وقتی به نور علم تا اینجا آمدید که خالق هستی خدای حکیم است و خدای حکیم هیچ گرایش و میلی را بیجواب نمیگذارد و نمیخواهد میلهای ما سركوب شود، و یکی از اساسیترین میلهای ما، اطمینان پیدا كردن به خودِ خداوند است، پس اگر ما چنین انتظاری را از خدا داشتیم كه خودش، خودش را به ما بشناساند و گفتیم: (اَللّهُمَّ عَرّفْنی نَفْسَك)، این انتظارِ منطقی حتماً به فرج مخصوص به همین انتظار میرسد و لذا نور خودش را در قلب ما متجلی میكند. چون چنین میلی را داریم و خداوند هیچ میل منطقی و حقّی را لغو نمیگذارد، پس خودش، خودش را به ما مینمایاند. عمده آن است كه بهجای تكیه بر خود، به خدا تكیه كنیم، وگرنه گرفتار اَنانیّت شدهایم. به قول ملاصدرا(ره): طایفه معتزله كه گفتند: «ما آنچه عقلمان بیابد میپذیریم و لذا وجود صراط و سؤال در قبر را نمیپذیریم و این حرفها را پیامبر(ص) برای ترساندن عوام گفتهاند»، در واقع آنها جایگاه عقل و محدودیتهای آن را نشناختند و آنچه را كه باید از خدا انتظار میداشتند از عقل خود انتظار داشتند و لذا از یافتن معارف بلندی محروم شدند.
البته ما عقل را در جای خودش و در حدّ خودش قبول داریم. عقل به ما میفهماند که خدای حكیمی در این عالم هست. خداوند ما را از طریق همین عقل توانا کرده است تا بفهمیم خدای حكیمی در این عالم هست و حكمت او اقتضا میكند مخلوق او، اَحسن باشد و لذا اَحسنبودن نظام عالَم، انتظاراتی را برای ما به همراه میآورد و حالا باید منتظر آن چیزهایی باشیم كه لازمه نظام اَحسن است كه از جمله آنها، جامعه آرمانی است با آن خصوصیاتی كه بحث آن گذشت. وقتی متوجه شدیم خالق نظام اَحسن در نظام اَحسن هیچ میلی را باطل نمیگذارد و پاسخ مناسبی به آن میدهد، مثلاً میل به آب را در شما قرار داده و لذا آب را خلق کرده است، میل شناخت خالق خود و جهان را در شما قرار داده و لذا عقل را به شما داده است تا جواب این میلِ شما را داده باشد، میل اُنس با خودش را داده است و لذا قلبی به شما داده كه محل اُنس با خدا باشد و فرمود: «اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَكَرَنِی» من همنشین كسی هستم كه یاد من كند. میل داشتید راه و رسم ارتباط با او را بدانید، انبیاء را برای شما فرستاد. میل داشتید متذكر عمق و باطن دین شوید، امام و امامت را جهت این كار قرار داد، حالا هم كه میل دارید جامعة ایدهآلی داشته باشید تا پاكترین انسان به كمك كاملترین دین، تمام روابط انسانی را تنظیم كند، میفرماید این را هم در متن تاریخ شما گذاردهام، باید برنامة تحقق آن را پیریزی كنید.
پس عرض بنده با توجه به مقدماتی كه عرض شد به سه نكته منجر میشود:
الف: اگر از خدا انتظار داریم تا بیشتر خودش را به ما بنمایاند و بیشتر در قلب ما ظاهر شود، تا ایمان ما نسبت به حقایق عالم یقینیتر شود، چون این انتظار، انتظاری منطقی و مطابق نظام اَحسن است، خداوند زمینة تحقق آن را در عالم فراهم كرده است. با توجه به همین قاعده و امكان تحقق یقین به حقایق است كه در دعاها از خداوند طلب یقین میكنید، در واقع از این طریق میگویید: ای خدایی که میتوانی بیشتر برای ما جلوه کنی تا قلب و جان ما تو را راحت ببیند، بر ما جلوه کن. این را بدانید خدایی که هنوز خودش را خوب به ما نشان نداده است، چون ما از او ظهور بیشتر او را نخواستهایم، در واقع با ما قهر است. اگر دیدید جامعهای، خانوادهای و یا قلبی، هنوز به یقینِ لازم نرسیده است، معلوم میشود خدا با او نجوا ندارد، چون او با خدای خودش درست حرف نزده و از او انتظار یقین نداشته است. آری؛ ما خدایی را میشناسیم كه میتوانیم از او تقاضا كنیم؛ خدایا! بیشتر خودت را در آثار و آیاتت به ما نشان بده تا ما بتوانیم بیشتر تو را ببینیم.
عقل برای آن است که متوجه خدا و الطاف بیكران او شویم. امّا عقل به ما میگوید وقتی فهمیدی كه خدا هست، تازه اول کار است، از حالا باید انتظارات خود را با او در میان بگذاری و بهرهها بگیری، آری؛
تا به دریا، سِیر اسب و زین بُوَد
بعد از آنَش مرکب چوبین بُوَد
یعنی تا لب دریا باید با اسب رفت، امّا برای ادامة راه، کشتی میخواهد، اسب که نمیتواند تا آخر برود، ادامه راه، باید در دریا باشد نه در خاك، و كشتی میخواهد نه اسب. شما بعد از مدتی از عقل میپرسید تو گفتی راه دیگری هست که به جای استدلال به وجود خدا، خود خداوند برای من ظاهر شود، تا کی او پشت پرده باشد و من فقط بگویم او هست، باید ببینم که او هست، تا نسبت به حقایق یقین پیدا كنم. پس همانطور كه عرض كردم ما بر اساس پیشینه اعتقادیمان، منطقی است كه از خدا انتظار داشته باشیم ما را در مرحله یقین جلو ببرد.
ب: دومین نكتهای كه پیشینه اعتقادی ما به ما میدهد، این است كه: اگر به وضع امروز جهان - از جهت عدالت و اخلاق و معنویت- معترضیم، چون از خالق حکیمِ نظام اَحسن، بیش از وضع موجودی كه فعلاً در جهان حاكم است، انتظار داریم و از طریق این انتظارِ منطقی، طالب عدالت و اخلاق و معنویتِ آرمانی خود هستیم، چون اگر متوجه شدیم كه خداوند، علیم و حکیم و قادرِ مطلق است و چنین خدایی، نظام اَحسن را خلق میکند و اگر نظام اَحسن نظامی است که در آن اخلاق، عدالت و معنویت به عالیترین شکل محقق میشود، پس ما منتظریم که خدای نظام اَحسن چیزی غیر از این که هست، به ما لطف کند. پس نمیتوانیم آنچه فعلاً در جهان موجود است را بپذیریم. هرکس در این جهان به غیر از عدالت تامّه و به غیر از انسانیت تامّه و صفای تامّه و اخلاق تامّه به چیز دیگری دلبسته است، به خدای نظام اَحسن، کافر است.