تربیت
Tarbiat.Org

پاسخ استاد به جوانان پرسش گر
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

پلورالیسم دینى و معرفتى

پرسش:
پلورالیسم دینى و معرفتى یعنى چه؟ و سر منشأ تفكر پلورالیسم و التقاط در حوزه اندیشه دینى كدام‌است؟
پاسخ: واژه پلورالیسم(175) در مغرب زمین كاربردهاى گوناگونى‌دارد: در سیاست، فلسفه اخلاق، دین‌شناسى یا فلسفه دین، هنر و... به كار مى‌رود. پلورالیسم پدیده‌اى كاملا غربى و نگرشى برخاسته از فرهنگ مغرب زمین است كه مبتنى بر بنیان‌هایى ویژه است كه چون بناى ما در این پاسخ‌ها بر اختصار است از بررسى و تبیین آن ریشه‌ها و نقدهایى كه بر آنها و بر رو بناهاى آن وارد است صرف نظر مى‌كنیم.(176) از طرفى چون ارائه تعریفى دقیق و جامع الاطراف از پلورالیسم چه در حوزه معرفت و شناخت و چه در حوزه دین، نیازمند انجام بررسى‌هاى فوق و نقل پیشینه تاریخى پلورالیسم است، باز به دلیل پرهیز از اطاله از آن مى‌گذریم و تنها با زبانى ساده و گویا در مورد این پدیده و پدیده التقاط به توضیح مى‌پردازیم:
پلورالیسم دینى و معرفتى یعنى آن كه، اگر چه حقیقت واحدى وجود دارد كه ثابت و مطلق است(177) ولى هیچ انسانى حتى پیامبران را یاراى دستیابى كامل به آن نیست، هر كسى تنها بخشى از حقیقت را مى‌تواند بشناسد و بنابراین هر مكتبى قسمتى از حق را در اختیار دارد، و كس یا مكتبى حق ندارد از شناخت مطلق حقیقت سخن گوید‌؛ و به اصطلاح برداشت خود را مطلق كند و یا از اعتقاد یقینى ـ كه معنایش نفى درستى
( صفحه 304)
احتمال‌ها و اعتقادهاى دیگر است ـ سخن براند. این گرایش با پشتوانه شك‌گرایى در فلسفه ـ كه امروزه هم در محافل فلسفى غرب رواج دارد ـ به اسكپتى سیزم(178) (= شك گرایى) منتهى مى‌شود. این گرایش بر این اساس شكل مى‌گیرد كه معمولا نظریات در علومْ مختلف‌اند و هریك شامل بخشى از حقیقت است و ما نیز نمى‌توانیم به چیزى اعتقاد یقینى و جزمى داشته باشیم. پس بهتر است كه نسبت به هیچ چیز اعتقاد قطعى و جزمى نداشته باشیم و در درستى و نادرستى نظریه‌اى به احتمال كفایت كنیم. در باب دین نیز پلورالیزم دینى را بپذیریم و بر اساس آن، هم دیدگاه مسلمانان را كه به یگانگى خدا معتقد هستند و كسى را كه عقیده دیگرى داشته باشد مستحق عذاب ابدى مى‌دانند، بپذیریم و صحیح بدانیم و هم عقیده مسیحیان را كه معتقد به سه خدا هستند درست بدانیم و هم كسانى كه به دو خدا معتقدند‌؛ خداى خیر و خداى شر‌؛ چون هیچ یك از این عقاید جازم و قطعى نیست‌؛ ممكن است هر یك درست باشد و یا نادرست باشد و ما بنا نداریم كه با هیچ یك از آنها برخورد كنیم، چون همه آنها مى‌تواند خوب و درست باشد.
تحمّل همه عقاید و نظریات متفاوت و متضاد هم بر مبناى اسكپتى سیزم و شكاكیّت ـ كه كسى نمى‌تواند اعتقاد جزمى پیدا كند ـ استوار است و هم بر مبناى پلورالیزم. امروزه، این گرایش غالب در دنیاى غرب است و براى ما به ارمغان آورده شده است. و تلاش مى‌شود كه جامعه ما به چنین حالتى درآید كه نسبت به عقاید دینى، علمى و فلسفى تعصّب و حساسیّتى نداشته باشد و در ارتباط با هر دیدگاه و نظریه‌اى بگوید ممكن است این درست باشد و ممكن است نظریه دیگر درست باشد، و ما حق نداریم شناخت خودمان را مطلق بدانیم و بگوییم صد درصد درست است و غیر از این نیست.(179)این گرایش به دنبال نفى اعتقاد یقینى و نفى این كه دین حق، مذهب حق و نظریّه حق یكى است، برآمده است و مى‌گوید: در مقام بحث نباید تعصّب داشت و غیرت دینى و تعصّب در مذهب باید از بین برود تا همه باهم زندگى كنند و زمینه صلح و آشتى فراهم آید.
