تربیت
Tarbiat.Org

زن، آن‌گونه که باید باشد (زن - خانواده - بحران)
اصغر طاهرزاده

دوگانگی بین زن و مرد از کجا؟

اگر عنایت فرمائید ملاحظه خواهید کرد در دوران جدید و با به‌صحنه‌آمدن فرهنگ مدرنیته، به بشر ظلم بزرگی شد، در فرهنگ دینی هزاران سال بشریت زندگی کرد و این حرف‌ها نبود که زن مهم‌تر است یا مرد- البته آسیب‌هایی که حاکی از انحراف در آن فرهنگ است همیشه استثنا بوده است، با طرح استثناها نباید اصل موضوع را فراموش کرد- قرن‌ها مادران ما کنار پدران ما زندگی می‌کردند و هر کدام بر اساس فرهنگ دین، خود را تعریف کرده بودند و جلو می‌رفتند. در فرهنگ دینی این موضوع مطرح نبود که جای زن کجاست و جای مرد کجاست. پیرمردها و پیرزن‌های متدین این زبان را نمی‌شناسند این زبان با انسان دینی بیگانه است که جای زن کجاست و جای مرد کجاست، این زبان، زبان غربِ بعد از رنسانس است که با پشت کردن به نگاه دینی، گرفتار دوگانگی‌ها شد و بحث حقوق زن و مرد به معنی جدید آن مطرح شد، ما هزارسال، نه زن بودیم و نه مرد، بلکه کنار هم مؤمنه و مؤمن بودیم، آری
متحد بودیم یک گوهر همه

بی سر و بی پا بُدیم آندم همه

چون به‌صورت آمد آن نور سره

شد عدد چون سایه‌های کنگره

کنگره ویران کنید از منجنیق

تا رود فرق از میان آن فریق

نمی‌خواهم بگویم حالا که به این مصیبت افتاده‌ایم فکری برای رفع آن نکنیم، ما وظیفه داریم در شرایط موجود جواب انبوه سؤال‌هایی را بدهیم که در اثر مواجهه با فرهنگ مدرنیته و تعریفِ آن فرهنگ از عالم و آدم پیش آمده است، ولی در فضایی که همه نظرها به حق است، کسی به خودش نگاه نمی‌کند تا بحث شود من محترم‌تر هستم یا او، همه مستغرق در انجام وظیفه‌اند و از برکات چنان حالتی کاملاً بهره ‌می‌گیرند. در مقام شیفتگی و دلدادگی این سؤال‌ها نیست، چون در آن مقام ما به خودمان نگاه نمی‌کردیم تا مجبور شویم خودمان را وصله و پینه کنیم. در بهشت بودیم و مستغرق تماشای جمال یار، شجره را نگاه نمی‌کردیم، خدا را نگاه می‌کردیم. خدا لعنت کند شیطان را که گفت شجره را نگاه کن تا از آنچه به نام جاودانگی است بهره‌مند شوی، ما که در آن جا در جاودانگی بودیم چه‌چیزی باعث شد که ما از جاودانگی در آمدیم جز شیطانی که خواست ما را به درخت جاودانگی راهنمایی کند؟ این که کسی بیاید بگوید آقا زن مهم‌تر است یا مرد، اولِ محرومیت از یگانگی‌ها بود. ما داشتیم زندگی می‌کردیم، این سؤال‌ها را نداشتیم، ما در همان چیزی بودیم که حالا شما به دروغ شعار می‌دهید که می‌خواهید ما را وارد آن کنید. می‌گویند حقوق زن و مرد را رعایت کنید آری حتما باید رعایت کنیم، عرض کردم هرکس تصور قلبی‌اش این باشد که زن مهم‌تر است یا مرد، این فرد دلش دل ایمانی نیست، ولی در بستر دینی این حرف‌ها نیست. آنقدر که زن دوست دارد سختی بکشد تا همسرش راحت باشد، خود مرد برای خود دلسوزی نمی‌کند، و عین این حالت برای مرد هست، خود را به آب و آتش می‌زند تا همسرش راحت باشد. در چنین فضائی شیطان گفت: «هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا یَبْلَى»؛(56) آیا تو را به درخت جاودان و مُلکی زوال ناپذیر هدایت کنم؟ و از آن طریق به طرف چیزی رفتیم که می‌خواستیم از آن فرار کنیم، اولِ مشکلات شد و شروع برگ جمع‌کردن برای پوشاندن زشتی‌های سر بر آورده. مشکلات مربوط به حقوق زن و مرد را باید در جدایی از فضای زندگی جستجو کرد، حال چه این مشکلات در اثر سوء استفاده از دین باشد و به نام دین مردسالاری را حاکم کنند، و چه ناشی از خروج از دین باشد و رشددادن دوگانگی و رقابت بین زن و مرد. باید مسئولان فرهنگی جامعه، آرمانی را که دین برای زن از یک طرف و برای خانواده از طرف دیگر مطرح می‌کند بشناسند و برای نزدیک شدن به آن برنامه‌ریزی کنند، بدون آن‌که گرفتار فرهنگ فمینیستی و روحیه‌ دوگانگی بین زن و مرد شوند.
مادر بزرگ‌های ما نسبت به همسران خود هرگز احساس دوگانگی نمی‌کردند تا بحث رجحان حقوق یکی بر دیگری پیش آید، آن‌ها در عین زندگی مشترک و استقلال اقتصادی در آنچه مربوط به خودشان بود، کاملاً به اهداف عالیه زندگی نظر داشتند. پدربزرگ‌های ما هم هیچ‌وقت نمی‌گفتند ما مردیم و باید قلدری کنیم، آن‌هایی که در فرهنگ اسلام پروریده شده بودند زندگی را مافوق این حرف‌ها می‌دیدند. آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌اللّه» از قول استادشان مرحوم فاضل تونی(ره) نقل می‌کردند؛ «همکلاسی‌های ما در اصفهان قبل از این‌که به عنوان طلبه‌ی رسمی وارد مدرسه صدر شوند، تا کتاب مکاسب را نزد مادرانشان خوانده بودند». یعنی تا صد و پنجاه‌سالِ گذشته چنین فضایی در خانه‌های ما حاکم بود. عرض کردم ما نباید شرایطی را مورد قضاوت قرار دهیم که با شهادت شیخ فضل‌الله نوری و حاکمیت روشنفکران و نفوذ فرهنگ مدرنیته در امورات جامعه، از زندگی گذشته خود جدا شدیم و مقلد فرهنگ غریبه‌ای شدیم که هر جا پا گذاشته بیش از آن که اصلاح کند جامعه را گرفتار بحران کرده، آری نباید برای قضاوت خود چنین جامعه‌ای را مدّ نظر قرار دهیم که با شعارهای مدرنْ گرفتار گسستگی تاریخی شده است. ما از قاجاریه به بعد از همه چیز واماندیم، قوم قاجار به عنوان نژاد مغول خود را به عنوان فاتح ایران احساس می‌کردند، و نه ایرانی اصیل، آنچنان شیفته غرب شدند که در دوران آن‌ها همه گذشته ما نفی شد، بین مدرنیته و سنت ماندیم و بحران شروع شد. ما برای خود و برای اداره شهرها برنامه داشتیم، ما هزار سال بهترین نوع ارتباط با طبیعت را آزموده بودیم و بهترین آرامش را در دل طبیعت برای خود شکل داده‌بودیم. در منظر دینی ارزش انسان به این است که خوب بندگی کند، نه آن‌که خوب آپارتمان بسازد، ملت‌ها را نباید با ارزش‌های غربی مقایسه کرد، باید آن‌ها را نسبت به اهداف مقدسی که باید بدان دست یابند ارزیابی نمود و این‌که آیا حکیمان و نخبگان آن‌ها توانسته‌اند بستر رسیدن به آن اهداف را در زندگی شکل دهند یا نه.
آری یک وقت خود را نسبت به اهداف عالیه‌ای که باید بدان می‌رسیدیم مقایسه می‌کنیم، مسلّم عقب افتادگی‌هایی داریم، ولی یک وقت خود را با غرب و اهدافی که آن فرهنگ برای انسان در نظر گرفته، مقایسه می‌کنیم که در این صورت با چشم غرب به خود می‌نگریم، این همان موضوعی است که در بهشت خواستیم با چشم شیطان زندگی خود را شکل دهیم و درنتیجه از همه‌چیز محروم شدیم. زیرا:
زان‌که‌هر بدبخت خرمن سوخته

