تربیت
Tarbiat.Org

بصیرت و انتظار فرج
اصغر طاهرزاده

بلای بی‌عالَمی

حتماً از زبان بزرگانی که غرب را نقد کرده‌اند شنیده‌اید که یکی از مشکلات دنیای مدرن برای بشر جدید این است که انسان را بی‌عالَم می‌کند و او را از هرگونه ثبات و قراری که نشانه‌ی اتصال به عالَم بقاء است خارج می‌نماید. انسان مدرن انسان بی‌عالَم و بی‌وطن است، مثل دلقک‌ها حرف می‌زند، میلش یک لحظه هوای معنویت می‌کند، هنوز وارد نشده، دل در هوای تفریح دارد، در تفریحِ خود نظرش به ‌سوی ناکجاآباد است و هیچ ‌وقت نمی‌داند در کجا هست. مصیبت بزرگ این‌ است که بعضی از این آدم‌های بی‌عالَم بخواهند ما را نصیحت کنند و از قول پیامبر(ص) و ائمه(ع) برای ما روایت بخوانند، در حالی‌که اصل این روایات از قلب انسان‌هایی صادر شده است که با تمام وجود به عالَم بقاء و عالَم قدس متصل بوده‌اند. این روایت‌ها از افق جان شخصیت‌هایی صادر شده که هستی در قبضه‌ی آن‌ها ‌است. کسی می‌تواند این‌ها را ارائه بدهد که مأنوس با این فرهنگ و فکر باشد. مگر هرکسی که سواد خواندن و نوشتن داشت می‌تواند از عالَمی خبر دهد که عالم بقاء و ثبات است؟
در راستای بی‌تاریخی از مردم عادی هم که بگذریم حتی نخبگان و اندیشمندان در دنیای مدرن، خود را بیرون تاریخ می‌یابند و این نقیصه فقط با ورود به عالم انتظار و مهدویت جبران می‌شود.
گاهی در فضای فرهنگ مدرنیته در خود احساس مشکل می‌کنیم ولی نمی‌دانیم نام این مشکل را چه بگذاریم و اساساً تعریفی از آن نداریم. یکی از مشکلاتی که امروزه بشر گرفتار آن است بی‌تاریخی است و آن‌قدر این مشکل نامرئی است که انسان نمی‌تواند برای آن تعریفی داشته باشد. در بحث «کربلا مبارزه با پوچی‌ها» و یا از آن دقیق‌تر در کتاب «آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» همه‌ی تلاش این است که روشن شود پوچی، مشکل دورانِ ظلمات مدرنیته است و از جمله آن پوچی‌ها، «بی‌تاریخی» است، ولی چون معنی و جایگاه آن را نمی‌شناسیم متأسفانه به امید فرار از آن به آن نزدیک می‌شویم. صدسال پیش پیر مردی گوشه‌ی حجره‌ای دو رکعت نماز می‌خواند و احساس می‌کرد با همه تاریخِ حیات معنوی بشر مرتبط است ولی در حال حاضر اکثر افراد از ‌چنین حضوری محروم شده‌اند و اکثراً خود را بیرون تاریخ می‌یابند و سخت احساس پوچی و بی‌محتوایی می‌کنند.
گسیختگی از تاریخ حقیقی، بیماری بزرگی است که در جان و روان انسان‌ها در دنیای مدرن افتاده است. این بیماری در جسم افراد نیست، لذا به‌راحتی قابل شناخت نمی‌باشد، ولی دائماً موجب آشفتگی و پراکندگی دل‌ها و خواطر است. در حالی‌که تاریخ حقیقی، تاریخ قرب و بُعد انسان است نسبت به مبدأ عالم. هر ملتی که توانست در تاریخِ ظهور اسماء الهی زندگی کند و مظهر اسماء الهی شود، در تاریخ است و با وسعتی به وسعت همه‌ی انبیاء و اولیاء زندگی خواهد کرد، وگرنه مثل جماد و نبات بی‌تاریخ خواهد ماند.
اگر بنده‌ بتوانم موضوع گسیختگی تاریخی را درست تبیین کنم نه‌تنها برکات اندیشه‌ی انتظار را -که موجب حیات تاریخی ما بوده و هست- توانسته‌ام روشن کنم، بلکه در دل بحث، آسیب‌های اندیشه‌ی انتظار نیز روشن خواهد شد و معلوم می‌شود آسیبی بالاتر از آن نیست که کسی بخواهد بدون توجه به حضورِ تاریخی فرهنگ انبیاء، جایگاه اندیشه‌ی انتظار را در آینده‌ی تاریخ تبیین نماید.
شما باید برای خود روشن بفرمایید چه موقع احساس می‌کنید هستید؟ زمان شاه می‌گفتند هرکس یک پلوپز توشیبا دارد خوشبخت است! این طور القاء می‌کردند که با داشتن آن پلوپز احساسِ بودن کنید، تا این حدّ انسان‌ها را در پوچی نگه می‌داشتند. در حالی‌که انسان از نظر وجودی به اندازه‌ای که به هستی مطلق متصل است، هست می‌شود و وجود می‌یابد، همان‌طور که در چنگال زمان و گذران، همواره با نیستی و عدم مرتبط است، از طرف مقابل به همان اندازه که نظر به فرهنگ بقیت ‌اللّهی نماید و به سوی بقاء سیر نماید، احساس وجود می‌کند. چون در متن چنین فرهنگی انسان‌ها آزاد از هرگونه وَهمی، در ارتباط با «وجود مطلق» قرار می‌گیرند و به معنی واقعی و حضوری، مناسبات انسان‌ها تحت ظِلّ نور خداوند واقع می‌شود، تحت ظِلّ خداوندی که هستِ مطلق است.