فرض من این است که بحث كلامیِ حكمت خدا و وجود نبی و امام برای عزیزان حل شده است و مطالعات قبلی، شما را به این مطالب معتقد نموده است، هرچند ممكن است درجة اعتقادتان نسبت به خدا و پیامبر و امام شدت و ضعف داشته باشد. مستحضرید كه مؤمنان عادی خدا را قبول دارند، یك عارف حقیقی هم خدا را قبول دارد، ولی درجه و شدت ایمان اینها با یكدیگر فرق دارد. عرفا نه تنها متوجه حضور دائمی خدا در عالَم هستند، بلكه در اسماء الهی نیز سیر میکنند. امّا یك مؤمن عادی فقط به بودن خدا قانع است. در مورد سایر حقایق هم موضوع به این شكل است، یعنی ایمان به وجود مقدس نبیّالله(ص) و وسعت نبوت و جایگاه نبوت و تأثیر نبوت در افراد متفاوت است، و مسئله هرچه جلوتر بیاید، دقیقتر میشود، بهخصوص در مسئله امامت و ولایت كه مغز دینداری است، میطلبد تا با دقت زیاد مطالعه كنیم و به بركات غیرقابل تصور آن دست یابیم. اینکه ائمه(ع) میفرمایند: «هرکس عارف به حق ما باشد و به زیارت ما بیاید مثل این است که در راه خدا در خون خودش غلطیده است»،(154) مشخص میكند که سیر در معرفت به مقام امام، مقام فنای انسان را پدید میآورد که همان شهادت حقیقی است.
به هر حال عنایت داشته باشید كه مقام حضرت حق، مقام فیض دائم است، مگر میشود حالا که لازم نیست این فیض به صورت نبوّت ظاهر شود، متوقف گردد؟! و مگر میشود خداوند این فیض را اوّلاً؛ ادامه و ثانیاً؛ رشد ندهد؟ خداوند با ظهور نبوّتِ حضرت آدم(ع) اوّلین سخنهایش را به بشریت اعلام فرمود. سخنهای بعدی را با نبیِّ بعدی مطرح فرمود، و بهترین و عالیترین سخنها را بهوسیله پیامبران اولوالعزم بیان كرد، چراكه طبق قاعده و آیه «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْن»(155) كه میفرماید: همواره خدا در ایجاد است و یك لحظه فیضدادن او قطع نمیشود، پس همواره هر رحمتی كه مرحمت میكند، برای رحمت برتر زمینه میشود، و رحمت دوم، زمینه برای رحمت سوم میشود. پس خدایی که «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْن» است، همواره در حال ایجاد رحمتِ بعد از رحمت است، چون در ذاتش بخل نیست، ذاتش رحمت و فیض است، مگر میشود که این رحمت همواره بیشتر و بیشتر نشود، و به یک غایت انتهایی نرسد؟
خداوند لطفِ هدایت خلق را از حضرت آدم(ع) شروع فرمود، ولی همان لطف را پس از بهوجود آمدنِ زمینههای قبلی، به حضرت نوح(ع) با گسترش بیشتر عنایت فرمود. در مسئله هدایت این یک قاعده است، وقتی معلم با شاگردانش صحبت میكند، اوّل یک مطالبی را میگوید تا برای مطالب بعدی آماده شوند، چنین نیست که فضلِ مطلقِ حضرت حق به حضرت ابراهیم و موسی و عیسی(ع) كه رسید متوقف بشود، بلكه همچنانكه ملاحظه میفرمایید رحمت حق از طریق حضرت محمّد(ص) همچنان ادامه دارد و در مقام شریعت محمدی(ص) بیشتر و بیشتر هم میشود.
حال اگر اساساً نبوّت نیاز بشر است و اگر نبوّت بعدی بهعنوان یک نیاز، بعد از نبوّت قبلی نیاز بشر است که هست، از طرفی اگر با آمدن شریعت اسلام، هدایت به صورت نبوت، دیگر به كمال خود رسید، پس رحمتِ بعد از نبوّت در لباس هدایت از طریق امام معصوم ظهور میکند و با توجه به زمینهای كه نبوتِ آن نبیّ بهوجود آورده، رحمتهای ظریفتر و عمیقتری را به بشر میرساند. هیچگاه رحمت هدایت متوقف نمیشود و همچنان ادامه مییابد تا تمام اسراری كه باید در عالم ظاهر شود، به صحنه بیاید. التفات بفرمایید كه اگر روایات میفرماید امام زمان(عج) ظهور میكنند تا عدالت برقرار شود و ظلم منتفی شود، این مقصد متوسط ظهور مقدس حضرت(ع) است، مقصد نهایی چیز دیگری است. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «یا كمیل! «ما مِنْ عِلْمٍ اِلاّ وَ اَنَا اَفْتَحُهُ وَ ما مِنْ سِرٍّ اِلّا وَالْقائم یَخْتِمُه»(156) ای كمیل! هیچ علمی نیست جز آنكه من آن علم را آغاز میكنم و هیچ سرّی نیست جز اینكه قائمِ ما آن را به پایان رساند. پس اگر علومی هست كه علی(ع) آن را آغاز میكنند و اسراری هست كه حضرت قائم(عج) آن را به پایان میرسانند، پیامبر چه نقشی دارند؟ آری؛ پیامبر به عنوان نبوّتشان، مکتب میآورند و امام به اعتبار امامتشان، باطن مکتب را ظاهر میکنند، امامت؛ باطن نبوت است. در همین رابطه از پیامبر خدا(ص) روایت داریم كه فرمودند: «عَلِیٌّ نَفْسی»، یعنی علی(ع) حكم جان و باطن من را دارد، چنانچه سلمان از پیامبر خدا(ص) روایت كرده كه فرمود: «برای هر پیامبری، صاحب سرّی است و صاحب سرّ من علیبنابیطالب است.(157) در جریان مباهله آیه آمد که «فَمَنْ حَآجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِینَ»(158) ای پیامبر! حال پس از آنكه برای مسیحیان نجران پیامبربودن تو روشن شد، اگر باز آنها بر حرف خود اصرار دارند، بگو: بیایید ما فرزندان خود را بیاوریم و شما نیز فرزندان خود را بخوانید و ما زنان خود را بیاوریم و شما نیز زنان خود را بیاورید و ما جانها و نَفْسهای خود را بیاوریم و شما نیز جانها و نفسهای خود را بیاورید و سپس به همدیگر نفرین كنیم و در راستای آن، لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. كه حتماً مستحضرید رسول خدا(ص) در ازاء فرزندان، امام حسن و امام حسین«علیهماالسلام» را آوردند و در ازاء زنان، فقط حضرت زهرا(س) را آوردند و در ازاء جانها یا اَنْفُس، فقط حضرت علی(ع) را آوردند، كه ظرائف و دقایق زیادی در رابطه با این آیه مورد بحث و قابل استفاده است. در رابطه با عرض بنده كه گفتم امامت باطنِ نبوت و مكتب است، دو نكته قابل طرح است؛ یكی اینكه پیامبر خدا(ص) مصداق جان و باطن خود را حضرت علی(ع) قرار دادند، دیگر اینكه نشان دادند در آن زمان هیچكسِ دیگر از اصحاب، در حدّ جان و باطن رسول خدا(ص) نبود، چون آیه به صورت جمع فرموده: جانهایتان را بیاورید، لذا اگر كس دیگری هم در حدّ جان پیامبر(ص) بود، باید میآوردند وگرنه فرمان خداوند را اطاعت نکرده بودند.
پس عنایت فرمودید كه دین باید در تمام ابعادش ظاهر بشود، از جمله باید حقایق علمی دین ظاهر شود، حقایق علمی دین با مقام امامت كه باطن نبوت است ظاهر میشود و لذا حضرت علی(ع) فرمودند: «ای کمیل! هیچ علمی نیست جز آنكه من آن علم را آغاز كنم و هیچ سرّی نیست جز اینكه قائم ما آن را به پایان میرساند.»(159) در بحث «آخرالزمان، شرایط ظهور باطنیترین بعد هستی» روشن شد که در زمان امامزمان(ع) اسرار غیبی دین که عمیقترین و باطنیترین اسرار دین است، ظاهر میشود، زیرا رحمت واسعه الهی که از طریق انبیاء«علینبیِّناوعلیهمصلواتالله» ظاهر شد، باید ادامه پیدا کند، رحمت خدا که تعطیل نمیشود، خدا عین کمال است و لذا عین رحمت است، عین رحمت که نمیشود بخل بورزد و یک روز رحمتش متوقف شود، پس فقط صورتِ رحمتش بر اساس شرایط جدید متفاوت میشود. آری؛ به گفته شیخ محمود شبستری
در نبیّ آمد بیان راه کرد
در ولیّ از سرّ حق آگاه کرد
پس اگر شرایط طوری بود كه دیگر نبوّت به عنوان آوردن دین جدید پس از آمدن آخرین دین، نیاز بشر نیست و خداوند در آخرین كتاب آسمانی فرمود: «وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ»(160) ای پیامبر! كلمه و سخن پروردگارت در حالیكه صدق و عدل بود به انتها رسید، حال ادامه این رحمت در لباس هدایت خاص، توسط امامت معصوم ظهور میکند و خداوند هم فرمود، هدایت از طریق مقام امام، علاوه بر هدایت تشریعی، هدایت به اَمر است، یعنی یك نحوه هدایت باطنی و تكوینی است. میفرماید: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»(161) یعنـی؛ مـا آنها را امام قـرار دادیــم - انسانهای معصومی كه فرزندان ابراهیم(ع) بودند-(162) هدایت میكنند به «امر ما» كه طبق آیه 82 سورة یس؛ روش «امر»، روشِ «كُُنْ فَیَكُون» است، میفرماید: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ»، «امر» خدا این است که چون پدیدآمدن چیزی را اراده کند مثل این است که بگوید بشُو، و میشود، و چون هدایت امام، هدایت به «امر» است. با یك اراده در قلب انسانها تصرف میكند. عرض بنده این است كه بعد از سیر نبوت، رحمت هدایت خداوند متوقف نمیشود، بلكه نوع آن تغییر میكند. حال آیا میشود بعد از ختم نبوت، رحمت هدایت کمتر ظهور کند؟ یا همانطور كه عرض شد، هدایت عمیقتر میشود، چون ظاهر دین و چهارچوب اصلی دین از طریق نبیّالله(ص) با تمام ظرائفش ارائه شد. پس؛ از این به بعد باید از طریق امام معصوم بواطن و حقایق دین، در عین حفظ احكام و ظاهر دین، ظاهر شود.