تربیت
Tarbiat.Org

بر درگاه دوست(شرح فرازهایی از دعاهای افتتاح، ابوحمزه و مکارم الاخلاق)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

معناى استكبار از دعا

خداوند در آیه 60 سوره مؤمن مى‌فرماید:
( صفحه 76)
«وَ قالَ رَبُّكُمْ اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَكُمْ اِنَّ الَّذینَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ» ؛
و پروردگار شما گفت: بخوانید مرا تا اجابت كنم شما را، آنان كه از پرستش من استكبار ورزند بزودى با سرافكندگى به دوزخ درآیند.
اكنون مى‌خواهیم بدانیم كه استكبار از دعا به چه معناست. رویگردانى از دعا به سه صورت قابل تصور است:
1ـ گاهى انسان به دلیل غفلت، از دعا خوددارى مى‌كند؛ ضعف ایمان باعث غفلت او از رفتن به درِ خانه خدا شده است. بنابراین، در مشكلات، ابتدا به سراغ اسباب مادّى مى‌رود و به مسبب الاسباب توجّهى ندارد؛ مثلاً، هنگام بیمارى به جاى آنكه اول متوجّه خدا شود، به سراغ دكتر و دوا مى‌رود. چه بسا، اگر كسى او را متوجّه این موضوع گرداند خود نیز اعتراف مى‌كند. این عدم توجّه به خدا ناشى از استكبار نیست، بلكه به دلیل ضعف ایمان است.
2ـ گاهى انسان به دلیل شبهاتى كه برایش پیش آمده از دعا خوددارى مى‌كند؛ مثلاً، شنیده است كه خدا سنّتهاى لایتغیّرى دارد و باید از آنها پیروى كرد. به عبارت ساده تر، چنین فهمیده كه خداوند براى هر دردى درمانى قرار داده است لذا، با خود مى‌گوید: دعا یعنى چه؟ سر درد را باید با فلان دارو مداوا كرد، نه با دعا. این عقیده نیز ناشى از استكبار فرد نیست، بلكه از نقص ایمان او سرچشمه مى‌گیرد؛ خدا را بدرستى نشناخته و رابطه جهان را با خدا به دقّت درك نكرده است، درك او از توحید ضعیف مى‌باشد و تأثیر واقعى دعا را درست نفهمیده است.
( صفحه 77)
3ـ اما گاهى انسان با خود مى‌گوید: هر مشكلى پیش آید خودم آن را برطرف مى‌كنم، نیازم را خود تأمین مى‌كنم، چرا در پیش خدا گردن كج كنم؟ چرا خواب راحت شب را ترك كنم و پیش خدا اظهار ذلّت كنم؟ این استكبار از دعاست؛ از اینكه چیزى از خدا بخواهد «عار» دارد و آن را براى خود نوعى نقص مى‌شمارد.
برخى از متجدّدین مى‌گویند، اسلام نخواسته است كه انسان حتى در مقابل خدا هم ذلیل شود. آنها حتى اذكار نماز، مانند «اللّهُ اكْبَرْ» و «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» را شعارهاى سیاسى مى‌دانند. به عقیده آنان، انسان نباید در مقابل هیچ چیز اظهار ضعف كند و گردن خود را كج نماید. مى‌گویند: گریه كردن كار بچّه ها و پیر زنهاست! اگر انسان خود را بشناسد و به خویشتن خویش باز گردد، هیچ گاه گریه نمى‌كند و خود را قوى و نیرومند مى‌داند، انسان حتى در مقابل خدا نیز نباید گریه كند.
متأسفانه، این افراد این بینش خود را به اسلام نسبت مى‌دهند و آن را «اسلام شناسى» قلمداد مى‌كنند! باید از آنان پرسید كه اگر این اسلام شناسى است پس كفرشناسى كدام است؟
حقیقت و اصل عبادت اظهار ذلّت است. در قرآن مى‌خوانیم:
«وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَىِّ الْقَیُّومِ» ؛(60)
و بزرگان عالم همه در پیشگاه عزّت خداى حىّ توانا ذلیل و خاضعند.
«لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالاَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ اِلَیْهِ یُرْجَعُونَ» ؛(61)
( صفحه 78)
هر كه در آسمان و زمین است، خواه ناخواه مطیع فرمان اوست و همه به سوى او باز مى‌گردند.
افتخار انسان در این است كه عظمت الهى را درك كند و در مقابل او اظهار ذلّت و خوارى كند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) كه خدا را بخوبى شناخته عرض مى‌كند:
«اِلهی كَفى بی عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفى بی فَخْراً اَنْ تَكُونَ لی رَبَّاً» ؛(62)
خداى من، براى عزّت من همین بس كه من بنده تو باشم و براى افتخار من همین بس كه تو خداى من باشى.
اظهار بندگى در مقابل خدا بالاترین مرتبه بندگى، و قبول بندگى انسان از سوى او بالاترین عزّت آدمى است. هر چه اظهار بندگى در نزد خدا بیشتر باشد، انسان كاملتر و به خدا مقرّب تر مى‌گردد. البته واضح است كه خداوند از اظهار ذلّت انسان در مقابل او هیچ لذّتى نمى‌برد، چون نیازى به این چیزها ندارد، بلكه همان گونه كه گفته شد، چون این كار موجب تكامل انسان است، مطلوب خدا مى‌باشد.