تربیت
Tarbiat.Org

انقلاب اسلامی، برون‌رفت از عالَم غربی
اصغر طاهرزاده

دیروز

چشم كه می‌گشودیم، زشتی و نامردی وجودمان را می‌شكست و آن‌چنان دیرپا بود كه امید نوجوانی‌‌مان به ناامیدیِ بزرگ مبدّل می‌شد، بی‌انتظار فردا، كه نه فردا، بل امروزی زشت و سیاه و بی‌رحم بود.
از عمق جان چشم می‌بستیم كه بیارمیم. و از همه‌ی نامردی‌ها روی برگرداندیم، امّا چشم‌بستن؛ آرمیدن نبود، مرگی بود در انتظار مرگی عمیق‌تر.
چشم بستیم و خواب را آرزو كردیم. درست همچون محكوم به اعدامی كه می‌خواهد بخوابد و تمامی امیدش این است كه با خوابی سنگین از وحشت مرگ آسوده بگذرد، زیرا بیداری، رودررویی با دنیایی بود پر از نفرت و نفرین، و خواب برای دورشدن و از یادبردن و چشیدن مرگی كوتاه.
ای کاش می‌توانستم بگویم بر ما چه می‌گذشت؟! ای کاش معنی پوچی را می‌فهمیدی! چگونه می‌توان به کسی که مرگ را نچشیده از احساس مرگ سخن گفت. بشکنی ای قلم که چقدر در ترسیم آن پوچی، ناتوانی.