( صفحه 305)
در نقد اجمالى و گذراى دیدگاه فوق باید گفت: یك وقت ما در مقام عمل ـ نه در مقام عقیده و باور ـ مى‌گوییم باید با طرفداران مذاهب مختلف و صاحبنظران مختلف در فلسفه‌ها و علوم گوناگون برخورد متین، مؤدّبانه و سنگین داشت و به آنها اجازه داد كه افكارشان را مطرح كنند و از آن دفاع نمایند و در حوزه‌هاى گوناگون وارد گفتگو و بحث و بررسى شوند. تقریباً این چیزى است كه در هیچ نظام مذهبى و دینى و سیاسى به اندازه اسلام مورد توجه قرار نگرفته است و تا این حد با صاحبان ادیان مدارا نشده است.
این نوع برخورد و مدارا با پیروان سایر مذاهب الهام گرفته از سیره و سلوك اولیاى دین و از جمله امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، چنان كه حضرت در یكى از خطبه‌هاى نهج‌البلاغه مى‌فرمایند: شنیده‌ام كه در یكى از شهرهاى عراق خلخالى از پاى یك دختر ذمّى (180)درآورده‌اند‌؛ جا دارد كه مسلمان به جهت این جنایت جان دهد (به تعبیر دیگر، دق كند و بمیرد). چنین برخوردى با طرفداران مذاهب دیگر از امتیازات و افتخارات اسلام و برگرفته از نصّ صریح قرآن است:
«قل یا اَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا الى كَلِمَة سَوَاء بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ اَلاّ نَعْبُدَ اِلاَّ اللّه...»(181)
بگو اى اهل كتاب، از آن كلمه حق كه بین ما و شما یكسان است (و همه بر حق مى‌دانیم) پیروى كنیم و آن این كه بجز خداى یكتا هیچ كس را نپرستیم.
و نیز آیه دیگرى كه ما را به جدال احسن دعوت مى‌كند:
«وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ...»(182)
با یهود و نصارى و مجوس كه اهل كتاب‌اند جز به نیكوترین طریق بحث و مجادله نكنید.
اما اگر معناى پلورالیسم این باشد كه در دل و مقام عقیده و باور بگوییم مسیحیّت هم مثل اسلام است، یهودیّت هم مثل اسلام است و بین یهودى بودن و مسلمان بودن فرقى وجود ندارد، زیرا هر یك بخشى از حقیقت را دارد‌؛ نه اسلام حق مطلق است و نه یهودیّت. یا این كه بگوییم هر دو حق هستند، مثل دو جاده‌اى كه به یك مقصد مى‌رسند كه از هر كدام كه بروى به مقصد خواهى رسید‌؛ بى‌شك چنین تلقى و برداشتى با روح
( صفحه 306)
هیچ دینى سازگار نیست و اصلا با عقل نیز سازگار نیست مگر مى‌توان گفت اعتقاد به توحید با اعتقاد به تثلیت یكسان است؟ یعنى آیا بین اعتقاد به وحدانیّت خدا با اعتقاد به تثلیت و چند خدایى تفاوتى وجود ندارد؟ آیا هم بر اساس دینى كه مى‌گوید:
«وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَكُمْ»(183)
(اى اهل كتاب) به تثلیت قائل نشوید (اب و ابن و روح القدس را خدا نخوانید) از این گفتار شرك باز ایستید كه برایتان بهتر است.
یا قرآن، در برابر نسبت‌هاى ناروایى كه به خدا مى‌دادند و مى‌گفتند خدا داراى فرزند است، مى‌فرماید:
«تَكادُ السّماواتُ یَتَفَطّرْنَ مِنْهُ و تَنْشَقُّ الارضُ و تَخِرُّ الجِبالُ هَدّاً»(184)
نزدیك است كه از این گفته زشت دو پندار باطل آسمانها فرو ریزد و زمین بشكافد و كوه‌ها متلاشى شود.
حال وقتى اسلام با اعتقادات شرك‌آمیز چنین برخورد قاطعى دارد، چگونه مى‌توانیم بگوییم اگر خواستى مسلمان باش و اگر نخواستى بت‌پرست یا مسیحى یا یهودى باش و این كیش‌ها با هم فرقى ندارند و از شمار صراط‌هاى مستقیم به سمت یك هدف هستند؟!