پرسش:
مراجع داراى صلاحیت قانونگذارى در اسلام چه كسانى هستند و به چه ملاكى این صلاحیّت را دارا مىشوند؟
پاسخ: بر اساس بینش اسلامى قانونگذار در اصل باید خدا باشد و در كنار خداوند كسى حق قانونگذارى ندارد. البته در طول قانونگذارى خدا ـ و نه در عرض او ـ كسانى حق دارند به اذن خدا قانون وضع كنند.
«وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لا یُفْلِحُونَ.»(87)
و با دروغى كه بر زبانتان مىرود مگویید: این حلال است و آن حرام، تا بر خدا دروغ بندید. همانا كسانى كه بر خدا دروغ ببندند رستگار نخواهند شد.
پس نمىتوان از پیش خود گفت فلان چیز حلال است و فلان چیز حرام، حلال و حرام تابع نظر و سلیقه ما نیست، بلكه باید دید خدا چه گفته است.
«قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ.»(88)
بگو آیا خدا به شما اذن داده است، یا به خدا دروغ مىبندید؟
بله خدا به پیامبرش اجازه قانونگذارى و امر و نهى به مردم را داد و فرمود:
«أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ»(89)
اطاعت كنید خدا را و اطاعت كنید پیامبر خدا را.
و فرمود: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ»(90)
كسى كه از پیامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است.
( صفحه 128)
البته رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) هم به دلخواه خود عمل نمىكرد، بلكه عمل او بر اساس الهام و وحى الهى بود: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحى»(91)
از سوى دیگر شیعیان معتقدند كه نظیر چنین مجوزى كه به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) داده شده به ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز داده شده است و در علم كلام دلایل روشنى براى این مطلب آورده شده است كه یكى از آنها حدیث ثقلین است كه ائمه اطهار(علیهم السلام) را همپایه قرآن قرار داده است:
«اِنّى تاركٌ فیكُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدى كتابَ اللّهِ و عِتْرَتى»(92)
من در میان شما دو چیز گرانبها به جا مىگذارم، مادام كه به آن دو تمسك جویید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد، [آن دو چیز عبارتند از:] كتاب خدا و عترت (اهل بیت) من.
همچنین ما معتقدیم كه ائمه معصومین(علیهم السلام) براى زمان غیبت كبراى حضرت ولى عصر(عج) نیز كسانى را به صورت نوعى ـ نه شخصى ـ نصب كردهاند و آن كسى اشبه به معصومین و اصلح افراد است ـ و اصطلاحاً ولىّ فقیه نام دارد ـ در حاكمیّت از طرف آنها مأذون است. این اعتقاد با روایات یا ادّله عقلیّه قابل اثبات است و صد البتّه اطاعت چنین كسانى بر ما واجب است و منافاتى با ربوبیّت تشریعى و حاكمیّت خدا هم ندارد، زیرا حاكمیّت آنها شأنى از شؤون ربوبیّت الهى و در طول آن است.
بدین ترتیب ثابت مىگردد كه اگر كسى قبول داشته باشد كه حاكمیت اصالتاً مخصوص خداست، در مرتبه بعد باید بپذیرد كه مخصوص رسول خداست و در سایه حاكمیت خداست كه حاكمیت رسول الله و حاكمیت ائمه و جانشینان آنها تحقق و مشروعیت پیدا مىكند.(93)
با روشن شدن پاسخ بخش اول پرسش، نوبت به قسمت دوم آن مىرسد، اینكه چرا
( صفحه 129)
(و به چه ملاكى) قوانین باید خدایى باشند؟ و چه سرّى در این است كه قانونگذارى منحصر به خداوند و كسانى است كه او به آنها اذن داده.