تربیت
Tarbiat.Org

سوره کهف، راز زندگی‌های توحیدی
اصغر طاهرزاده

آثار غفلت از معاد

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلاً (54)
بی تردید در این قرآن از هرگونه مثالی برای مردم بیان کردیم ولی انسان بیش از هر چیزی جدال کننده است.
مردم به انکار قرآن پرداختند و زیر بار رهنمودهای آن نرفتند. زیرا از عالَمی خبر می‌دهد که عموم مردم با آن اُنس ندارند و بنا ندارند از عالَم خود خارج گردند و در آن عالمِ برتر حاضر شوند. پس مأیوس نشوید که خیلی‌ها با نگاه شما همراهی نمی‌کنند، مراقب باشید موج مردم شما را هم‌رنگ و هم‌فکر با خودشان نکند، این خطری است که این آیه متذکر آن است. می‌خواهد بفرماید نحوه‌ی زندگی خود را با زندگی مردم معمولی مقایسه نکنید، با افقی که قرآن و امامان معصوم(ع) در منظرتان می‌گذارند خود را مقایسه کنید تا معلوم شود چه مراحلی را هنوز طی نکرده‌اید.
به پیامبر خود دلداری می‌دهد که ناراحت مباش، افقی در میان است که اکثر مردم حاضر نیستند خود را در آن افق وارد کنند ما از طریق قرآن به تو خبر می‌دهیم اگر اکثر مردم آن نحوه‌ی حیات را و حضور در آن عالم را نپذیرند، نقص را نه از نحوه‌ی کار خود بدان و نه از منطق حق، پس صبر در مقام بندگی و مقاومت در هدایت مردم را از دست مده. بدین لحاظ و با توجه به این نوع آیات است که امام علی(ع) می‌فرمایند: «در راه هدایت از کمی رهروان هراسی به خود راه مده».(19)
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً(55)
و چه چیز مردم را از ایمان و استغفار باز داشته بعد از آن‌که هدایت خدا به سویشان آمده؟ مگر طالب آن سنت جاریه‌ای باشند که در امت‌های نخستین جاری شد و منقرض شدند.
راستی منتظر چه هستند، منتظر این که سنت اولین آنان را بگیرد یا این که عذابی را در مقابل چشم خود و به عیان مشاهده کنند و در آن صورت ایمان بیاورند که ایمانِ بعد از مشاهده‌ی عذاب خواهد بود و برایشان سودی ندارد؟ پس این‌ها در پی به دست آوردن ایمانی که به دردشان بخورد نیستند. در حالی که جایی برای انکار حق توسط مردم نیست مگر آن که گرفتار موضع گیری غلطی نسبت به حق باشند.
از یک طرف برای آن‌ها هدایت آورده و از طرف دیگر مسیر استغفار از پروردگارشان را برایشان روشن کرد تا بهانه‌ای برای ایمان نیاوردن نداشته باشند. «استغفار» یعنی با نظر به حضرت حق، نقاط ضعف را کم کنیم تا شایسته‌ی اُنس با انوار پروردگار گردیم. با این پوشش نقاط ضعف‌ انسان از بین می‌رود. در آیه‌ی فوق روشن می‌کند جایی نیست که بخواهند ایمان نیاورند و در ایمان نیاوردنِ خود توجیه منطقی داشته باشند در حالی که هدایت و استغفار برای آن‌ها آورده‌ایم. آیا منتظر این هستند که همان سنتی که گذشتگان را نابود کرد به سوی آن‌ها بیاید و یا عذابی بیاید و آن‌ها را بگیرد؟
بینش توحیدی نمی‌گذارد انسان در انجام بدی‌ها، فرسایش پیدا کند و با غرق شدن در خوشی‌های دنیایی، دچار غفلت شود، به همین جهت باید تأکید کرد تنها با ارتباط صحیح با پروردگار عالم می‌توان از نقاط ضعف نجات پیدا کرد و به واقع به استغفار لازم دست یافت و این که در آخر آیه فرمود: «أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً» یا عذابی رویاروی آن‌ها قرار گیرد که دیگر جای هیچ‌گونه توبه‌ای برای آن‌ها باقی نگذارد، منظور عذاب قیامت است. در این جا سخن از یک واقعیت مسلّم است و یک تهدید منطقی، سخن از توجه دادن به قوانین و سنت‌های جاری در هستی است که اگر ملتی وارد به ایمان الهی نشد و پیرو آن به شخصیتی تبدیل شد که به انواع فسادها آلوده است، محال است که بتواند از آن عذابی که روبرویش قرار می‌گیرد فرار کند. در نظام هستی جایی برای عقیده‌ی باطل و عملِ غیر صالح نیست و در همین راستا پیامبران خدا آمدند تا به بشریت، سرنوشتی را که با دینداری نصیب انسان‌ها می‌شود، بشارت دهند و در این رابطه در ادامه می‌فرماید:
وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ یُجادِلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتی‏ وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (56)
ما پیغمبران را نمی‌فرستیم جز این‌که بشارت دهنده و بیم دهنده باشند پس ای پیامبر جای هیچ نگرانی نیست. هر چند کافران از طریق باطل مجادله می‌کنند تا حق را باطل جلوه دهند و آیات مرا و آن‌چه وسیله‌ی انذار آن‌ها است به استهزاء بگیرند.