می‌نیارد شمع کس افروخته

شیطانی که با تمرد از فرمان الهی همه زحمات خود را بر باد داد نمی‌تواند آرام بنشیند تا ما را در بهشت الهی غرق تماشای جمال پروردگارمان ببیند، با شعار جاودانگی ما را از جاودانگی در بهشت محروم کرد، همچنان‌که با شعار آزادی زنان، زنان را از زندگی زیبای دینی محروم نمودند و گرفتار یک نوع بی‌کسی کردند. کارشناسان امر به ما خبر می‌دهند: «بی‌کسی و تنهایی زن، ناشی از فروپاشی خانواده، در غرب بیداد می‌کند. این امر بین زن و مرد مشترک است، اما زن به لحاظ ظرافت روحی‌اش بیشتر آسیب می‌بیند. بسیاری از زنان از آدمی‌زاد ملول گشته با سگ و گربه روزگار می‌گذرانند»(57) آیا نزدیکی به فرهنگ غربی و طرح دوگانگی بین زن و مرد ما را به زندگی بهتری رساند یا آن وقتی که مردم ما بی سروصدا بر اساس راه و رسمی که خود تدوین کرده بودند، زندگی کردند و بندگی خود را رشد دادند؟ مردمی که کتاب‌های تاریخ - که کتاب زندگی سلاطین است- چیزی در مورد آن‌ها ننوشتند ولی روح تاریخ مربوط به آن‌ها است. بناست در دنیا و برای اهل دنیا خبری از آن‌ها نباشد ولی «طُوبَی لِلْغُرَباء» زنده باد آن‌هایی که به ظاهر خبری از آن‌ها نیست ولی روی این زمین زندگی توحیدی کردند و رفتند. مگر ما در روایت قدسی نداریم «اُولیاٰیی تَحْتَ قبایی لا یعْرِفُونَهُمْ غیری»(58) اولیاء و دوستان من زیر قبه‌ی من هستند هیچ‌کس جز من آن‌ها را نمی‌شناسد. ملت‌ها و تمدن‌های بزرگ به اهداف مقدس می‌اندیشند و نه به نمایش خود در چشم دیگران.