رفاه افراطی موجب میشود مرگ به فراموشی كشانده شود و مردن سختتر شود چون در آن صورت انسان با مرگ غافلگیرانه روبهرو میشود. و از آن طرف هم انکار معاد موجب طلب رفاه افراطی میگردد و انسان را با مرگی آزاردهنده روبهرو میکند.
در اروپا با رنسانسی که انجام گرفت به بهانهی پشتکردن به کلیسا با هر نوع معنویتی مخالفت شد و نظرها از عالم غیب و قیامت به دنیا و عالم محسوسات معطوف گشت و لذا عوامل معنوی که کنترلکنندهی امیال و شهوات افراطی هستند به حاشیه رفت و دنیازدگی و رفاه افراطی جای آن را گرفت، پس به این معنی میتوان گفت: اروپا با پشتکردن به شریعت، به رفاه افراطی دل بست و نتیجهی دلبستن به رفاه افراطی روحیهی فرار از مرگ را به دنبال آورد. با رجوع به كتاب تاریخ تمدن ویلدورانت میتوان جایگاه این نوع رفاه و رفاهزدگی در غرب را در رویگردانی مردم اروپا از معنویت دانست که منجر به میل شدید به رفاه گشت و معنی زندگی در تصرف هرچه بیشتر بر طبیعت تعریف و تفسیر شد و طوری به مردم القاء شد كه هر ملتی هرچه بیشتر بر طبیعت حاکمیت داشته باشند موفقترند و در نتیجه فضایی به وجود آمد که فکر کردند میتوانند بر مرگ هم مسلط شوند پس نباید به فکر مرگ باشند و هنر مردن که توسط دین، ذهنها را رهبری میکرد به فراموشی سپرده شد.
پروتستانتیسم به اسم روشنفکری دینی جنبههای معنوی كاتولیك را به حاشیه راند و یک نوع نگاه حسی را جایگزین آن كرد تا راه را برای هرچه بیشتر مدرنشدن غرب فراهم کند و به گمان خودشان موانعی را که دین برای پیشرفت و صنعتیشدن غرب ایجاد کرده است کنار زدند و در حقیقت حركتی جهت مقابله با دین و معنویت انجام شد با این هدف كه دین برای بهتر زندگیكردن در دنیاست و نه چیز دیگر و این یکی از آثار غفلت از مرگ بود و ریشهی ایجاد رنسانس جز همین نگاه نبود که محترمانه دین خدا به فراموشی سپرده شود و جای آن را برنامههایی پر کند که عقلِ محدود انسانها ارائه میدهد.
حضرت امام علی(ع) به فرزندشان امام حسن(ع) میفرمایند: «عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ فِیالْحَقِّ.»(15) عادت بده نفس خود را به سختیها و چه اخلاق خوبی است، پایداری و سختی در مسیر حق. فرار از سختیها یعنی دلبستن به میلها و هوسها یکی از خصوصیات روحیهی غیر ایمانی است و مؤمن بهواقع از سختیها فرار نمیكند، بلكه از هلاكت فرار میكند که موجب بیثمری و پوچی است. حضرت زهرا(س) علت پشت کردن به علی(ع) را رفاهزدگی میدانند و آنهایی را که جریان سقیفه را در مقابل غدیر عَلَم کردند این طور معرفی میکنند که: «وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَةٍ مِنَ الْعَیْشِ وَادِعُونَ فَاكِهُونَ آمِنُون»(16)و شما همیشه در زندگی همراه با رفاه متنعّم و خوش بودید.
با رفاه نمیتوان به نتیجه رسید چراکه انسان را مشغول دنیا میکند و یاد مرگ فراموش میشود و هنر مردن که فرهنگ اصیل انسانهای بزرگ و تمدنهای الهی است از میان میرود و عملاً مرگ سخت میشود و به همین جهت برای راحت مردن، سختیكشیدن لازم است تا نفس تعلقش به بدن شدید نباشد.
