باید از خود پرسید آیا انقلاب اسلامی با عدالتِ مقدس معنویِ علوی پابرجا میماند یا با اقتصاد سکولار و توسعه یافتگی به معنی تقابل هرچه بیشتر با طبیعت؟ انقلاب اسلامی پاسخ به ندایی بود که از حق به گوش مردم ما رسید تا علم را با عبودیت همراه نماییم و قدری از غروری که بشر جدید به آن دچار شده، نجات یابیم و این با توسعهیافتگی به معنی غربی آن هرگز نمیسازد.
در دوران سازندگی و اصلاحات که با الگوی «بانك جهانی»، اقتصادمان را جلو بردیم، براساس ملاکهای آنها نسبت به زمان جنگ پیشرفت کردیم. در زمان جنگ؛ اقتصادِ ما از نظر آنها کاملاً بحرانی بود ولی چون روح عدالت علوی در آن تا حدّی جاری بود مردم در آرامش بیشتری بودند و امید به زندگی به آن معنی که بدن جوانانمان از فقر و بیخانمانی نلرزد، بیشتر بود، زیرا هنوز هستههای قدرت و ثروت و اقتصاد سکولار بر گلوگاههای اقتصادی کشور دستاندازی نکرده بود. پیام انقلاب اسلامی آن است که ما با پارامترهای بانك جهانی و نظام سرمایهداری به آنچه میخواهیم برسیم، نمیرسیم. عدالت مقدس علوی سازمان و دیدگاههای دیگری دارد کاملاً مقابل اقتصاد مدرنیته. در زیر سایهی اقتصاد علوی همه میتوانند زندگی كنند و به دنیایی بالاتر از دنیای مادی نظر بیندازند، ولی در اقتصاد سکولار فقط اشراف احساس رضایت میکنند، این هم به جهت آنکه در موقعیتی قرار میگیرند که میتوانند با دسترنج بقیه به اشرافیت خود ادامه دهند.
اگر به روح و روحیهی مردم توجه فرمائید، مردم برعکسِ اشرافِ صاحب قدرت و سیاست، هیچوقت گلهمند نیستند که چرا ما توسعه به معنی غربی پیدا نكردهایم گلهمندی آنها از آنجاست که چرا به عدالت معنوی و مقدس علوی دست پیدا نکردهایم.
انقلاب اسلامی درست در زمانی که همهی چشمها به سوی توسعه به روش غربی بود، با رویکردی مخالف، نظرش به عدالت علوی معطوف شد و روح مردم به خوبی احساس کرد آن نوع توسعه نه دنیایی برای آنها به همراه دارد و نه آخرتی. مشکلی که پس از جنگ پیش آمد مدیریت اقتصاددانهایی بود که در دانشگاه های آمریکا تحصیل کرده بودند و الگوی آن اقتصاد را به ما تحمیل کردند و منجر به ایجاد هستههای قدرت و ثروتِ سیاسی شدند و برای تغییر جهت کلی انقلاب برنامهریزی کردند. اقتصادی که مردم عادی باید روزی هجده ساعت کار کنند تا بتوانند قسط وامهایی را که صاحبان قدرت و ثروت در اختیار آنها گذاشتهاند بدهند و در ازاء آن تا آخر عمر در خانهای زندگی کنند که در رهن بانک است و یک ماشین قسطی هم سوار شوند که آن نیز نقشهای است برای به جیبزدن حقوق کارمندی که هوسکرده با ماشین سواری به خانهی قسطی خود برود، آنهم خانهای که در یکی از شهرهای اطراف، صاحبان ثروت و قدرت برای او ساختهاند. آری در بستر فرهنگ مدرنیته است که صاحبان قدرت و ثروت میتوانند چنین زمینهای را برای چپاول حقوق مردم فراهم نمایند و لذا با هر جریانی که بخواهد ما را از فرهنگ غربی فاصله دهد به مقابله برمیخیزند و با انواع تهمتها مثل خرافهگرا، عقبافتاده، غیر کارشناس و امثال آن سعی میکنند رقیب خود را از صحنهی حاکمیت نظام اسلامی بیرون کنند، از این بدتر شایع میکنند انقلاب اسلامی نمیتواند جوابگوی نظام پیچیده ی اقتصادی امروز دنیا باشد و منظور آنها رجوع به کارشناسانی است که اقتصاد سرمایهداری را ارائه میدهند.
عصبانیت صاحبان قدرت و ثروتِ سیاسی از آن است که تأکید کنیم انقلاب اسلامی بنا دارد از غرب و فرهنگ مدرنیته بگذرد. در حالی که اینان بخواهند یا نخواهند ذات انقلاب اسلامی جز این نیست و بر خلاف میل آنها انقلاب به سوی اهدافش جلو میرود و آنها را از صحنه بیرون میکند. زیرا بشر وقتی نجات پیدا مییابد که در ظاهر و باطن از استیلای طاغوت نجات یافته باشد و دیگر آن را حق نپندارد، به عبارت دیگر، نجات بشر در بستگی او به «حق» و حقیقت است.
فرهنگ غربی طوری است كه اگر در جایی رخنه کرد آنچنان معادلات را به هم میزند که دشمن ملت را دوست جلوه میدهد و دوست را دشمن! در آن فضا آنهایی که بر عدالت و معنویت تأکید دارند، دشمن میشوند و آنهایی که دستورات الهی را به تمسخر میگیرند دوست قلمداد میشوند.