دگرگونی در معنی خانواده موجب از بین رفتن سُكنای حقیقی شده به طوری که بشر دیگر مسكن ندارد، چون خانواده از معنی دینی خود بیرون رفته، دیگر كسی بهشت را در زیر پای مادران جستجو نمیكند. همة اعضاء خانواده به یكدیگر بهعنوان یك ابزار مینگرند و هیچكس آرامش خود را در دیگری نمییابد، و هیچكس نمیخواهد منشأ آرامش دیگری باشد. هیچكس تلاش نمیكند نور «مودّت و رحمت» را كه خداوند به والدین داده است، پاس دارد و با اندك حادثهای مودّت و رحمتِ خدادادی زیر پا گذارده میشود، بدون آنکه هیچکدام نگران قهر و غلبة كدورت در فضای خانه باشند، هیچكس نگران فرو ریختن سرای بقاء و خانة سُكنی نیست، آیا بشر نیاز به بقاء و سُكنی ندارد؟ آیا در جایی غیر از خانواده میتوان آن را سراغ گرفت؟ آیا برای نجات از این گسست و برگشت به آن پیوست، راهی جز احیاء خانواده به روش دینی در پیش داریم؟