اینكه جامعهای بتواند بفهمد كجای تاریخ است و چطور باید افق آینده خود را بگشاید، از حساسترین كارها است و پس از گشودن راه است که شور و حرکت در مردم شروع میشود و کارها نتیجهبخش میگردد، در حال حاضر هم اگر مؤمنین که نگران انحرافهای موجود هستند، در امر به معروف گفتمانی مناسب پیدا کنند که بتوان عمق مسئله را بهدرستی روشن نمود، نود درصد انرژیهایشان را تا حصول نتیجه بهکار میگیرند، چیزی که در دفاع هشت ساله مشاهده کردید.
به جهت غلبه فرهنگ مدرنیته هنوز مردم نمیدانند این سدّ را باید چطوری بشكنند و با چه عقلی باید با عقل غربی مقابله کرد. این موضوع را باید در مباحث غربشناسی دنبال کرد تا جامعه متوجه ضعفهای عقل ضد قدسی فرهنگ مدرنیته بشود تا بهجای رجوع به آن، عزم عبور از آن در روح و روان جامعه شکل بگیرد و انقلاب اسلامی بستر چنین کاری را بهخوبی فراهم کرده است.(82)
امام خمینی(رض) شخصیتی بودند كه از سال 1330 به بعد خوب متوجه شدند اگر همان وضع ادامه پیدا كند و اسلام در دفاع خود و نقد غرب به عقلی مناسب مجهز نشود، مسائل جامعه از آن چه بود هم بدتر میگردد. هنر امام خمینی(رض) با شاخصههای خاص خود، ورود به راهی بود که افق تاریخی ملت را در آن دوران مشخص نمود و راه برون رفت از بن بست تاریخی را نمایاند.
امام خمینی(رض) در اواخر عمر آیتالله بروجردی«رحمةاللهعلیه» متذکر این نکته بودند و بسیار تلاش کردند تا همان زمان ایشان را متقاعد کنند که اصلاحات را شروع کنند و تا حدّی هم موفق شدند ولی متأسفانه عدهای کارها را خنثی کردند و لذا در چند سال آخر عمر آیتالله بروجردی«رحمةاللهعلیه»، حضرت امامخمینی(رض) رابطهشان با ایشان به سردی گرائید، چون متوجه شده بودند که باید حوزهی علمیهای شکل گیرد که بشود از طریق آن از ظلمات دوران خارج شد. آیتالله بروجردی تا اینجا را موافق بودند ولی حس میكردند كه ممکن است با تحول جدید كار از دست همه خارج شود و امور غیر قابل کنترل گردد، چیزی كه امروزه هم عدهای تصور میکنند اگر ما با شدت بیشتری به غرب و نهادهای غربی پشت کنیم گرفتار بحرانی میشویم که نمیتوان آن را جمع کرد.
امام خمینی(رض) بعد از اینكه مرجع تقلید شدند تصمیم گرفتند نظام شاهنشاهی را کنترل نمایند و نظام اسلامی را قوت بخشند. آری مقام مرجعیت حضرت امام(رض) بستر خوبی بود برای اینكه آن اهداف بهخوبی انجام شود، هرچند ایشان خیلی زودتر متوجه شده بودند باید برای نجات اسلام و مسلمین راهی خاص طرح کرد. این نکات را به این دلیل عرض میكنم كه روشن شود خیلی زودتر از اینها امام نسبت به گشودن تاریخ جدید فکر کرده بودند. رابطهی امام(رض) با آیتالله كاشانی«رحمةاللهعلیه» نشان میدهد که در متن مسائل بودهاند و شرایط جدید جهان را بهخوبی میشناختند. در یکی از صحبتهایشان می فرمودند: من خودم در جلسهای كه آیتالله كاشانی وارد شدند ولی به جهت تبلیغات مسمومِ روشنفكران ملیگرا، هیچكس به ایشان جا نداد كه آقا بنشیند، حاضر بودم. این نشان میدهد که حضرت امام(رض) در اوج فتنههای ملیگراها و دکتر مصدق و برخوردشان با روحانیت، در صحنه بودند. وقتی جبههی ملی در سال 1358 به لایحهی قصاص اشکال گرفت و بر ضد لایحهی قصاص تظاهرات کردند، فرمودند:
«من از آن ریشههایش مىدانم، یك گروهى كه با اسلام و روحانیتِ اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتى كه مرحوم آیت اللَّه كاشانى دید كه اینها خلاف دارند مىكنند و صحبت كرد. اینها [این] كار را كردند [كه] یك سگى را نزدیك مجلس عینك به آن زدند و اسمش را «آیت الله» گذاشتند! این در زمان آن بود كه اینها فخر مىكنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود. من در آن روز در منزل یكى از علماى تهران بودم كه این خبر را شنیدم كه یك سگى را عینك زدهاند و به اسم «آیت الله» توى خیابانها مىگردانند. من به آن آقا عرض كردم كه این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلى خواهد خورد. و طولى نكشید كه سیلى را خورد. و اگر مانده بود سیلى بر اسلام مىزد. اینها تفالههاى آن جمعیت هستند كه حالا قصاص را، حكم ضرورى اسلام را، «غیر انسانى» مىخوانند.»(83)
امام خمینی(رض) میفرمایند مصدق هم مسلم نبود. عرض بنده آن است که ملاحظه فرمائید چقدر خوب در زمان خودشان حضور تاریخی داشتهاند و لذا خوب فكر كردهاند و همهی جریانها را بررسی نمودهاند، روح جریانها را می شناسند و بر همان اساس میگویند مصدق مسلمان نیست. بعضیها که از روح تاریخی زمانه بیروناند میروند وصیتنامهی مصدق را میآورند تا ثابت کنند او مسلمان است، غافل از این که باید جهتگیری طرف را ببینی نه فردیت او را، و به رویکردهای کلی افراد نظر انداخت و براساس رویکردها قضاوتکردن، این نوع نظرانداختن به افراد و جریانها موجب بصیرت فوقالعاده میشود و بر همین اساس رسول خدا(ص)میفرمایند: «وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى یَصِیرَ كَالشَّنِّ الْبَالِی ثُمَّ لَمْ یُدْرِكْ مَحَبَّتَنَا أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَیْهِ فِی النَّارِ»؛(84) اگر بندهاى خدا را بین صفا و مروه سه هزار سال پرستش كند طوری كه همچون مَشكى خالى شود، اما محبت ما اهلالبیت را درك ننماید، خداوند او را از صورت در آتش میاندازد. حضرت رسول خدا(ص)در این روایت نگاهها را به جهتگیری کلی افراد میاندازند و نه به عبادات فردی. برای این که بفهمیم کسی مسلمان است یا نه باید ببینیم افق تاریخی او به کدام سمت و سو است، وگرنه ممکن است در آداب فردی مسلمان باشد ولی در نظام سیاسی و اقتصادی یک سکولار تمام عیار باشد.