پرسش:
مفهوم مدارا و «تولرانس» چیست و منشأ و ریشه آن در غرب از كجاست؟ آیا اسلام نیز چنین مفهومى را مىپذیرد؟
پاسخ: واژه «تولرانس» كه در زبان فرانسوى و یا «تالرنس»(132) كه در زبان انگلیسى به كار مىرود، در فارسى به «تحمل» و «مدارا» ترجمه شده است و در مقابل خشونت قرار دارد. به هر حال، این مفهوم و اصطلاح در ادبیات غرب رایج است. البته اشكالى ندارد كه مفهوم و اصطلاحى كه در زبان بیگانه كاربرد دارد و برخوردار از شفافیت و معناى رسایى است، ما عین همان اصطلاح و یا معادلش را در ادبیات خودمان وارد كنیم و مورد بهرهبردارى قرار دهیم. اما نكتهاى كه نباید از آن غفلت داشت این است كه گاهى این مفاهیم وارداتى داراى حدود و قیود و بارهاى معنایى ویژهاى هستند و در آنها بارهاى ارزشى متناسب با فرهنگى كه آن اصطلاح در آن شكل گرفته، گنجانده شده است. یعنى وقتى در فرهنگى واژهاى به كار مىرود، یك بار ارزشى مثبت و یا منفى نیز در بر دارد، امّا وقتى آن واژه به فرهنگ دیگرى - كه با فرهنگ مبدء بیگانه است ـ منتقل مىگردد، بار ارزشى خود را از دست مىدهد، و یا بالعكس بار ارزشى جدیدى از زبان دوم كسب مىكند. توضیح این كه:
همانگونه كه «آزادى» از فرهنگ غرب در ادبیات ما وارد شد و به دلیل این كه این واژه در غرب گستره وسیعى داشت و به معناى بىبند و بارى جنسى نیز به كار مىرفت كه در جامعه ما مطرود بود و هرگز چنین برداشتى در فرهنگ ما و براى مردم مسلمان، قابل تحمل نبود، ما مجبور شدیم كه با توجه به ارزشهاى اسلامى و ملّى خود، قیودى را به آزادى اضافه كنیم و خواهان آزادى مشروع و آزادى در چارچوب ارزشهاى اسلامى گردیم و به صراحت اعلام كنیم كه ما آزادى مطلق را قبول نداریم. همچنین مفهوم
( صفحه 227)
«خشونت»، در اصطلاح جدید، از فرهنگ غرب وارد فرهنگ ما شد و بر خلاف غرب كه به مقتضاى فرهنگ خویش مطلقاً آن را مذموم و محكوم مىدانست(133)، ما به طور مطلق آن را ضدّ ارزش نمىدانیم. چنانكه آزادى را به عنوان ارزش مطلق نپذیرفتیم. بلكه ما خشونت عارى از منطق را كه بىجا و مخالف اخلاق انسانى باشد، مذموم مىدانیم و معتقدیم كه در مواردى خشونت موجّه و به مقتضاى عقل و تأمین كننده مصالح جامعه است؛ كه در این صورت بار منفى نخواهد داشت.
پس وقتى واژه «تولرانس» از فرهنگ غرب وارد ادبیات ما مىشود، قبل از آن كه به طور مطلق آن را مطلوب معرفى كنیم، باید به خاستگاه آن توجه كنیم و ریشه آن را پیگیرى كنیم و بنگریم در ادبیات غرب این واژه به چه معنى و برخوردار از كدام ارزش مثبت یا منفى است و اساساً با چه انگیزهاى این واژه در فرهنگ غرب رایج گشته است و با چه انگیزهاى آن را به فرهنگ و ادبیات سیاسى ما منتقل كردهاند؟ و نیز بنگریم كه آیا پس از انتقال آن واژه در مفهوم آن تغییرى ایجاد شده است و یا نه؟
مفهوم «تولرانس» از جمله ارمغانهاى فرهنگ مدرن غربى است كه پس از رنسانس به تدریج رشد كرد و قبول عام یافت و امروز یكى از مشخصههاى اصلى فرهنگ الحادى غرب شناخته مىشود. در ریشهیابى این مفهوم باید بگوییم كه اوّلا: در فرهنگ مسلّط غرب همه ارزشها ـ اعم از ارزشهاى اخلاقى، ارزشهاى اجتماعى، ارزشهاى حقوقى و سیاسى ـ امور اعتبارى هستند و ریشه عقلانى و واقعى ندارند. به عبارت دیگر، ارزشها تابع خواستها و سلیقههاى مردم هستند. نمىشود گفت كه چیزى و اعتقاد و باورى براى همیشه و براى همه داراى ارزش است. بلكه به نظر غربىها مادامى كه جامعه آن را مىپذیرد، ارزشمند است و اگر روزى سلیقه مردم تغییر كرد، همان ارزش
( صفحه 228)
تبدیل به ضدّ ارزش مىگردد. ثانیاً: اعتقادات و باورهاى دینى را نیز در شمار همان ارزشهاى اعتبارى قرار مىدهند و فرد را در گزینش آنها و یا طرد آنها آزاد مىبینند و آنها را در حدّ یك سلیقه ـ مانند سلیقه در انتخاب رنگ لباس ـ تنزل مىدهند، و مىگویند: نمىشود كسى را محكوم كرد كه چرا تو به فلان دین اعتقاد دارى و یا اعتقاد ندارى، و چرا به فلان اعتقاد دینى توهین مىكنى و به طرد و نفى آن مىپردازى. بالاتر از این، اگر كسى به یكباره اعتقادات دینى خود را كنار نهد و ارزشهاى دینى جدیدى را برگزیند، نمىشود او را محكوم كرد؛ چون تغییر عقیده او درست به مانند تغییر سلیقه او در انتخاب رنگ لباس است!
امّا از دیدگاه اسلام و فرهنگ اسلامى، مقدسات و ارزشهاى دینى به مراتب از جان، مال و ناموس و بستگان عزیزتر است. دینى كه تنها راه رسیدن انسان به سعادت و خوشبختى جاویدان است و آن چنان گرانقدر است كه یكصدو بیست و چهارهزار پیامبر ـ بنا به نقل برخى روایات ـ براى رساندن آن به بشر از سوى خداى متعال فرستاده شدهاند و در راه آن متحمّل زحمات بىپایان گشته و بلكه بعضاً جان خود را فداى آن كردهاند چیزى نیست كه بتوان با تساهل و مدارا در مورد هتك و تضعیف آن برخورد كرد. به راستى اگر اسلام «تولرانس» را آنگونه كه در غرب امروز رایج است مىپذیرفت، چرا امام حسین(علیه السلام) در برابر ایجاد تغییر و بدعتگذارى در پارهاى از احكام دین، و نه حتّى همه آن، به آن همه رشادت دست زد و خویشتن و فرزندان و یارانش را فداى اسلام كرد؟ و یا چرا مجازات اعدام را براى مرتد در نظر مىگرفت؟ آیا اسلام دین را تا حد یك سلیقه تنزل مىدهد كه هر گاه خواستیم بتوانیم آن را تغییر دهیم و یا هرگونه خواستیم به آن توهین روا داریم؟
هرگز اسلام چنین مدارا و «تولرانسى» را نمىپذیرد و اجازه نمىدهد كه با یگانه عامل خیر و سعادت دنیا و آخرت انسان، یعنى دین و احكام نورانى و حیاتبخش آن، بازى شود و كسانى كه مدّعى مسلمانىاند با سهلانگارى و كوتاهى خود، خویشتن و بشریّت را به تیرهروزى دورى از نور اسلام گرفتار سازند.
( صفحه 229)