تربیت
Tarbiat.Org

بصیرت و انتظار فرج
اصغر طاهرزاده

مدیحه‌سراییِ تجدّد

در دوره‌ی تجدّد نسبت ما با عالم، نسبتی خودخواهانه و متكبّرانه بود و در این امر به شیطان اقتدا مى‏كردیم که ما را به شجره‌ی ممنوعه نزدیک کرد و از عبودیت بازمان داشت. با نزدیکی به شجره به‌خود حقّ دادیم هرطور که خواستیم اشیاء را تعریف کنیم و در آن‌ها تصرّف نمائیم. در فرهنگ انتظار و با نظر به‌ظهور ولایتِ امام عصر(عج) این نسبت به‌کلّی تغییر می‌کند. در عالم بقیة‌الله(عج) بر مبنای تحقّقِ نفس مطمئنّه و با نظر به مخلوقیّت و عبودیت خود زندگى مى‏كنیم نه بر مبنای نفس امّاره و حاكمیّت شیطان، به همین جهت در عالم بقیة‌اللّهی، علم معناى دیگری به‌خود خواهد گرفت و با نظر به جنبه‌های کیفی عالم، بیش از آن‌كه به زمین بچسبیم به آسمان متّصل خواهیم شد، و بیش از آن‌كه ماهیات حجاب حقّ شوند، «وجود» آینه‌ی حق‌نما خواهد شد. آن‌كس كه معنی بقیة‌الله را بشناسد مى‏فهمد فرهنگ تكنولوژىِ غربی به مثابه‌ی شجره‌ی ممنوعه، چه جایگاهی دارد، و در آن‌صورت مدیحه‌سراى تجدّد نخواهد شد.
ما به هراندازه كه به بى‏ثمرى زندگی آگاه شده باشیم، مى‏توانیم به افق متعالىِ «وجود» که با نور بقیة‌الله(عج) رخ می‌نمایاند، نظر کنیم. ما باید متوجّه باشیم در ظلمات آخرالزّمان نسبت‏هایى كه با خود و با طبیعت داریم خودمدارانه است و نه خدامدارانه. همه چیز به خودمان ختم مى‏شود و خودمان در خودمان متوقفیم. یعنى در دنیاى جدید انتهاى كارها بر هوس‌ها و نیستى‌ها تكیّه دارد و نه بر حقّ و هستى. ما دقیقاً به همان اندازه که معنای انسانیت را در کیفیاتی چون عشق و مهر و حکمت و عفو و عدالت - که در دنیای کثرات یافت نمی‌شوند و مخصوص خدا و انسان‌اند- درست دریابیم وارد انتظار شده‌ایم و به همان اندازه برتری بُعد غیبی عالم و آدم را بهتر می‌پذیریم. عشق و عدالت و گذشت، کیفیاتی هستند که با غلبه‌ی جنبه‌ی غیبیِ عالم بر جنبه‌ی مادی آن ظهور می‌کند و برای رسیدن به چنین روحیاتی باید نظرها به غیب عالم بیفتد و این یعنی انتظار حضرت بقیة‌الله(عج) که انتظارِ واقعی‌ترین واقعیات عالم است. در حالی که آن‌چه علم مدرن «واقعیت عینی» می‌خواند همچون ابر، بی‌دوام و ناپایدار و پوچ است. باید به بقیة‌الله(عج) نظر دوخت.
علم تجربىِ امروز با ساختار روحِ بشری پایه‏ریزى شده که از آسمان معنویت و بندگی خدا بریده است و به‌همین‌ جهت بیشتر استیلاجو و تكنیكى است و تصویرى اعتبارى از طبیعت به آدمى ارائه مى‏دهد تا بشر بر مبناى نگاه كمّىِ ریاضى در طبیعت تصرّف كند. دانایی به این علم نه به مراتب وجودِ آدمى مى‏افزاید و نه معرفت باطنى او را افزایش مى‏دهد، بیشتر ابزارى نیرومند براى عینیّت بخشیدن به سیطره‌جویى بشر مدرن است. در حالی‌که علمِ عالَمِ ولایت