اسلام همه شؤون سیاسى را در بر مىگیرد و همه زندگى ما در قلمرو دین قرار مىگیرد و هیچ شأنى از شؤون زندگى انسان اعم از زندگى فردى، اجتماعى، خانوادگى، روابط زن و شوهر، روابط پدر و فرزند، روابط امّت و امام و حتى روابط با سایر ملل كه با آنها چگونه رفتار كنیم خارج از قلمرو دین نیست. با مرورى بر آیات كریمه قرآن ـ حتى اگر به روایات مراجعه نداشته باشیم ـ روشن مىشود كه سیاست متن اسلام است و ما اسلام بىسیاست نداریم. آن اسلامى كه منبعش قرآن و سنّت است، ممكن نیست با سیاست بیگانه باشد.(14)
از سوى دیگر، بر خلاف سكولاریسم كه دین و سیاست را همچون دو خط موازى مىداند كه هیچ نقطه تلاقى با یكدیگر ندارند و مسیر آنها جداى از یكدیگر است و هر یك به نهایت و پایانى غیر از آن چه كه مقصد دیگرى است ختم مىگردد، اسلام سیاست و رفتارهاى سیاسى را همچون رفتارهاى اجتماعى و اعمال فردى روى یك خط و مسیر و به طرف هدفى واحد مىداند. آن هدف رسیدن انسان به سعادت و كمال نهایى، یعنى قرب به خدا، است كه از مسیر عبودیّت و اطاعت خدا در همه عرصههاى اجتماعى و سیاسى و فردى به دست مىآید، و در واقع هدف سیاست و رفتارهاى سیاسى در اسلام همان هدف ترسیم شده براى دین از سوى خداست؛ به نحوى كه عمل نكردن به احكام سیاسى و اجتماعى اسلام همان قدر انسان را از رسیدن به سعادت جاویدانش محروم مىكند كه عمل نكردن به احكام فردى مانند نماز و روزه. بلكه گاهى عمل كردن به واجبات سیاسى و اجتماعى اسلام اساس ایمان و شرط قبولى سایر اعمال است. چنان كه در مذهب شیعه پذیرش ولایت ائمه طاهرین ـ علیهم السلام ـ به عنوان یك امر سیاسى و اجتماعى شرط تأثیر ایمان و اعمال شایسته در سعادت جاودانى است.
( صفحه 23)