تربیت
Tarbiat.Org

عوامل ورود به عالم بقیت اللهی
اصغر طاهرزاده

ماوراء استضعاف و استکبار

تا زمان فانی به زمان باقی تبدیل نشده، مستضعف و مستكبر وجود دارد و سعی بر استعلای نفس امّاره است ولی در نور بقیت الله همه‌ی تلاش‌ها برای بروز نفسِ بندگی است.
در زمان باقی و عالم بقیت الله همه‌چیز نزد شماست لذا انسان در زمان‌باقی به هیچ وجه طالب قدرت نیست؛ او طالب ارتباط و اُنس با خدا می‌باشد و این با نفی هر گونه استکبارِ روحی حاصل می‌شود. انسان در زمان فانی تلاش برای توسعه‌ی «زمان» دارد لذا طالب قدرت می‌‌باشد، ولی با رجوع به حضرت بقیت الله(عج) و تحقق زمان باقی همه چیز در نزد شما است، قدرت و استعلا به کار نمی‌آید، به همین جهت خطاب به حضرت بقیت‌الله اعظم(عج) باید گفت:
ای جمـال تـو جــواب هـر سـؤال

مشكل از تو حل شود بی قیل و قال

اگر مقام بقای محمدی(ص) طلوع کرد، در جمعِ همه‌ی خوبی‌ها قرار می‌گیرید و خواهید گفت:
آن‌كه عمری در پی او می‌دویدم كو به كو

ناگهانش یافتم با دل نشسته روبه‌رو

در چنان شرایطی سعی در بقاء دارید و به زمان فانی هیچ نظری نمی‌کنید و با تمام وجود به حق که عین بقاء است، خود را متصل می‌گردانید. قدرت و استعلا برای تغییر است و در آن شرایط کسی طالب قدرت و استعلا نیست تا مستضعف و مستکبر به وجود آید. با تمام وجود تمنای بقاء دارید و از هرچه شما را از این «وقت» خارج کند فراری می‌باشید و می‌فهمید کبر بر بندگان خدا چه اندازه شما را از حالت بقیت اللّهی محروم می‌کند، به خود می‌گوئید:
عشقِ آن زنده گزین كو باقی است

کز شراب جان فزایت ساقی است

اگر کسی در عالم بقاء نباشد و به آن نیز نظر نداشته باشد مسلّم به دنبال قدرت خواهد رفت و سعی می‌کند قدرتمند دیگری را از مقامش پایین بیاورد تا خودش قدرتمند شود. تا حالا این مستضعف بود و شخص دیگر مستكبر، حالا او مستکبر می‌شود و شخص دیگر مستضعف، با ادامه‌ی این معادلات هرگز انقلاب واقعی در عالم صورت نمی‌گیرد چون عالَم تغییر نمی‌کند. انقلاب واقعی آن است که با رجوع به عالم بقیت الله دیگر مستکبر و مستضعف در میان نباشد و عدالت طوری حاکم باشد که کسی را پیدا نکنند که زکات به او بدهند، چون در عالم بقیت الله حرص می‌میرد و هر کس به آن حدی که برایش کافی است راضی می‌شود.
فقط یك راه برای نجات جهان از استكبار و استضعاف باقی است و آن عبارت است از ورود انسان به زمان باقی، تا انسان سرمایه‌های وجودی خود را در اتصال با عالم قدس و معنویت بیابد. در چنین شرایطی انگیزه‌ای برای مستكبرشدن نمی‌ماند و شیعه معتقد است زندگیِ زمینی چنین استعدادی را دارد، کافی است رجوع غالب، رجوع به عالم بقیت الله و شخص حضرت بقیت الله اعظم(عج) باشد. از حضرت باقر(ع)روایت داریم: «حَتّی إِذْ قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ وَ یَأْتِی الرَّجُلُ إِلَى كِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ لَایَمْنَعُه‏»(73) تا آن‌جا که چون قائم قیام کند رفاقت و دوستی خالصانه رایج گردد و اگر مردی دست در جیب برادرش کند و به اندازه‌ی نیازش بردارد، او را منع نکند. به این معنی که دیگر فقر معنی نمی‌دهد و همه در خدمت همدیگرند، چون عالَم عالَم دیگری شده و بشریت باید تلاش کند به چنین عالمی برسد و برای تحقق آن انرژی صرف كند و بداند:
تا زمانِ فانی به زمان باقی تبدیل نشود حتماً مستضعف و مستكبر وجود دارد، چون اراده‌های افراد به ‌سوی قدرت است و نه به سوی عبودیت.
در حال حاضر مستضعفان می‌خواهند به جای مستکبران باشند این مستضعفان آن مستضعفانی نیستند که قرآن در موردشان فرمود مستضعفینی هستند كه فقط در زمین مستضعف‌اند و نه در آسمان، در این شرایط اگر انقلاب هم بشود یا انقلاب کارگری روسیه است و یا انقلاب کشاورزان چین که ادامه‌ی ظلمات است به دست عده‌ای دیگر. چون افق این انقلاب‌ها نظر به بقیت الله ندارد بلکه با تحقق آن ها فقط جای مستضعف و مستكبر عوض می‌شود و نباید نام این نوع تحولات را انقلاب نامید، انقلابِ حقیقی وقتی صورت می‌گیرد که بشر از زمان فانی عبور کند و به سوی «وجود و بقاء» سیر نماید.