با تولد انقلاب اسلامی؛ آرامآرام سرنوشت هر جنگی به نحوی به تقابل انقلاب اسلامی و فرهنگ مدرنیته گره خورد، هر چند به ظاهر جنگ بین صدام و آمریکا و یا آمریکا و طالبان در افغانستان باشد، همانطور که جنگ بین ایران و عراق، جنگ بین ایمان و همه ی جهان کفر بود. به عبارتی باید متوجه بود که مرزهای جغرافیایی در حال تبدیل شدن به مرزهای فرهنگی است. و در این دو جبهه ما شاهد ظهور تضادهایی هستیم که بین فرهنگ مدرنیته و ادیان الهی در حال وقوع است و بقیهی ادیان اگر بخواهند بمانند، مجبورند به روش انقلاب اسلامی خود را بازخوانی کنند و نسبت خود را با فرهنگ مدرنیته روشن نمایند. هرچند متأسفانه روشنفكران ما تحت تأثیر آموزههای غرب، متوجه چنین تقابل اساسی نیستند و سعی میکنند این تضاد را رفو كرده و یا نادیده بگیرند و با این کار از اسلامیت اسلام بكاهند. آموزههای فرهنگ مدرنیته را اصل گرفتهاند و میگویند اسلام هم همینها را میگوید! در حالی که اسلام ما را به یك زندگی کاملاً متعالی و معنوی سوق میدهد و تمام آموزهها و دستورات آن رویکردی قدسی دارد و نه دنیایی، هر چند در دنیا از دنیا استفاده میکند ولی نه با رویکردی که غرب نسبت به دنیا دارد.
انقلاب اسلامی با ذات ضد غربی خود صحنهی بازی تئوری لیبرالدموکراسی را به هم زد و راه دیگری را برای زندگی گشود که این زندگی به کلی با آن نوع زندگی که فرهنگ مدرنیته در افق روح انسانها قرار داده بود متفاوت است. چقدر در غفلتاند آنهایی كه گمان میكنند: «پس از جنگ سرد، تضادهای ایدئولوژیك پایانیافته و لیبرالدموكراسی جهان را اشغالمیكند،»! گویا اینها در این جهان زندگی نمیکنند و با تئوریهای خود دل خوشاند. با سادگی تمام میگویند جهان را تئوری لیبرالدموکراسی اشغال میکند و دیگر جایی برای هیچ فکر و مکتبی باقی نمیگذارد، اینها آرزوهای خود را به عنوان واقعیت میبینند، و اینهمه مقاومتی که در بین تودهها در مقابل فرهنگ غربی به صورتی حماسی در حال شکلگیری است، نادیده میانگارند. وقتی متوجه شدیم لیبرالدموكراسی یعنی آزادیهای بیقید و بیرون از تعهد دینی و از طرفی روح گرایش به ایمان را در جهان مشاهده کردیم، میفهمیم چرا عرض میکنم اینها آرزوهای خود را به عنوان واقعیات میبینند و گرفتار یک نوع خیالپردازیاند. همچنان برای تقویت خیالات و آرزوهای خود تکرار می کنند که «پس از جنگ سرد، تضادهای ایدئولوژیك پایان یافته و لیبرالدموكراسی جهان را اشغال میكند، و چون بهعنوان یك دهكده با فرهنگِ واحدِ غربی روبهرو هستیم، پس جهان یك دهكده است و یك حكومت هم بیشتر ندارد و آن هم لیبرالدموكراسی است.»! تازه در عینی که در خیالات خود زندگی میکنند به بقیه هم دستور میدهند شما هم باید به رنگ لیبرالدموکراسی در آیید و هرگز تصور نکنید انقلاب اسلامی چیزی است که میتواند حیات جهانی لیبرالدموکراسی را نفی کند.
ظاهربینی شاخصهای است که همیشه غربزدگان بدان گرفتار بودهاند، در سی سالهی اخیر صدها برنامه برای مهار جهان و خاورمیانه ریختهاند و تماماً به شکست انجامیده و باز به جهانیبودنِ لیبرالدموکراسی فکر میکنند. به جای آنکه متوجه نقص این تئوری کودکانه شوند، انقلاب اسلامی را در شکست برنامههایشان مقصر میدانند. در حالی که انقلاب اسلامی منطقیترین تقابلی است که با تئوری لیبرالدموکراسی پیش آمده و با حرکت حکیمانهی خود میرود تا بشریت را از این ظلمات رهایی بخشد. پیام انقلاب اسلامی آن است که لیبرالدموکراسی هرگز نمیتواند انسان را قانع کند و بر این مبنا جبههای را در مقابل فرهنگ مدرنیته شکل داده است وگرنه هیچوقت هیچ مسلمانی با مردم اروپا و آمریکا جنگی ندارد، جنگ، جنگ فرهنگی است و جبههی مقابل ما یك فرهنگ و فکر خاص است كه از رنسانس وارد تاریخ شد و با هر بشری كه بخواهد خود باشد و توحیدی زندگی کند دشمنی میکند. و انقلاب اسلامی شروع تقابل با چنین فکر و فرهنگی میباشد و به همین جهت واردشدن در جبههی آن برای برونرفت از عالم غربی و ورود به عالَم اسلامی، همراه با نشاط و حیات و معنیدارشدن زندگی خواهد بود. إنشاءالله.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»