حضرت بقیة‌الله(عج) علم هدایت است و بیش از آن‌كه حصولى و بیگانه از جان آدمى باشد از مقوله‌ی حضور و شهود است و با قرب و كمال آدمى همراه خواهد بود، بدون آن‌که ماهیّت تكنیكى داشته باشد. علمى است براى تجافى از دار غرور و إنابه به دار خُلود، علمى است در قلمرو حقیقتِ دیانت برای اتصال معنوى انسان به ساحت قدس. در ساحت علمِ حضرت ولی‌ّعصر(عج)، آدمى حقیقت متعالى خود را باز مى‏یابد و با كائنات و با خود، هم‌سخن و هم‌دل مى‏گردد.
در فضایی که مدرنیسم برای بشر ساخته انسان هر چیزى را براى خودِ طبیعی خود مى‏خواهد بدون آن‌که بداند خود را براى چه مى‏خواهد. وقتی هرکس خود را برای خودِ زمینی اش بخواهد ماهیّت علم، تكنیكى مى‏شود و در آن صورت بشر فقط می‌تواند ابزار بسازد تا خود را در زمین مقیم سازد و راحت‏تر به این اقامت ادامه دهد. در این فضا دیگر خودِ طبیعى بنا نیست فداى ساحتی برتر از خود شود. یعنى بنا نیست مقصد و مآل انسان، خداى انسان باشد، بلكه مقصد و مآل او، خود اوست، علم تکنیکی براى راحتیِ همین خود است، این غیر از آن شرایطی است كه بشر به کمک علم، نظر به ساحات متعالی عالم داشته باشد و با آن عوالم متحد گردد. «علم» در عالَمى كه انسان به ساحاتی بالاتر از ساحت طبیعىِ‏ انسان مى‏نگرد، علمى انكشافى است و موجب رفع حجاب است تا انسان‌ها بیگانه از عالم غیب نمانند و به بیكرانه‌ی عالم وجود - و نه موجود- نظر كنند و با آن به‌سر برند. این همان علمِ جدایى و تجافى از عالَم غرور و فریب، و ورود و بقاء در عالم خلود و شهود است که رسول خدا(ص) در وصف آن به ابن مسعود فرمودند: «یَا ابْنَ مَسْعُودٍ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَإِنَّ النُّورَ إِذَا وَقَعَ فِی الْقَلْبِ انْشَرَحَ وَ انْفَسَحَ. فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لِذَلِكَ مِنْ عَلَامَةٍ؟ فَقَالَ: نَعَمْ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ»(88) ای ابن مسعود: هركه را خداوند براى پذیرش اسلام شرح صدر دهد او بر نورى الهى باشد، كه چون آن نور در دل افتد پیوسته گسترش و وسعت گیرد. گفتند: یا رسول‌الله! این نور علامتى دارد؟ فرمودند: آرى! پشت‏‌كردن به‌دنیاى فریبنده و روآوردن به جهان ابدى و پاینده، و آمادگى براى مرگ قبل از رسیدن آن.
وقتی فهمیدیم جهانِ واقعی تنها در غیب عالم است و انسان با قلب خود می‌تواند با آن عالم مرتبط باشد، نه تنها چگونگی تجافی و فاصله‌گرفتن از دنیا و دار فریب معلوم می‌گردد بلکه معنی غیبتِ حضرت بقیة‌الله(عج) نیز روشن می‌شود. زیرا بیش از آن‌که حضرت از غیب به ظهور آیند باید مردم از دار غرور به عالم واقعی سیر کنند و در انتظار خود فعّال باشند تا یاد بگیرند چگونه با غیبی‌ترین و اصیل‌ترین حقیقت عالم مرتبط گردند.