چشمهای محدودنگر، به همان اندازه که از نگاه بر خدای هستی محروماند، گرفتار ظاهربینی و غفلت از باطناند، و در اثر همین سطحی نگری دائم در دام میافتند، چون نمیتوانند بین دام و دانه را تشخیص دهند.
اگر سری به زندانها بزنید متوجه میشوید همهی آنها را «طمع» و دوری از قناعت به این روز انداخته است، طمع؛ یعنی جز آنچه خداوند برای انسان میخواهد را میخواهیم. قناعت یعنی به بندگی خدا قانع شویم و در نتیجه آنچه معبود ما برای ما خواسته، برای ما خواستنی باشد، همین که خدا را پذیرفتیم، به طور بدیهی به آنچه او برایمان خواسته قانع میشویم و در نتیجه طمعی پیش نمیآید که بصیرت ما را از ما بگیرد و طمع بتواند ما را تحریک کند. باید با جان و دل خود متوجه باشیم، مردمی که خدا را گم کنند، نمیتوانند «دام» و «دانه» را تشخیص دهند؛ و عموماً دام را دانه میگیرند!
اگر بخواهیم موضوع را در سطحی گستردهتر بررسی کنیم باید بگوئیم: آنهایی که جز به سوی خدا و به سوی بندگی او به راه دیگر میروند، نه خود را میشناسند و نه حقیقت خود را و نه حقیقت عالَم را. آیا این افراد میتوانند از حقیقت سخن بگویند و ما را با حقیقت آشنا کنند؟!
اگر این مطلب در ذهن ما بماند قبل از این که گرفتار مشکلات شویم، از آنها فاصله میگیریم، ده سال پیش معلوم بود این آقا با تخصص اقتصادی غیر الهیاش، کار ما را دارد خراب میکند، بعد از آن مدت حالا همه بر سرشان میزنند که خراب شد! در صورتی که همان روز اول میتوانستیم به این مطلب برسیم! کسی که خدا ندارد، با خدا و با برنامههای خدا جلو نمیرود، چگونه میتواند کارش نتیجهبخش باشد، مگر خودش دام و دانه را تشخیص داده که حالا برنامههای یک کشور را در اختیارش گذاشتیم؟ نظام آموزشی که خدا در آن اصل نیست، به جای رساندن جامعه به دانه، آنها را در دام گرفتار میکند. محال است آن کسی که حقیقت را نمیشناسد برای جامعه مفید باشد او خودش راه را گمکردهاست و در بحرانِ بیبصیرتی بهسر میبرد.
آنکه خورشید را میشناسد، میداند ریشهی نور کجاست و علت تاریکیها چیست. چنین فردی اگر دید نور خورشید به دیوار افتاده، آن نور را از دیوار نمیداند تا خورشید را رها کند.
وقتی جامعهای با تمام وجود طالب حق نبود، جنگ جمل راه میاندازد و در مقابل امام معصوم میایستد و بر بحران خود میافزاید و اگر طالب حق میبود دعوت حضرت زهرا(س)را میپذیرفت و با پذیرفتن آن دعوت نه تنها از وقوع بحرانهای آینده جلوگیری میشد، بلکه مسیر تاریخ در جهان اسلام آنچنان به سمت شکوفایی حرکت میکرد که امروز اسلام مرکز توجه اندیشهها و تصمیمها بود.
مشکل از آنجا شروع شد که پس از رحلت رسول خدا(ص)مسلمانان تا این اندازه رشد نکردند که حقخواهی یعنی پیروی از مصداق عینی حق که ولیالله و امام معصوم یعنی علی(ع) بود را پیشه کنند. مسلمانان صدر اسلام اعم از مهاجرین و انصار انسانهای حقخواهی بودند ولی از این نکتهی اخیر غفلت کردند - و این غفلت هنوز ادامه دارد- که در امور فردی نسبت به اجرای دستورات اسلام حساساند ولی در امور اجتماعی این حساسیت را ادامه ندادند تا حق در همهی ابعاد زندگیشان حاکم گردد. امروز هم اگر ما اسلام را نیمهکاره پذیرفتیم، ناخواسته در جبههای قرار خواهیم گرفت که جنگ جمل را مقابل امیرالمؤمنین(ع) راه انداختند. همهی مردم مدینه میدانستند اگر بناست حق در جامعه حکومت کند، باید علی حکومت کند، مشکلشان در عدم حساسیت نسبت به این موضوع بود که چه اشکالی دارد جامعه در اختیار ولایت امام معصوم نباشد؟! نتیجهاش بعدها روشن شد و با حاکمیت یزید و پس از شهادت امام حسین(ع) آنچنان کشت و کشتاری در مدینه توسط لشکر شام راه افتاد و به زنان تجاوز شد که هیچکس تصور آن را هم نمیکرد. راستی وقتی نسبت به حاکمیت حق حساس نباشیم باید منتظر نتیجهای غیر از این باشیم؟ چرا نفهمیدند با سقیفه پایهی چه کاری را گذاشتند؟ و چرا نفهمیدند که فاجعهی جنگ جمل، شروع بزرگترین ضربه به پیکر اسلام است؟ جنگ جمل یک جنگ ساده نبود؛ اولین خونریزیای بود که در حوزهی اسلامی و روبهروی امام مسلمین انجام شد و راه برای جنگهایی مثل صفین و نهروان صاف گشت. ریشهی آن هم آن بود که نظرها به گروه و قبیله و حزب و قداستهای کاذب بیشتر بود تا نظر به حق و حاکمیت آن، خط و گروه، حجاب دیدن حق شد و باب بدعتهای مقابله با نظام اسلامی یکی بعد از دیگری گشوده گشت. جنگ جمل با سوء استفاده از یک نقطه ضعف به وجود آمد و آن عدم حساسیت نسبت به حاکمیت امام معصوم بود، امامی که بر عدالت و معنویت تأکید میکرد.
هروقت نسبت به تربیت معنوی افراد جامعه سهلانگاری شود، مردم نسبت به حاکمیت حق حساسیت لازم را از دست میدهند، در آن حال وقتی به آنها وعده داده شود اگر نسبت به اصول انقلاب اسلامی حساس نباشید، تحریمها برداشته میشود و راحتتر میتوانید زندگی کنید، دهانشان آب میافتد، غافل از آن که اگر به نظام استکبار امکان حضور دهیم تا حقارت و اسارت ما جلو میآید. به تعبیر حضرت امام خمینی(رض)؛ «اگر ملت ایران از همهی اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانهی عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین(ع) را با دستهای خود ویران نماید، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند، ولی در همان حدّی که آنها آقا باشند ما نوکر».(32)
بلایی برسر جهان اسلام آمد که هنوز هم از آن رنج میبرد و در حدّ جهان سوم آن را میشناسند، همه به جهت غفلت از حقخواهی و حاکمیت امام معصوم بود.
کسانی دیروز فریب آتشافروزان جنگ جمل را نخوردند و امروز از نقشههای ابرقدرتها در اماناند که ماوراء هر خط و جبههای، به دنبال حق باشند، حتی اگر این حق خواهی به ظاهر به ضرر آنها تمام شود، وگرنه ناخودآگاه روبروی نظام اسلامی و به نفع دشمنان ملت عمل خواهند کرد، و از این طریق از تاریخ معنوی معاصر که انقلاب اسلامی آن را پدید آورده، بیرون میافتند. انقلابی که رسالت عبور از غرب و سیر به سوی حاکمیت امام معصوم(عج) را در بنیان خود دارد.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»