إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً(7)
می فرماید: در راستای امتحانِ مردم، ما آنچه را در زمین است زینت زمین قرار دادیم که با آن آدمها را امتحان کنیم تا معلوم شود چه کسانی بهتر عمل میکنند.
میفرماید: هرچه زیبایی روی زمین است، همه زینت زمین است، ای پیامبر کسی که زینت زمین را زینت خود قرار دهد از تو پیروی نمیکند و ما چنین شرایطی را فراهم کردیم تا انسانها در بین جاذبههای دنیایی و کمالات معنوی قرار گیرند و در چنین شرایطی معلوم شود چه کسانی درست عمل میکنند.
به گفتهی علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» هر امر زیبایی وقتی به چیزی منضمّ شود و به آن جمال بخشد به طوری که رغبت هرکسی را به سوی آن جلب کند، زینت است. حال زینت زمین، زمین را زیبا میکند و نه انسان را. تنها زینت انسان ایمان است. اهل کفر فکر میکنند زینت زمین زینت خودشان است و لذا ایمان به خدا را رها میکنند و زیباییهای زمین را میگیرند. خداوند میفرماید: ما میخواهیم انسانها را امتحان کنیم و شرایط امتحان را فراهم کردیم، از یک طرف زیبایی حقیقیِ جان هرکس، ایمان به خدا است که اگر جذب آن شود نجات مییابد و از طرف دیگر زیباییهای دنیا در مقابل انسان قرار دارد که اگر جذب آن شود هلاک میگردد. این آیه سرّ حیات زمینی را روشن میکند. پیامبر(ص) برای زینت دادن به قلبها آمد و راه آن را معرفی کرد ولی کافران زینت زمین را زینت خود پنداشتند. در حالی که خداوند سعادت جاودانه و تطهیر انسان را در قراردادن او در بین علاقه به زینتهای زمینی و اعتقاد به حق و عمل به حق تقدیر فرمود.
اگر یک خانهی زیبا بسازید، زمین زیبا میشود همان طور که زیبایی باغ، زیبائی زمین است جایی برای فخر فروشی ما باقی نمیماند.
امتحان خداوند زمینه است برای تبدیل قوههای انسانی به فعلیت، در امتحان الهی استعدادهای درونی انسان از قوه به فعل تبدیل میشود، حال یا استعدادهای حیوانی او و یا استعداد انسانیاش، تا یا حیوان کامل شود و حیلهگری و کینهتوزی و شهوترانیاش رشد کند و یا برعکس، نورانی شود و در حُسنخلق و معنویت به کمال برسد.
به همین جهت در آخر آیه فرمود: «لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» میخواهیم در این امتحان معلوم کنیم کدام یک از انسانها اعمال نیکو از خود نشان میدهند و کدام یک مشغول امور زودگذر دنیایی میشوند. در ادامه میفرماید:
وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعیداً جُرُزاً (8)
و ما سرانجام آنچه را بر روی زمین است به بیابانی خشک تبدیل میکنیم.
ما آنچه را اهل دنیا جذبش شده بودند خاکستر میکنیم تا معلوم شود آن کسانی که زینت زمین را زینت خود گرفتند حیاتشان بر هواست. خداوند زینت زمین را از زمین میگیرد و از آن جهت که اهل دنیا زینت زمین را زینت خود گرفتهاند عملاً زندگی آنها نیز نابود میشود و تمام نتایج زندگی و افتخارهایشان از بین میرود.
ملاحظه کنید کتاب هدایت الهی چگونه ما را هدایت میکند و میگوید آدمها به چیزی که زینت حقیقی شما نیست دل نبندید که نابود شدنی است. زینت زمین بقاء ندارد پس ای انسانِ باقی، زینت زمین را زینت خود قرار مده. محور سخنان قرآن تا آخر بر روی همین نکته است و این بیانگر عظمت قرآن است که یک اصل را بیان میکند و بعد بسیاری از زوایای زندگی ما را با آن تحلیل میکند، تا آن اصل بر جان انسان بنشیند و تفکر انسان مطابق آن اصل شود.
نمونهی نگرش قرآنی به حقایق، نگاه به صحنهی حیات اصحاب کهف در تاریخ است. قرآن دو نکته را به کمک این حادثه به ما میآموزد: یکی آنکه اخبار را آنگونه که حق است بگیریم و مواظب باشیم با وَهم و دروغ و شایعه مخلوط نشود. دیگر آنکه حادثهها را بهطور صحیح تجزیه و تحلیل کنیم. مردم فکر میکنند وقتی اخبار را گرفتند به حقیقت رسیدهاند در حالی که مهم تجزیه و تحلیل درست آن حادثه است. حادثه را باید با بینش قرآنی و نظر به سنن الهی تجزیه و تحلیل کنیم و مواظب باشیم با ذهنیات خود آن را نبینیم. داستان فیل در مثنوی مثال خوبی است که افرادی در تاریکی، میخواستند با دست مالیدن به بدن فیلی که با چشم ندیده بودند، شکل آن را حدس بزنند. مولوی میخواهد از طریق این داستان ضعف این نوع تحقیقات و پژوهشها را نشان دهد که نمیشود با درک منقطع تک تک اجزای پدیده، آن را درست شناخت چون اساساً با دیدن هر جزیی بهطور جداگانه نمیتوان کل را کشف کرد. در این رابطه باید متوجه بود برای این که دنیا را درست ارزیابی کنیم نیاز به چشمی داریم که کلّ را به ما نشان دهد و چشمِ کل بین نیاز داریم، چشمِ کل بین، چشم خالق دنیاست. با شناختن جزءجزء جهان، شناخت کل جهان به دست نمیآید. وقتی متوجه این موضوع شدیم نگاه ما به قرآن نگاه خاصی میشود، از آن جهت که نگاه قرآن، نگاه خالق عالم به حادثهها است و برای این که یک پدیده را درست ارزیابی کنیم باید با چشم خالق جهان آن پدیده را ارزیابی نماییم که نمونهی این نوع نگاه، جریان اصحاب کهف و یا داستان حضرت یوسف(ع) است. ملاحظه میکنید که قرآن جایگاه این دو حادثه را چقدر زیبا و دقیق و همه جانبه نشان میدهد. در مورد اصحاب کهف در این سوره میفرماید: