پرسش:
از چه زمانى و توسط چه كسانى مفاهیم و ارزشهاى غربى در كشور ما رایج گشت؟
پاسخ: آنچه را كه به عنوان مفاهیم و ارزشهاى غربى، و در تقابل با باورهاى اسلامى مىدانیم در واقع همان ثمرات و دستاوردهاى برخاسته از فرهنگى است كه بر اساس دینستیزى، مادیگرایى و الحاد شكل گرفته است.
برآیند مجموعه شرائط و عواملى كه منجر به تحولات مبنایى و پیدایش رنسانس و عصر جدید در مغرب زمین گشت، به دنبال خود فرهنگ غالبى را شكل داد كه عمدهترین مؤلّفههاى آن اومانیزم، سكولاریزم و لیبرالیزم است.
تحولات اروپا و مغرب زمین در عصر جدید با پیشرفتهاى شگفت تكنولوژیك و رشد جنبههاى مختلف علوم تجربى همراه بود كه چهره دنیایى مغرب زمین را دگرگون نمود و نمائى جذّاب و دلفریب به آن بخشید. فرهنگ جدید غرب با تازگى و جذابیت و زرق و برق تمدن نو، همراه با سیطره اقتصادى گسترده، دیگر جوامع انسانى را به منظور استیلا و سیطره بر جهان، مورد هجوم قرار داد و كشورهاى دیگر، منفعلانه و كم و بیش، تحت تأثیر این فرهنگ قرار گرفتند و همانطورى كه اندیشمندان جامعهشناس معتقدند با صدور تكنولوژى غرب، فرهنگ غربى نیز صادر شد و جوامع اسلامى نیز از این تأثیر بىبهره نماندند.
مجارى نفوذ و گسترش این فرهنگ در جهان اسلام از راههاى متعددى بود. نخستین برخورد غرب با جهان اسلام كه به دنبال آن نفوذ غرب در سراسر جهان اسلام گسترش یافت، درگیرى نظامى بود. اشغال مصر از سوى ناپلئون (1797 م) و جنگهاى ایران و روس نقطه آغاز این امر بود. به تدریج گروهى برخوردار از اخلاق و فرهنگ مهاجمان، و جریانى همسو و مروّج فرهنگ آن سامان به نام غربزدگى شكل گرفت و در این هماوردى، غربزدگان برترى و سیادت غرب را پذیرفتند و تسهیلكننده نفوذ غرب بر جامعه شدند. آنان لازمه توسعه و پیشرفت را تمسّك به عقل و تعبّد به علوم تجربى مىدانستند و با آنچه ریشه در دین و ماوراء طبیعت داشت برخورد مىكردند و با هدف
( صفحه 280)
ستیز با دین بر ترویج اباحىگرى و بىبندوبارى تأكید مىنمودند. علاوه بر این غرب براى نفوذ خود از راههاى دیگرى نیز بهره مىجست:
میسیونرهاى مذهبى با ایجاد مراكز تعلیم و تربیت و كانونهاى خیریّه در هموار كردن سیطره غرب و اشاعه اندیشه آن نقش داشتند و مستشرقین با مطالعه فرهنگ جوامع و شناسایى نقاط قوّت و ضعف آن، راههاى استیلاى غرب را یادآور مىشدند.
ادیان ساختگى، اقلیتهاى مذهبى، تشكلهایى نظیر احزاب، انجمنها و از جمله لژها و تشكیلات فراماسونرى، ترجمه كتابهاى غربى و گسترش رسانههاى جمعى به ویژه مطبوعات، كه عمدهترین سردبیران و روزنامهنگاران مطبوعات از عوامل نفوذى بودند، از دیگر مجارى نفوذ فرهنگ غرب به شمار مىروند.
بیش از همه، ضعف ساختارى نظامهاى سیاسى حاكم بر جهان اسلام زمینهساز حاكمیّت اندیشه غربى بود. پدید آمدن دورانى از ركود، غفلت و بىخبرى، استبداد خشن حكام و سلاطین، جمود فكرى، رواج اخلاق انزواگرایانه، رواج خرافات و بدعتها و تهى شدن مفاهیم دینى چون صبر و زهد و انتظار و توكّل از معانى اصلى خود و نیز عوامل پیشتر یاد شده، منجر به دوگانگى فرهنگى و غربزدگى در چنین جوامعى گشت.
همانگونه كه اشاره كردیم نفوذ فرهنگ غرب در ایران به اوان حكومت قاجاریه بازمىگردد و شكست ایران از روسیه كه موجب خودباختگى برخى مجریان و افراد جامعه شد، به تدریج منتهى به شكلگیرى غربزدگى در ایران گشت.
