﴿فَنَفْسِی مُؤْمِنَةٌ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ بِكُمْ یَا مَوْلایَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ نُصْرَتِی مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَ مَوَدَّتِی خَالِصَةٌ لَكُمْ آمِینَ آمِینَ﴾
ای مولای من كه برنامهریزی جان و قلب و زندگیام را با دستورات شما تنظیم كردم! به شما عرضه میدارم كه جان من به خدای یگانه، مؤمن است و در مسیر دینداری به «توحید» نائل شدهام، به طوری كه در حضور مطلق حضرت «الله» و در تدبیر او و در فرمان او، اَحدی را در عرض او نمیدانم و نمیبینم، و نیز به رسول او(ص) مؤمن هستم و میبینم كه در سرتاسر كلام و حركاتِ او ظهور یگانگی خداست، رسول اوست و از او میگوید، و به امیرالمؤمنین و به شما فرزندان آن حضرت از اوّل تا آخر مؤمن هستم، رسیدهام به جایی كه قلبم شماها را تصدیق میكند، همة شما وصیّ رسول خدا(ص) هستید كه از طرف خداوند برای تبیین حقیقت انتخاب شدهاید، اگر دستی بر زمین دارید و به زمینیان اشاره میكنید، دستی هم بر آسمان دارید و از عالم معنا میگیرید، من شما را صحیحترین، بلكه تنها جریان صحیح در میدان معارف بشری میبینم و بر این امر بسیار مفتخر و شادم.
خاك بودیم اینچنین موزون شدیم
خاك ما زر گشت، سیمین جان شدیم
راستی؛ اگر شما نبودید ما چگونه میتوانستیم در مسیر تعادل قرار گیریم، اگر امروز با تمام دلگرمی زندگی را ادامه میدهیم، چون شما را در میدان زندگی خود یافتهایم.
امروز شهر ما را صد رونق است و جان است
زیرا كه شاه خوبان امروز در میان است
حیران چرا نباشد، خندان چرا نباشد
شهری كه در میانش، آن صارم زمان است
زان آفتاب خوبی، چون بر زمین بتابد
آن دم زمینِ خاكی بهتر ز آسمان است(30)
حال ای آفتابهای خوبی! ای اوصیاء رسولخدا(ص)! یاری و ارادتم در خدمت شما است، دستی كه شما را یاری نكند، معنی دستبودن را گم كرده است و دلی كه مودّت شما را در خود نپرورانده باشد، دیگر دل نیست، پس خدایا! آن یاری و نصرت و این مودّت و ارادت را نسبت به این ذوات مقدس از ما بپذیر و به نتیجه برسان، آمین آمین!