اعلامیه حقوق بشر در حدّ انجیل نزد فیلسوفان حقوق غربى محترم است؛ مىگویند: «این حقوق فوق قانون است و نمىتوان آنها را محدود كرد». امّا سؤال اساسى آن است كه این اعلامیه از كجا اعتبار و مشروعیّت پیدا كرده است؟ آیا دلیل عقلى دارد؟ در پاسخ گفتهاند از آنجا كه نمایندگان كشورها آن را امضاء كردهاند، پس معلوم شد كه اعتبارش تابع امضاء است. حال سؤال جدى این است كه كسانى كه این اعلامیه را امضاء نكردهاند
( صفحه 140)
و یا به صورت مشروط ـ و نه مطلق ـ امضاء كردهاند چطور؟ آیا آنها هم باید بدون چون و چرا از آن تبعیت كنند؟ و آیا كسانى كه این اعلامیه را به نحو مطلق امضاء كردهاند حق دارند كسانى كه آن را امضاء نكردهاند و یا مشروط امضاء كردهاند را تحت فشار قرار دهند و آنها را ملزم به تبعیت كنند؟ مگر نه این است كه به عنوان یك قرارداد بینالمللى هر كس با امضاء كردن قرارداد وارد آن مىشود و كسانى كه آن را امضاء نكردهاند و یا مشروط امضاء كردهاند از همه یا بخشى از این قرارداد بیروناند، پس آیا عقلا و منطقاً صحیح است كه كسانى كه اصلا یا بطور نسبى وارد این قرارداد نشدهاند را تحت فشار گذاشت و آنها را مجبور به اجراى آن كرد؟
در انتها یكى از حقوقى كه در اعلامیه حقوق بشر آمده است و امروزه به ابزارى براى پارهاى اهداف شوم تبدیل گردیده را مطرح كرده و به نقد مىنشینیم، كه البته در كنار آن وضعیت برخى دیگر از حقوق مندرج در اعلامیه مذكور نیز روشن خواهد شد، زیرا محور و قدر مشترك همه این حقوق «آزادى» است. بنابراین ما نیز در قالب یك سؤال و پاسخ بیان و نقد خود را ارائه خواهیم كرد:
( صفحه 141)