تربیت
Tarbiat.Org

بصیرت و انتظار فرج
اصغر طاهرزاده

سقوط آخرالزّمانی

اوّلین شرطِ دل‌سپردن به امام، خودآگاهى از بی‌هویتی و سقوطى است كه در ظلمات آخرالزّمان براى انسان‌ها واقع می‌شود. سقوط در باورهاى پوچ و باطل و سقوط در اعمالی سراسر فاسد و جهنّمى. وقتى انسان با آسمانِ معنویت قطع رابطه كرد و از نظر به ‌واسطه‌ی فیضِ بین زمین و آسمان محروم گشت به دوره‏اى كه به خودىِ خود دوره‌ی اعتقادات سیاه و گرفتارى انسان به عقل معاش است وارد می‌شود، در حالی‌که پارسایان در زمان غیبتِ امام به دوره‏اى دیگر مى‏اندیشند و منوّر به نورِ روحیه‌ی انتظار هستند.
از خود باید پرسید که در دوره‌ی غیبتِ امام زمان(عج) پارسایانِ واقعى به چه‌چیز مى‏اندیشند که در افضل اعمال به‌سر می‌برند؟ چه رازی در گوهر انتظار نهفته است که رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «افْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَج‏»(83) بهترین عبادت‌ها انتظار فرج است.‏ با این وصف كسانی‌ كه در عالَمِ انتظار نیستند در كدام سیاه‌چال فرو رفته‏اند؟ باید متوجه بود عقیده‌ی انتظار به وعده‌ی بزرگ الهی، عقیده‌ی حقّى است مبتنی بر حکمت الهی. کسی كه زمان خود را نمى‏شناسد نمى‏تواند به آخرالزّمان و ظهور وعده‌ی الهی فكر كند و عملاً خود را در جهنّم زمین رها می‌کند و در فضایی دل‌سردکننده و یأس‌آور جان خود را به مرگ سیاه تسلیم می‌نماید. چون ماوراء مرگی سیاه چیزی را نمى‏شناسد. این است که گفته می‌شود اوّلین شرط دل سپردن به امام، خودآگاهى از سقوطى است كه انسان‌ها در شرایط بی‌امامی در آن فرو می‌روند.
بشر هرچه بیشتر متوجّه‌ی بى‏حاصلىِ ادعاى مدعیّان دروغینِ اصلاح زندگی زمینی باشد، بهتر به روحیّه‌ی انتظار مشرَّف مى‏شود. عمده‌ی کار ما توجّه کامل است به این‌همه بى‏حاصلىِ زندگی زمینی هنگامی که از ولایت انسان کامل منقطع است. وقتی این بى‏حاصلى شناخته شد و امیدها از سرابِ موجود بریده گشت توجّه به نقش حضرت بقیة‌الله(عج) طلوع می‌کند و جامعه وارد فرهنگ انتظار می‌گردد.
زندگیِ صحیح در زمان غیبت از وقتی شروع می‌شود که انسان‌ها از همه‌ی زوایا به این مسئله رسیده باشند كه مکتب‌ها و اندیشه‌های بریده از آسمان هیچ اصلاحى براى بشر انجام نداده‏اند و ظلمات دوران غیبت را غلیظ‌تر کرده‌اند. توجّه به ناتوانی بشرِ خودبنیاد، شروع بسیار مبارکی است، در چنین شرایطی است که بانگ بلندِ بشر بر سر مدعیان دروغینِ اصلاح امور، طلسم زمانه را می‌شکند و برکات الهی سرازیر می‌شود. به تعبیر مولوی:
در زمان بشکست ز آوازش طلسم

