در خانه، به جای فكركردن به امور اساسی آن، یعنی سكنیگزیدن و بقاءیافتن و با قدسیان بهسربردن، نباید به در و دیوار و اثاثیه فكر كرد، وگرنه منظور اصلیِ پیوند خانوادگی فراموش میشود و خانواده از شكوه خود فرو میریزد. مثل وقتی كه در ارتباط با دریا فقط به خوردن ماهیان آن فکر کنی و شكوه آن را نیابی. یا بهجای نظر به شكوه بُستان، آن را در رابطه با میوههایش ببینی، كه گفت:
تنگچشمان نظر به میوه كنند
ما تمــاشــاگران بستانیـــم
وقتی از دریا فقط به خوردن ماهیهای آن چشم بدوزیم، دیگر شكوه دریا از ما دور میشود و دریا را با طَبَق ماهیفروشی یك شكل میبینیم و نمیفهمیم چه چیزی از ما دور شده و آنرا گم كردهایم. وقتی در و دیوار و اثاثیة خانه، اصل شد و فكر ما را اشغال كرد، سكنیگزیدنِ خانه از ما دور میشود، همینقدر احساس میكنیم که دیگر خانه، خانه نیست، بدون آنكه متوجه شویم چه چیزی را تخریب كردهایم،(146) مشكل بزرگتر اینكه گمان كنیم با تجدید بنا و تغییر اثاثیه، تجدید فضا خواهیم كرد.