اگر ما معتقدیم اسلام قابلیت جهانیشدن را دارد - که دارد- این درصورتی است كه هستههای كوچك خانواده به روش اسلامی درست پا بگیرد و جمع توحیدی خانواده بر اساس اسلام بازسازی شود كه در آن جمع، حریمها و حرمتها و حقوق اعضاء به خوبی پاسداری شود.
نقشههایی برای ضربه زدن به اسلامی كه میتواند جهانی شود طرحریزی كردهاند كه اساس آن بر روی ویرانی خانواده است. باید متوجه بود همان طور كه قلب معنویِ انسان، محل خلوت با خدا است، خانوادة دینی، انعكاس قلبِ خالیشده از اغیار و نامحرمان در زمین است، و لذا خداوند در خانواده دینی با تمام تجلّیاتش جلوه میكند و به همین دلیل گفته میشود: خانوادة توحیدی جایگاه خدا است، همانطور كه «قَلْبُ الْمُؤْمِن، عَرْشُ الرَّحْمان» است، پس صلاح و فساد جامعه به صلاح و فساد خانواده، یعنی قلب اجتماع است.
ممكن است انسان ها فكرهای صحیح ولی پراكنده داشته باشند، چنین افكاری در نقطههای بحرانیِ تصمیم بهكمك صاحبانش نمیآیند، زیرا نتوانستهاند به یك هسته فكری جامعی دست یابند، آن هستههای فكری كه دارندگان آن در آرمانهای بلند الهی بهسر میبرند و هر عضوی از اعضاء آن هسته از افكار بقیهی اعضاء استفاده میكنند و هركس در آن هویت جمعی، خود را معنی میکند و به معنیداری میرسد واز پوچی و بیهویتی نجات مییابد، چنین هستة فكریِ جامعِ هدفدار، در خانوادهی دینی بهراحتی شكل میگیرد و تأثیرگذار خواهد بود.
هریك از اعضاء خانوادهی دینی میداند برای آرمانهای بلندی كنار همدیگر آمدهاند و در عین متذكركردن همدیگر نسبت به آن آرمانها، در واقع به همدیگر معنی میبخشند، چنین خانوادهای از یك مرد و زن شروع میشود و سپس تكثّر مییابد، ولی در عین تكثیریافتن، از یگانگی و وحدت، خارج نمیگردد و معنی «وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت» را در خود متجلی میسازد.
تمرین حفظ هویتِ توحیدی و نجات از پراكندگی، از خانوادهی دینی شروع میشود، تا افراد در پراكندگیهای جامعه غرق نشوند. هركس كه در زندگی خانوادگیِ خود، در حیات توحیدیِ هدفدار، تمرین لازم را نكرده است، در جامعه، بازی میخورد و نهتنها كمكی به جامعه نمیكند، بلكه مزاحم یگانگی و وحدت جامعه نیز میشود.
شهر خدا در زمین، ابتدا باید از خانواده شروع شود و معنی ایثار و احترام و رعایت مراتب در آن نهادینه گردد، وگرنه زمین را شیاطین اشغال میكنند و شهرها شهر شیطان میگردد.
بنیاد اخلاق در خانوادة دینی شكل میگیرد و مسئولیت پدر ومادر كه مسئولان اصلی این هسته هستند، در این راستا بسیار زیاد است چرا كه راه و روش صحیح با حضور پلیس، عملی نیست، باید جایی باشد كه مقیدبودن به راه و روش صحیح را در روح انسانها نهادینه كند، آنهم نهادینهكردن روشها در بینشها و نه در عادات.
مردِ خانواده به كمك مشاوری صادق و دقیق و دلسوز یعنی همسرش، هیئت مركز توحیدی خانواده را پایهگذاری میكنند و آرامآرام خود را برای پروراندن سایر اعضاء آن هیئت، آماده مینمایند، تا حاصل این هیئتهای كوچك، جامعهای شود به نام شهر خدا.
سالهای سال بشر با هستة توحیدی خانواده زندگی میكرد ولی اخیراً از رازها و رمزهای آن غافل گشته، اما وقتی از طریق فرهنگ مدرنیته روح آن خانواده به ضعف گرایید و بحرانهای اجتماعی یكی بعد از دیگری سر برآورد، تازه بشر، آن هم بشری كه اهل تفكر است، فهمیده چه گنج ذیقیمتی در دست داشته، و این است که امروز بیشتر از دیروز نیاز است به خانواده توجهی جدّی شود و بدانیم هرقدر محیط پیرامون ما ناپایدارتر میگردد، اهمیت حضور خانوادة توحیدی بیشتر خواهد شد. باید بیش از پیش زشتی فرهنگی كه این هستة مقدس را نشانه رفته است، بشناسیم.
ما در آثار فردوسی و سعدی و مولوی و حافظ به طور مستقیم راه و رسم زندگی را نمیآموزیم، بلكه آنها روح خانة ما را آباد كردهاند و ما در آن خانه قرار و طمأنینه و شیوة زندگی خود را یافتهایم. ولی خانهای كه در آن تكنیك فرمانرواست، به حافظ و مولوی وقعی نمینهد و به آنها نیازی ندارد، نه اینكه ساكنان خانه به اخلاق و معنویت احساس نیاز نكنند، آنها معمولاً به شعر و حكمت رجوع میكنند، اما شعر و دستورهای تكهتكه، اخلاق ما را مثل اثاثیه به خانه میبرند و شاید مدتی در كنار آنها احساس آرامش كنند، ولی بنیاد خانه بر آن پایهگذاری نمیشود.(140)