همراه با آغاز نهضت مشروطیّت كه ارتباط فرهنگى ما با غرب گسترش یافت این مسئله به اوج خود رسید فراماسونها و غربزدگان مفاهیم و ارزشهاى رایج در غرب را كه داراى رویهها و ابعاد گوناگونى بودند به عاریت گرفتند و به ترویج آنها در جامعه اسلامى ما پرداختند. البته به دلائلى زمینه رواج آن مفاهیم ـ از جمله مفهوم آزادى و مفهوم دموكراسى ـ در جامعه ما فراهم بود. از آنجا كه مردم ما از ظلم و ستم درباریان خودكامه و مستبد به تنگ آمده بودند، به راحتى به نداى آزادى پاسخ مىدادند و وقتى كسانى شعار آزادى سرمىدادند، مردم با آغوش باز از آن استقبال مىكردند و در نتیجه، آن شعار تبدیل به یك شعار همگانى و مردمى شد و طرفدارى از آزادى و آزادیخواهى مقبولیت عام یافت. البته آنچه مردم به دنبال آن بودند، آزادى از قید حكومتهاى خودكامه و مستبد و مخالف ارزشهاى اسلامى بود ولى آنچه غربزدگان و دستپروردگان غرب دنبال مىكردند، بُعد و رویه دیگر آن مفهوم، یعنى آزادى از قید اسلام بود. آنها در پرتو
( صفحه 281)
آن شعار و ترویج مفهوم آزادى در صدد بودند كه مردم را از اسلام دور كنند تا دیگرپایبند قوانین و مقررات و ارزشهاى اسلامى نباشند. همچنین مردمى كه از حكومت زورمداران، خوانین و فئودالها به تنگ آمده بودند از شعار دموكراسى استقبال كردند و در پرتو آن خواهان حاكمیت مردم بر سرنوشت خویش بودند نه اینكه حاكمان زورمدار، فئودالها و سرمایهداران سرنوشت آنها را رقم زنند. این، آن بُعد و برداشتى بود كه مورد قبول و پذیرش جامعه ما قرار گرفت امّا كسانى كه این مفهوم را به طور عام ترویج مىكردند و به تقدیس و پرستش این ارمغان غرب مىپرداختند و دیگران را نیز به پرستش آن دعوت مىكردند هدفشان از طرح شعار دموكراسى این بود كه ارزشهاى اسلامى كنار نهاده شود و دین از عرصه حیات سیاسى جامعه حذف گردد و آراء و خواست مردم جایگزین ارزشهاى اسلامى و مذهبى گردد. كسانى كه به این هدف پلید غربزدگان و فراموسونها واقف نبودند به طور مطلق این شعار را مىپذیرفتند. امّا كسانى كه دوراندیش و تیزبین بودند عكسالعمل نشان دادند و در راه روشن كردن مردم و آگاه نمودن آنان نسبت به توطئه عناصر خودفروخته، حتى حاضر شدند جانشان را فدا كنند و با همه وجود اعلان كنند كه آزادى و دموكراسى مطلق كه حتى مستلزم مخالفت با اسلام و قوانین اسلامى باشد از دیدگاه اسلام و شریعت مطرود و محكوم است. این جدال و كشمكش بین اصولگرایان و اسلامخواهان از یك سو و دگراندیشان و غربزدگان از سوى دیگر تاكنون ادامه دارد.
بررسى فراز و نشیب و روند نفوذ و تهاجم فرهنگ غرب از آغاز تاكنون حاكى از آن است كه در هر مقطع جلوهاى و بخشى از فرهنگ غرب در جامعه ما خودنمائى كرده است. شعار ستیز با دین، آزادىگرایى، الحاد و مادیگرایى، انسانمدارى، ملىگرایى، اشاعه اندیشههاى التقاطى، مطالعه اسلام از دریچه علوم تجربى و به اصطلاح علمزدگى، پروتستانتیسم اسلامى و فنگرایى از جمله این جلوهگرىهاست. همچنین این بررسى نشان مىدهد كه در آغاز غربزدگان مفاهیم و آموزههاى فكرى غرب را آشكارا و به صراحت طرح مىكردند امّا به تدریج دریافتند كه لازمه توفیق آنها در جامعه دینى، عرضه این مفاهیم در قالبى اسلامى است.
در نتیجه شكل جدید تهاجم فرهنگ غرب و القاء آموزههاى آن، در قالب اندیشههاى نوین اسلامى و توسط كسانى است كه خود را دینشناس و عالم دین معرفى مىكنند و این خود، هوشیارى و تلاش و جدیت بیشترى را براى مقابله مىطلبد.
( صفحه 282)