پس از توجه به صفات الهى و ستایش او به دلیل توفیقاتى كه به انسان عطا فرموده است، مىفرماید:
«اَللّهُمَّ اَذِنْتَ لی فی دُعائِكَ وَمَسْئَلَتِكَ»
خدایا، (این تو بودى كه) اجازه دادى با تو سخن بگویم و از تو درخواست كنم
نكته اى كه در این فراز از دعا به آن اشاره شده بسیار لطیف است، ولى غالبا از آن غافل ایم، ما تصور مىكنیم كه با دعا و مناجات خود كار بزرگى انجام داده ایم و باید بر خدا منّت بگذاریم؛ اما در این فراز امام(علیه السلام) مىگوید: خدایا چه منت بزرگى بر من نهادى كه اجازه دادى درِ خانه تو بیایم، دعا كنم و خواسته هاى خود را بازگو كنم. شاید متوجه نباشیم كه خداوند چه لطف بزرگى به ما كرده كه اجازه داده با او صحبت كنیم، بخصوص با توجه به انبوه گناهانى كه در طول عمر خود مرتكب شده ایم. از این رو، امام سجاد(علیه السلام) به خدا عرض مىكند:
مِنْ اَعْظَمِ اَلنِّعَمِ عَلَیْناجَرَیانُ ذِكْرِكَ عَلى اَلْسِنَتِنا وَ اِذْنُكَ لَنا بِدُعائِكَ؛
خدایا، از بزرگترین نعمتهایت بر ما این است كه ذكر تو بر زبان ما جارى مىشود و اینكه اجازه دادى تا تو را بخوانیم و با تو راز و نیاز كنیم.(77)
براى روشن شدن این نكته لطیف و تقریب بیشتر آن به ذهن ـ گرچه باید اعتراف نمود كه نمىتوان حق مطلب را بدرستى ادا نمود ـ شخصى را تصور كنید كه در طول سالیان دراز، از هیچ محبتّى در حق دوستش
( صفحه 108)
كوتاهى نكرده و در حد امكان او را یارى نموده است؛ اما اكنون دوست او نه تنها خدمات و زحمات او را پاس نمىدارد، بلكه بنا دارد با او دشمنى و مخالفت كند. اگر چنین رفتارى از كسى سرزند، ممكن است تا چند مرتبه قابل تحمل باشد، ولى سرانجام صبر انسان به سر مىرسد و دوست خود را رها مىكند. این قدر جسارت و بى ادبى در مقابل آن همه خدمت؟! ولى خداوند با وجود آنكه این همه نعمت به ما ارزانى داشته كه اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند تنها نعمتهایى را كه خدا به یك بنده عطا نموده است شماره كنند نمىتوانند، در عین حال، وقتى همین بنده با خداوند مخالفت مىكند، خدا نه تن او را از خود نمىراند؛ بلكه توفیق عبادت به او مىدهد تا او را بخواند.