در رابطه با مسأله قضاوت و تطبیق احكام كلى الهى بر مواردى كه تشاجر و اختلاف بین
( صفحه 241)
مردم رخ داده و مانند آنها، خداوند مىفرماید:
«فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَكِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»(145)
به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر این كه در اختلافات خود تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو در دل خود احساس ناراحتى نكنند و كاملا تسلیم باشند.
در آیه فوق نه تنها اصل حقِ قضاوت براى رسول خدا تثبیت شده، بلكه پذیرش داورى و قضاوت حضرت و تن دادن به آن، به عنوان شرط ایمان تلقى شده است.
آرى مؤمن واقعى كسى است كه اگر دادگاه اسلامى حكمى علیه او صادر كرد با آغوش باز بپذیرد، گرچه احتمال هم بدهد كه حقش ضایع شده است؛ چون قاضى بر اساس موازین آیین دادرسى و ظاهر حكم مىكند و رسول خدا نیز فرمودند: «انما اقضى بینكم بالبیّنات والأَیمان»(146)؛ من بر اساس شهادت و قسمها بین شما قضاوت مىكنم. ممكن است شاهدى كه در ظاهر از عدالت و وجاهت برخوردار است، شهادتش مقبول افتد؛ گرچه یا او به دروغ شهادت داده یا در شهادتش اشتباه كرده است. اگر بنا باشد به قضاوت قاضى تن در ندهند ـ اگرچه قضاوتش مخالف واقع باشد ـ سنگ روى سنگ بند نمىشود و نظام از هم گسسته مىگردد.
آنچه از نصوص قرآنى در حوزههایى چون امور جزایى از قبیل دیات، قصاص، تعزیرات و غیره استفاده مىشود از بالاترین دخالتهاى اسلام در سیاست و امور كشوردارى و جامعه است. اسلام تا آنجا پیش رفته كه در مواردى كیفرى براى مجرم و مفسد در نظر گرفته است و به قاضى اجازه داده كه آن حد را جارى كند اگر چه شاكى خصوصى وجود نداشته باشد. (در واقع در چنین مواردى به حدود و حقوق الهى تجاوز شده است.)
گاهى مجازاتهایى كه در نظر گرفته شده خیلى سنگین، و تحمل و پذیرش آن امروزه براى برخى دشوار است. مثلا قرآن فرمان داده است كه اگر در جامعه اسلامى رابطه نامشروعى بین زن و مردِ مسلمان رخ داد و جرم با شهادت چهار شاهدِ عادل براى
( صفحه 242)
قاضى ثابت شد، باید به هر یك، صد تازیانه زده شود و قرآن مخصوصاً سفارش مىكند كه مبادا قاضى تحت تأثیر عواطف قرار گیرد و به آنها رأفت نشان دهد:
«الزّانِیَةُ وَ الزّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِد مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّهِ...»(147)
هر یك از زن و مرد زناكار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت نسبت به آن دو، شما را از اجراى حكم الهى باز دارد.
بىشك با اجراى چنین حدّى آبروى شخص مجرم ریخته مىشود، اما جامعه مصونیّت مىیابد.
همچنین قرآن درباره دزدى مىفرماید:
«السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ»(148)
دست مرد و زن دزد را به كیفر عملى كه انجام دادهاند، به عنوان یك مجازات الهى، ببرید و خداوند توانا و حكیم است.
نتیجه: قرآن شریف تصدّى قضاوت و اجراى حدود و تعزیرات را وظیفه حكومت اسلامى مىداند و براى هر انسان منصفى كه به قرآن و نیز روایات قطعى الصدور پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) مراجعه داشته باشد، شكى در این مسأله باقى نمىماند؛ مگر آن كه كسى از روى عناد چشم بر روى این حقایق ببندد و آنها را انكار كند.