زَر همی ریزید هر سو قِسْم قِسْم

بل زر مضربِ ضرب ایزدی

کو نگردد کاسد، آمد سرمدی

آن زری که دل از او گردد غنی

غالب آید بر قمر در روشنی

زیرا بشر به زندگیِ همراه با حقیقت مطلق وارد شده است، آن نوع زندگی که در عمق قلب کشف می‌شود و جهانِ بیرون نیز متذکّر و هماهنگ با آن خواهد بود. غفلت از ناتوانی بشرِ خودبنیاد جهت امور زندگی زمینی، نافرمانی از تعالیم الهی است، در حالی‌که هرگز زمین بی‌حجّت نیست، آن هم حجّت‌های الهی که هدف‌شان بازگرداندن زندگی زمینی به پیشگاه خداوند است.
این‌که بعضی گمان می‌کنند اسلام می‌تواند امورشان را اصلاح کند و در عین حال نظر به ظهور حجت خدا ندارند نشان دهنده‌ی آن است که از تاریخ غافل‌اند. از خود نمی‌پرسند در کدام برهه از تاریخ بوده که انسان‌های غیر معصوم با اندیشه‌ی بشری حکومت کردند و آب خوش از گلوی بشر پایین رفت؟ تا همگی متفق نشویم که تئوری‌های دکارت و روسو و مارکس و فروید برای زندگی بشر هیچ کارآیی ندارند، طلسم نمی‌شکند و عقل‌ها پرورش نمی‌یابد و قلب‌ها صیقل نمی‌خورند تا در عالم انتظار وارد شوند و بفهمند با ظهور مهدی(عج) است که عقل‌ها بالفعل می‌شوند و نسیم هماهنگی انسان با خدا و جهان وزیدن آغاز می‌کند.
ظهور خودآگاهى انتقادى به فرهنگ دنیای مدرن، زمزمه‌ی عبور از وضع موجود و نظر به وضع مطلوب را آغاز می‌کند.
کلید سنّتِ انتظار، چشم بازکردن به ظلمات آخرالزّمان است. كسی‌كه چشم خود را به این ظلمات بسته است با شیفتگىِ تمام به آن نظر مى‏كند و از سرمایه‌های تعالی‌بخش محروم می‌شود.
مگر شرایطی كه مردم از امام خود بریده‏اند و به سیاهى روزگار و حاكمیّتِ غیر امام در جهان بى‏نور، دل بسته‏اند، چیزى است بدون ‏انتقاد؟ شیعه‌ی بی‌انتقاد به وضع موجود شیعه نیست و به‌جهت محرومیت از روح تشیع است که انسان‌ها شیفته‌ی تجدّد می‌گردند و از افق‌هاى متعالى که با ظهور امام پیش می‌آید غافل می‌شوند. لازمه‌ی شیعه‌بودن به‌سر بردن در تب و تاب وضع مطلوب است و نه شیفته شدن به تجدّد. در همین راستا حضرت امام‌خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به آقاى میرزا جواد همدانى(حجت) در رابطه با تجدّد توصیه می‌کنند:« إیّاكَ ثُمَّ إیّاكَ أیُّهَا الأخُ الروحانی و الصدیقُ العَقلانی وَ هذه الأشباحُ المَنكوسَة المُدَّعون لِلتَّمَدُّن و التَّجَدُّد، و هُم الحُمُر المُسْتَنْفَرة و السِّباع المفترسة و الشَّیاطین فی صُورة الإنسان، و هُم أضَلُّ مِنَ الحیوان، و أرذلُ مِنَ الشّیطان، و بَینَهُم- و لَعَمْرِ الحقیقة- و التَّمَدّن بونٌ بعید؛ إن اِستَشرَقُوا اِستَغرَبَ التمدّن، و إن استغربوا استشرق، فَرَّ منهم فرارك مِنَ الأسد فإنّهم أضرّ على الإنسان مِن الآكلة لِلأبدان»(84) بپرهیز و بر حذر باش- اى برادر روحانى و دوست عقلانى- از این اشباح مدعى تمدن و تجدد كه آنان ستورى رمیده و گرگهایى درنده و شیاطینى انسان نما هستند كه از حیوان‏ گمراهتر و از شیطان پست‏ترند، و قسم به جان حقیقت كه میان آنان و تمدن آن چنان فاصله دورى است كه اگر این‌ها جلوه کنند تمدن واقعی غروب می‌کند و اگر این‌ها غروب کنند تمدن واقعی جلوه می‌کند، و همانند تو كه از شیر مى‏گریزى تمدن از ایشان در فرار است، كه ضرر ایشان بر بنى آدم از آدمخوارگان بیش است‏.