بشارت یعنی خبر دادن از مقامی که عقل در آن مقام با حضرت حق اُنس برقرار می‌کند و انذار خبر دادن از سرنوشتی است که اگر انسان مسیر ایمانی را پیشه نکرد به آن گرفتار می‌شود در حالی که آن سرنوشت مطلوب او نیست. پیامبران آمده‌اند تا مردم را از آن چه که حقیقتاً باید حذر کنند، حذر دهند و به آن‌چه که باید رجوع کنند ارجاع دهند، در حالی که «وَ یُجادِلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ» کافران با این فکر و فرهنگ مخالفت و مجادله می‌کنند به این نیت که می‌خواهند حق را پنهان کنند و فضایی بسازند که «وَ اتَّخَذُوا آیاتی‏ وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً» آیات ما [خدا] را و آن چه وسیله‌ی هوشیاری آن‌ها است نسبت به خطراتی که در پیش دارند، به مسخره بگیرند. این درست همان چیزی است که اگر به‌خوبی متوجه شویم از یک طرف جایگاه پیامبران را در تاریخِ خود درست می‌فهمیم و از طرف دیگر نقش فرهنگ‌های مخالف دین و دینداری را نیز درست ارزیابی می‌کنیم و انگیزه‌های مخالفت با دینداری را - در هر لباس و ظاهری که باشد – درست درک می‌کنیم. حتماً ملاحظه کرده‌اید چگونه جریان‌های روشنفکریِ غیر دینی، دین را زیر سؤال می‌برند تا نگذارند خطراتی که آینده‌ی زندگی غیر دینی در پیش دارد، دیده شود و امروز این نوع حرکات را در برنامه‌ی ماهواره‌ها ملاحظه می‌کنید. همان‌طور که فرهنگ مدرنیته با روحیه‌ی دنیاخواهی طوری سخن می‌گوید که گویی آیات الهی و تهدیدهای ادیان، غیر واقعی و دروغ است. به این جهت در ادامه می‌فرماید:
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57)
و کیست ظالم‌تر از کسی که آیات پروردگارش را به او تذکر می‌دهند و قبول نکند و آنچه را از پیش فرستاده از یاد ببرد؟ ما بر دل‌های آن‌ها پوشش قرار دادیم که قرآن را نفهمند و در گوش‌هایشان سنگینی نهادیم و اگر به‌سوی هدایت دعوتشان کنی، در آن صورت نیز هرگز به راه نخواهند آمد.
از آن‌جایی‌که ظلم بر حسب متعلّقش بزرگ و کوچک می‌شود و متعلّقِ ظلمِ مشرکین، خداوند و آیات اوست پس از هر ظلمی بزرگ‌تر است که از آیات الهی اعراض می‌کنند و با خودداری نکردن از آن‌چه که می‌کنند عملاً آثار سوء پیش فرستاده‌های خود را فراموش کرده‌اند و علت إعراض از آیات الهی و فراموشی پیش فرستاده‌هایشان، از بین رفتن استعدادهای درک حقیقتشان است به طوری که می‌فرماید: دل‌هایشان را با پرده‌هایی می‌پوشانیم تا قرآن را نفهمند و هم گوش‌هایشان را کر و سنگین می‌کنیم تا قرآن را با گوشِ قبول نشنوند و با فهمِ ایمان، صدق آن را نفهمند و به پیامبرانشان ایمان نمی‌آورند لذا اگر به سوی هدایت دعوتشان کنی هرگز آن دعوت را نمی‌پذیرند و هیچ وقت هدایت نمی‌شوند.
