اگر بخواهیم بدون مقدمه به یکی از مسئلههای قرون معاصر تحت عنوان فمینیسم یا «نهضت احیاء حقوق زنان» نگاهی بیندازیم، باید ابتدا متوجه اهمیت این موضوع باشیم که امروزه مسئله مهمی نسبت به تعریف زن در دنیا مطرح شده است. حدود هفتاد سال پیش در راستای توجه به حقوق زن، مکتبی به صحنه آمده که اگر درست بررسی نشود شاهد حضور نگاه فرهنگ غرب به زن در ذهن و فکر نظام اجتماعی خود خواهیم شد و بر سر خانوادههای ما همانی خواهد آمد که بر سر خانواده در دنیای غرب آمد. مسئله روز زن به همان اندازه که میتواند یک بازخوانی صحیح از نقش و موقعیت زن در دوران جدید باشد، خطر فرو افتادن در نگاهی که فرهنگ غرب برای زن تعریف کرده است را نیز به همراه دارد. نگاهی که بیش از همه خودِ زنان از آن آسیب میبینند و عامل فروافتادن آنها در بستری خواهد شد که سرمایهداران غربی جهت ادامه حیات خود آن را مدیریت کنند.
سرمایهدار غربی در حدود70 سال پیش متوجه شد که در غرب نهضتی توسط زنان برای نجات خود از دست نظام سرمایهداری در حال شکلگیری است، زیرا اساساً انقلاب صنعتی با انگیزه استثمار کارگران به خصوص کارگران زن صورت گرفت، به این صورت که نظام سرمایهداری حساب کرد اگر بخواهد کارخانههای بزرگ داشته باشد باید کارگرانی که طالب دستمزد بسیار کمی باشند در اختیار بگیرد و زنان جهت این امر بیشتر مورد هدف بودند و بر اساس همین نقشه شعار آزادی زنان را سر دادند، ولی قصد آنها آزادی زنان از نظام خانواده بود تا آزاد از امر و نهی شوهرانشان بتوانند در اختیار برنامه سرمایهداران قرار گیرند.
پس از دویست سال ظلم و استثمار، همان فرهنگ سرمایهداری متوجه یک نحوه خود آگاهی در زنان غربی شد که بنا دارند خود را از بند سرمایهداران آزاد کنند. اصل قضیه چیز بدی نبود زیرا زنان غربی میخواستند برای نجات خودشان از استثمار بسیار کشندهای که سرمایهداران غربی بر آنها تحمیل کرده بودند، نجات پیدا کنند. ولی از آن جایی که سیاستمداران غربی سالهای سال در جایگزینی هر جریان باطلی به جای جریان حق مهارت پیدا کرده بودند در این موضوع هم بیکار ننشستند.
فرهنگ سرمایهداری غربی جایگزینی را در بسیاری امور انجام داده است، مثلاً در مورد پدیدهی روزنامه، حدود صد سال پیش در غرب عدهای با انگیزهی خدمت به مردم تلاش کردند با به صحنه آمدن صنعت چاپ حرفهایشان را بزنند، و از طریق روزنامه نکات اجتماعی سیاسی مربوط به جامعه را در اختیار مردم بگذارند، ولی سرمایهداران با بهدستگرفتن عنان روزنامههای بزرگ به شدت حرفهای خود را جایگزین حرفهایی کردند که روشنفکران قصد گفتن آن را داشتند. این است که شما امروز یک روزنامه از روزنامههای مهم دنیا را نمیشناسید که در دست سرمایهداران نباشد، در صورتی که اصل کار این نبود. روزنامه یعنی وسیلهای که مردم بتوانند از طریق آن حرف روز خود را بزنند و بشنوند و صدای اعتراضشان را از آن طریق اعلام کنند ولی سرمایهداران آمدند و جهتگیری آنها را بهدست گرفتند به طوری که در حال حاضر اکثر روزنامههای مهم دنیا دست سرمایهداران مهم دنیا است و خبر آن چیزی است که آنها تشخیص دهند.
وقتی متوجه شدیم سرمایهداری غربی در بسیاری از موارد گاه بهجای سرکوب نهضتها، در عین همراهی ظاهری، آرامآرام اهداف دیگری را جایگزین اهداف اصلی آن جریانها میکنند و از این طریق حیات خود را حفظ مینمایند، میتوانیم بسیاری از جریانهای معاصر را درست تحلیل کنیم. به عنوان مثال کارگران در اروپا، اتحادیهای تشکیل میدهند تا اجازه ندهند نظام سرمایهداری حقوق آنها را تضییع کند، ولی نظام سرمایهداری حساب میکند اگر جریان اعتراض کارگران ادامه پیدا کند چیزی برای ادامهی حیات آنها نمیماند، حاضر میشود ابتدا امتیازهایی به آنها بدهد ولی با نفوذ در اتحادیههای کارگری شعارهایی را جایگزین شعارهای اصلی میکند که عملاً اهداف اصلی اتحادیههای کارگری گم میشود. اتحاد کارگری در ابتدا نفی سرمایهداری را شعار میدهد ولی در ادامه، شعارشان رفاه بیشتر برای کارگران میشود و در شعار دوم استثمار کارگران ادامه مییابد، منتها چانهزنی بین کارگر و کارفرما شروع میشود که این حالت برای نظام سرمایهداری خطرناک نیست چون همیشه سرمایهدار سوار است و همهی نهادهای تصمیمگیری در اختیار اوست.