تربیت
Tarbiat.Org

زن، آن‌گونه که باید باشد (زن - خانواده - بحران)
اصغر طاهرزاده

تن‌های زنانه و ذهن‌های مردانه

اصولاً «مرد انكاریِ زن» و نگرش مردوار به حیات و مناسبات انسانی، به معنی تنزل دادن شأن زن از جایگاه رفیع انسانی اوست. چرا كه لازمة «انسان بودنِ» زن، «مردشدن» او نیست، بلكه باید زن را در معیارهای انسانی تعریف كرد نه با معیارهای مردبودن.
امروزه «مرد انگاریِ زن» تحت عنوان فمینیسم، زن را از خود بیگانه ساخته، به‌طوری كه دیگر نه زنان می‌توانند زن باشند و نه مرد، و لذا به ورطة بحران شخصیت دچار شده‌اند و در این حالت، زنان از كارآیی و ایفاء نقش‌های ثابت و مؤثر ساقط می‌شوند. و دیگر در این حالت زن از خود تعریف مشخصی ندارد، نمی‌داند زن است یا مرد، مسلمان است یا غیر مسلمان، ایرانی است یا غربی، گاهی این است و گاهی این نیست، نمی‌داند دنبال افكار خودش باشد یا نه، حتی نمی‌داند باید لباس‌ مردها را بپوشد یا لباس زنان را. زنان در چنین شرایطی سریعاً اسباب‌بازی دیگران می‌شوند و دیگر خدمت و خیانت را تشخیص نمی‌دهند، به‌راحتی در مقابل كوچكترین انتقادی از كارهای قبلی‌شان عقب‌نشینی می‌كنند.
«مكتب زن سالاریِ افراطی یا فمینیسم، زنان را به دنبال كسب مجهول می‌دواند... و ریشة آن، اصالت‌دادن به میل‌های حیـوانی یا اومانیسم است - به‌جای اصالت دادن به فطرت و میل عبادی-».(112)
یك زن روزنامه‌نگارِ طرفدار حقوق زن می‌گوید: «زنان آمریكایی با اشتغال در خارج از خانه و رقابت بی‌فایده با مردان، بزرگ‌ترین موهبت زندگی یعنی مادرشدن را از دست داده‌اند».
در دوران مدرنیته، فمینیست‌ها پیوند بین انسان و خدا و دین را قطع كردند و در راستای احیاء حقوق خود گفتند؛ « نه خدا، نه مرد و نه هیچگونه قانونی نمی‌تواند سدّ راهمان باشد».(113) خواهان بهره‌مندی از سهم خود شدند بدون آن‌كه متوجه شوند بردة چه جریانی گشته‌اند ستم مضاعفی را متحمل شدند منتهی در این دوران خودشان عامل اجرای حكم بردگی خویش‌اند.