آدمی که توجهی به آیات خدا نمی‌کند متوجه زشتی اعمالش نخواهد شد و در نتیجه متوجه نمی‌شود چه هلاکت‌هایی در پی خواهد داشت. این نکته‌ای است بسیار اساسی. کسی که به حضور خدا در عالم و آیات او حساس نبود کم کم با غلبه‌ی توهّمات غیر واقعی بر ذهن و روانش، قدرت درک حقیقت را از دست می‌دهد و این سنت الهی است و بدین لحاظ در ادامه‌ی آیه می‌فرماید: «إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً» ما بر قلب این افراد پوشش‌هایی قرار دادیم تا قرآن را نفهمند. «وَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْراً» و در گوش‌هایشان پرده قرار می‌دهیم تا استعداد شنیدن حق را از دست بدهند و عملاً چیزی را انتخاب کنند که جز هلاکت برای آن‌ها در پی ندارد، چون ارتباط روحی بین آن‌ها و عالی ترین نورِ هدایت یعنی قرآن از دستشان رفته است. به همین جهت در قسمت آخر آیه می‌فرماید: اگر به‌سوی هدایت دعوتشان کنی هرگز آن دعوت را نمی‌پذیرند و هیچ وقت هدایت نمی‌شوند.
وقتی انسان شعور درک حقیقت و شناخت آن را از دست داد، اگر واجبی از واجبات الهی را ترک کرد از درون خود چندان تحت فشار قرار نمی‌گیرد و در آن حال در ترک واجبِ دوم فشار کمتری احساس می‌کند و کم کم شعور درک عظمت واجبات الهی را در روح خود از دست می‌دهد و برعکس، به همان اندازه دنیا و امور وَهمی برای او جدّی و جدّی‌تر می‌شوند و از این جهت به‌سوی اهدافی قدم برمی دارد که نقطه‌های هلاکت اوست.
وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً (58)
و پروردگار تو آمرزنده و صاحب رحمت است. اگر مردم را به موجب اعمالشان می‌گرفت حتماً در عذابشان شتاب می‌نمود ولی برای آن‌ها موعدی است که هرگز از آن گریزی نمی‌یابند.
با دو صفت غفور و ذوالرَّحمه، علت تأخیر عذاب را روشن کرد که وجود این دو صفت موجب تأخیر عذاب است. پروردگارت با غفور بودنش، گناهان را می‌بخشد و موانع رحمت را از بین می‌برد و با ذوالرحمه که حکایت از همه‌ی انواع رحمت دارد، رحمت را شامل همه می‌نماید. و بعد فرمود: اگر پروردگار تو می‌خواست ایشان را مؤاخذه کند عذاب را بر آنان فوری می‌ساخت و لکن عجله نکرد، چون از یک طرف غفور و از طرف دیگر دارای رحمت است پس از فوریت عذاب صرف نظر فرمود و در عین این‌که عذابشان می‌کند ولی موعدی برای عذابشان قرار داد هرچند از آن عذاب گریزگاهی نمی‌یابند.
می فرماید: «لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ» درست است که لازمه‌ی آن‌چه این کافران انجام می‌دهند آن است که بی‌درنگ با آن‌ها برخورد شود، ولی با توجه به این که عجله در عذاب کافران با رحمت نمی‌خواند «بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ» برای آن‌ها فرصتی فراهم می‌کنیم، هرچند بالاخره در وقتش گرفته می‌شوند و هیچ پناهی جز خدا ندارند. تلاش کنید تحلیل درستی از فرصتی که برای گناهکاران فراهم است داشته باشید، نه این‌که گمان کنید این‌ها از دست خدا در رفته‌اند.
وَ تِلْکَ الْقُرى‏ أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً (59)
ساکنان این قریه‌ها را هنگامی که ستم کردند، هلاک کردیم و برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم و لذا تأخیر هلاکتِ کفار و مهلت دادن بر آن‌ها سنت خدا است و کار نوظهوری نیست.
قرآن می‌گوید چرا در رابطه با هلاکت ملت‌های گذشته تحقیق نمی‌کنید تا در مورد هلاکت کافرانِ زمان خود نیز تحلیل درستی داشته باشید و تأخیر در هلاکتشان شما را به اشتباه نیندازد؟ رمز نابودی ملت‌ها در قرآن نکته‌ی مهمی است. مرگ آدم‌ها یک امر طبیعی است اما چرا تمدن‌ها می‌میرند و پس از مدتی تمدنی دیگر با رویکردی متفاوت جای آن را می‌گیرد؟ می‌فرماید: ملاحظه کنید که رمز نابودی تمدن‌ها ظلم آن‌ها یعنی عدم انطباق آن‌ها با قوانین الهی است و از این سرنوشت که دچار شدند گریز گاهی برای آن‌ها نبود. هرچند خداوند برای هلاکتشان موعدی قرار داده بود.