تربیت
Tarbiat.Org

هنر مردن
اصغر طاهرزاده

ولی بالأخره چه؟!

عاقبت آید صباحی خشم‌وار



چند باشد مهلت؟ آخر شرم دار

جستن مهلت، دوا و چاره‌ها



كه زنی بر خرقه‌ی تن پاره‌ها

فرصتِ آماده شدن برای ابدیت را به هر چه بیشتر بر تن وصله‌زدن تبدیل كردی!
عذر خود از شه بخواه ای پر حسد



پیش از آن‌كه آنچنان روزی رسد

در حالی که وظیفه‌ی تو آن است که چشم خود را باز کنی و قبل از آن که با مرگِ سختی روبه‌رو شوی به سوی خداوند برگردی و استغفار کنی.
بالأخره آن مرد غریبه برای مردم آن شهر روشن كرد كه موضوعِ شما مرگ نیست، چراكه از مرگ، گریزی نیست، مشکل نوع نگاهی است كه به مرگ دارید. شما از نوع نگاه خود می‌ترسید.
قوم گفتندش مكن جَلدی برو



تا نگردد جامه و جانت گرو

در جواب مردم كه به او می‌گفتند: این‌جا جای بی‌باكی نیست، این‌جا قصه‌ی مرگ و زندگی است، گفت:
ای حریفان! من از آن‌ها نیستم



كز خیالاتی در این ره بیستم

من از آن‌هایی نیستم که با خیالات و وَهمیات از مسیر خود برگردم. با چنین روحیه و تحلیلی نسبت به مرگ، به قصد خوابیدن در مسجد وارد مسجد شد.
خفت در مسجد،خود او را خواب‌كو؟



مرد غرقه گشته چون خسبد بجو؟

نیم شب آواز با هولی رسید



كایم آیم بر سرت ای مستفید

در مقابل این صداهای ترسناك تهدیدآمیز، آن مرد:
بر جهید و بانگ بر زد كی كیا



حاضرم، اینك اگر مردی بیا

همین كه خود را نباخت و جان بر كف با آن تهدید مقابله كرد، شرایط برایش تغییر كرد.
در زمان بشكست ز آوازش طلسم



زرهمی ریزید هر سو قِسْم قِسْم

بل زر مضروبِ ضرب ایزدی



كو نگردد كاسد، آمد سرمدی

وقتی تهدید مرگ را به چیزی نگرفت، پرده‌ها در مقابلش فرو ریخت و حقایق عالم و آدم برایش آشكار شد و دیگر روحیه‌ی تنگ دنیادوستی و محدود كردن خود در حدّ دنیا در او نماند، زرهای بصیرت و روشنگری جان او را فراگرفت.
آن زری كه دل از او گردد غنی



غالب آید بر قمر در روشنی

شمع بود آن مسجد و پروانه او



خویشتن درباخت آن پروانه جو

در واقع نظر به مرگ، نظر به روشناییِ برترِ سیر حیات است تا با ابتكار زندگی كنی، و با شجاعت بمیری. این‌جاست كه عرض می‌کنم تمدن غربی آنچنان مقاصد انسان را دنیایی كرده كه هنر مردن از انسان گرفته شده به طوری که بیمارستان‌ها وسیله‌ی غفلت از مرگ گشته و بشر را در پای مرگ ذلیلانه به التماس واداشته‌اند، حاصل کار بیمارستان‌ها بیش از آن‌كه درمان حقیقی باشد، تحقیر كردن انسان در مقابل مرگ است وگرنه اصل درمان با هنر مُردن تضادی ندارد. چرا باید این‌همه از مرگ ترسید؟ چرا باید فضای ترس از مرگ، سراسر زندگی بشر را اشغال کند؟ و از بصیرتی که می‌توان در زندگی با عبور از مرگ به دست آورد محروم شویم؟
شرایط انتخاب آزاد وقتی حاصل می‌شود كه دل در اندیشه‌ی مرگ و زندگی نباشد و از طریق دینداری و از طریق ترسیمی كه دین از مرگ و زندگی در اختیار انسان می‌گذارد، انسان متوجه شود مرگ و زندگی از پایه و بن یكی هستند. چنین حیاتی است كه به كمك آن، انسان در دنیا با نشاط زندگی می‌كند، ولی همواره آماده است بدون هیچ بیم و هراسی با مرگ روبه‌رو شود و در سكون و آرامشی درونی، بدون هیچ اضطرابی زندگی را رها كند. چنین كسانی بر مرگ و زندگی فرمان می‌رانند و این هدیه‌ی بزرگی است كه دین به انسان‌ها می‌دهد. می‌فرماید: «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ كُنْتُمْ صَادِقِین» اگر در دیدن حقیقت صادقید به جای هراس از مرگ، تمنّای مرگ داشته باشید.