اگر قوّهی نامیه در بدن انسان حركت طبیعی خود را داشته باشد، بدن در شروع پیری، یعنی از حدود چهلسالگی به بعد رو به لاغری میرود و روح انسان توجهاتش را از بدن به مرتبهی بالاتر از آن سوق میدهد و انسان كمكم میل به رفتن پیدا میكند. اما اگر جامعهای غرق در رفاه گشت و تماماً مشغول نیازها و میلهای بدن شد نفس ناطقه فرصت توجه به عالم معنا و رشد در آن عوالم را ندارد و در این حال در منظر جان انسان هیچ آثاری از عالم غیب و معنویت ظاهر نمیشود و معنی غافلگیرشدن توسط مرگ در این حالت است كه انسان باید تمام خوشیها را یكجا بگذارد و برود، پس به راحتی میتوان گفت: كسی كه در رفاه افراطی قرار دارد مرگ بدی در انتظار او است.
تمدن غربی براساس غفلت از مرگ و دامنزدن به رفاهِ هرچه بیشتر دنیایی، شکل گرفته است و به همین جهت ما باید مواظب باشیم از ابزارهای این تمدن از آن جهت كه رفاه میآورد حذر كنیم و به صورت گزینشی با تکنولوژی برخورد نماییم.(17) از دنیا و وسایل آن باید در حدّی که بتوانیم زندگی كنیم و به اهداف عالیهی خود دست یابیم، استفاده نماییم ولی زندگی در دنیا به معنی فرو افتادن در رفاه نیست. انسان سالمی كه از پیادهروی بیزار است، باید بداند این نشانهی شروع نوعی رفاه افراطی است که در او در حال شکلگرفتن است، كه اگر مواظب نباشد این رفاهزدگی او را تا كفر جلو میبرد. پیامبر خدا(ص) میفرماید: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ أَشَدَّ مِنَ الْمَشْیِ إِلَى بَیْتِهِ»(18) خداوند به چیزی به اندازه پیادهروی به سوی مسجدالحرام عبادت نشد. درست است كه در قدیم ماشین نبود، اما اسبِ تیزرو بود، ولی باز مردم به جهت توجه به آن روایت و روحیهی صبر بر سختیها، پیاده به خانهی خدا یا زیارت ائمه(ع) میرفتند، چون در روایت هست برای هر قدمی ثواب مینویسند. حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به هنگام دیدار از جانبازانِ قطعنخاعی وقتی به استقبال آنها رفته بودند، قدمهای خود را كوتاه برمیداشتند، چون میدانستند به تعداد قدمهایشان حَسنه خواهند داشت. در هر حال حرف بنده این است:
حضور دل نتوان یافت در لباس حریر
پس از فتیلهی ابریشمی چراغ مساز
وقتی روشن شد با رفاه نمیتوان به نتیجه رسید و رفاه، ابتدا موجب غفلت از مرگ میشود و سپس مرگ را سختتر میكند پس برای خوب زندگی کردن و راحت مردن، باید سختی كشید، چرا كه:
هر كه شیرین زیست، آخر سخت مُرد
هر كه اندر بند تن شد، جان نبرد
هنر خوبمردن مربوط به كسانی است كه هم زندگی دنیایی را میشناسند و هم بعد از این زندگی را، و تنها ملتهای خدادوست هنر خوبمردن را یافتهاند.
ائمهی اطهار(ع) و شیعیان واقعیِ آنان قهرمانان خوب زندگیکردن و خوبمردن بودند. و در همین راستا شهدای کربلا با این که حضرت سیدالشهداء(ع) شبِ عاشورا به آنها خبر دادند که فردا همه شهید میشویم، ماندند و به زیباترین شکل ممکن شهادت خود را مدیریت کردند و به راحتی تسلیم دشمن نشدند و در حین مبارزه با دشمن هیچ احساس ترسی در آنها مشاهده نشد.(19)
امیرالمؤمنین(ع) در نامهی 31 نهجالبلاغه به فرزندشان میفرمایند: «وَاعْلَمْ اَنَّ مَالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِكُ الَحَیَاةِ وَ اَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمیت وَ اَنَّ الْمُفْنِی هُوَ الْمُعِید»؛ فرزندم! بدان، آن كه صاحب موت است، همان صاحب حیات است و هم او كه خلق كرده است میمیراند و همان كه فانی میكند برمیگرداند.
حضرت متذکر میشوند که مرگ در كنار حیات یك سنّت جاری در نظام هستی است و نه یك امر اتفاقی كه بتوان از دست آن رها شد و یا آن را نادیده گرفت. با توجه به چنین امری است كه تأكید میشود عزیزان متوجه باشند كسانی خوب زندگی میكنند كه واقعیت مرگ را بشناسند و همهی زندگیشان تلاش برای فرار از مرگ نشود.