تربیت
Tarbiat.Org

پاسخ استاد به جوانان پرسش گر
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

مسلمانى و آزادى مطلق؟!

پرسش:
آیا اشكالى دارد كه مسلمان باشیم و در عین حال آزادى مطلق را به عنوان بزرگترین ارزش انسانى بپذیریم؟
پاسخ: بعضى از افراد، با الهام گرفتن از فرهنگ غرب اصل آزادى را به عنوان بزرگترین ارزش انسانى به طور مطلق مى‌پذیرند. و بالاترین ارزش را براى انسان آزادى مى‌دانند، حتى بعضى از افراد على‌رغم این كه خود را پایبند به اسلام، سنّت‌ها و دستورات اسلامى مى‌شمارند و ادعاى دیندارى دارند، چنان سرسختانه از این ارزش غربى حمایت مى‌كنند كه كاسه از آش داغ‌تر شده‌اند.
در برابر این گروه باید بگوییم كه اساس اسلام پرستش خداست:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ...»(36)
به سوى هر امتى پیغمبرى فرستادیم تا به آنها ابلاغ كند كه خداى یكتا را بپرستید و از طاغوت دورى كنید.
نه تنها اسلام بلكه اساس هر دین آسمانى بندگى خالصانه خداوند است و مگر مى‌توان تصور كرد كه یك صاحب دین و یك مسلمان، یا یهودى و نصرانى غیر از این، تلقى دیگر از دین الهى داشته باشد، (ما معتقدیم كه اسلام با سایر ادیان توحیدى، در كلیّات و اصول اعتقادى یكسان هستند و اگر در این زمینه اختلافى مشاهده مى‌شود، بر اثر تحریفى است كه در برخى از ادیان الهى صورت گرفته است.)
پس بالاترین ارزش در اسلام این است كه انسان بنده خالص خدا باشد‌؛ حقیقتى كه خداوند در آیات فراوانى از قرآن بیان كرده است از جمله:
«وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ...»(37)
آنها امر نشدند مگر به این كه خداوند را با اخلاص كامل در دین پرستش كنند.
( صفحه 68)
و نیز آیه:
«أَلا لِلّهِ الدّینُ الْخالِصُ...»(38)
آگاه باشید كه دین خالص از آن خداست.
«وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى...»(39)
و هر كس روى خود را تسلیم خدا كند و نیكوكار باشد، به محكمترین رشته الهى چنگ زده است.
حال وقتى انسان خود را بنده خدا مى‌داند و بندگى خدا را بزرگ‌ترین ارزش مى‌شناسد و كاملا خود را در اختیار خداوند قرار داده است، مى‌تواند به آزادى مطلق معتقد باشد و هرچه دلش خواست ارزش بداند؟ آیا این دو باهم توافق و سازگارى دارند؟ اگر من واقعاً معتقدم كه اسلام حقّ است و یك دین خدایى است و باید آن را پذیرفت و معتقدم كه خدایى هست و باید او را پرستش كنم و باید همه چیز را در اختیار او گذاشت و تابع اراده او بود، چطور مى‌توانم معتقد باشم كه باید به طور مطلق آزاد باشم و هر طور كه مى‌خواهم عمل كنم؟ این دو طرز تفكر با هم سازگارى دارند؟ كسانى كه چنین ادعائى دارند، یا دچار التقاط ناآگاهانه شده‌اند و یا در دل اعتقادى به اسلام ندارند یا جهت فریب دادن دیگران این ادعا را مى‌كنند و یا اساساً توجه ندارند كه آن دو طرز تفكر باهم ناسازگارند. در غیر این صورت، چطور مى‌شود كه انسان از یك سو بگوید من كاملا و با همه وجود تابع اراده خدا هستم و از سوى دیگر براى خود آزادى مطلق قائل باشد و بگوید من هرچه دلم خواست عمل مى‌كنم!
( صفحه 69)