پرسش:
مجلس شوراى اسلامى، هیئت دولت و برخى منابع قانونگذارى هر روزه به وضع قانون مىپردازند، بنابراین آیا مأذون بودن از طرف خدا یا مأذون نبودن تأثیرى بیش از یك گفته و لفظ دارد؟
پاسخ: قبلا بیان شد كه ارزش، اعتبار و مشروعیت قانون فقط به اراده تشریعى الهى است. حق قانونگذارى مختص به خداست و فقط قانونى كه از جانب خداوند باشد معتبر است و اگر بناست قوانین متغیّر متناسب با شرائط زمان و مكان وضع شود باید با اجازه و رضایت خداوند صورت بگیرد.
اما اینكه اذن و رضایت خداوند چه تأثیرى دارد از چند جهت قابل بررسى است:
اولا براى اینكه نقش اذن را هر چند كه امرى اعتبارى است به طور ملموس و روشن احساس كنیم مىتوانیم به زندگى اجتماعى انسانها نظر كنیم. همه مسائل اجتماعى تابع اینگونه اعتبارات هستند و تا این اذن و اجازهها نباشد چیزى در امور اجتماعى رسمیّت پیدا نمىكند براى مثال شخصى كه قرار است در آینده نزدیك به عنوان فرماندار شهر شما معرّفى شود ولى هنوز حكم او ابلاغ نشده است و جلسه معارفه صورت نگرفته است، آیا او حق دارد به فرماندارى برود و پشت میز فرماندار بنشیند و مشغول كار شود؟ بدیهى است كه چنین حقّى ندارد و كارمندان او را بیرون مىكنند و تا وقتى كه ابلاغ او نیاید حرفش خریدار نخواهد داشت، هر چند ابلاغ او تنها امضاى وزیر باشد، زیرا اعتبار او به همین امضاء است.
دوم اینكه: در بحث مشروعیت قانون بیان شد از آنجا كه مردم نسبت به هم برترى ندارند و همه در نزد خدا یكسانند و هیچ كس مالك دیگرى وحتى مالك خود هم نیست لذا نمىتوانند همدیگر را الزام و امر و نهى كنند. حق ندارند به كسى دستور بدهند و او را وادار به كارى كنند. در صورتیكه مىدانیم الزام ویژگى قانون است. اما خداوند كه مالك
( صفحه 142)
همه چیز است و همه مخلوقات و آفریدههاى او هستند. تنها اوست كه مىتواند حكم براند و قانون وضع كند. دیگران بدون رضایت او هر چه حكم كنند و قانون بنویسند بىارزش و بىاعتبار است و كسى خود را ملزم نمىداند كه به آنها تن دهد مگر اینكه خداوند راضى باشد و اذن بدهد كه در این صورت قانون آنها قانون خداوند محسوب مىگردد و باید اطاعت شود. پس اثر اذن خداوند مشروعیّت بخشى و ارزش دادن به قوانین بشرى است.
سوم اینكه: وقتى گفته مىشود خداوند اذن داده و به كارى راضى است منظور این است كه از لحاظ واقع این عمل در مسیر صحیح واقع شده و در جهت همان مصالح واقعى است.
خداوند وقتى قانونى را وضع مىنماید مصالح و مفاسد واقعى را در نظر مىگیرد. زیرا او تكویناً ربّ انسان است و از سعادت و شقاوت او و از آنچه مربوط به مصالح اوست به خوبى آگاه است و اگر به كسانى اجازه وضع قانون مىدهد و به كار آنان راضى است به خاطر این است كه مىداند آنها در مسیر قوانین كلّى الهى كه خود او ترسیم نموده حركت مىكنند و لذا فقط به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) و منصوبین آنها این اذن را داده است؛ یعنى كسانى كه از همه بهتر قوانین و اصول ثابت الهى را مىشناسند و دلسوز مصالح و سعادت مردمند و به دلیل دارا بودن قوّه عصمت در پیامبر و امامان معصوم، و عدالت و تقوى در منصوبین آنها، آنان از تعهّد لازم براى خارج نشدن چارچوب قوانین و احكام الهى و حركت در مسیر دین و مورد رضاى خدا برخوردار هستند. بنابراین تأثیر اذن خدا در این است كه افراد ذىصلاح براى قوانین تحت قوانین كلى الهى را نشان مىدهد.
در نتیجه: اذن خداوند تأثیرى بیش از یك لفظ دارد كه هم مشروعیت قانون را تأمین مىكند و هم بیان مىكند كه این قوانین با توجه به آن اصول و قوانین كلى الهى وضع مىشوند و هم افراد داراى صلاحیّت قانونگذارى را معیّن مىنماید.
( صفحه 143)