رؤیت حقیقت وحدانیِ حق در صورتی برای قلب قابل احساس میشود که نه تنها در مقابل خداوند برای عالم ممکن الوجود هیچ وجود استقلالی قائل نباشیم، بلکه قلب طوری به صحنه بیاید که از فکر هم بگذرد و طالب خدای دیدنی باشد و نه طالب خدای فهمیدنی. فكر در عین اینكه چیز خوبی است ولی در رجوع به حضرت حق باید قلب را به میان آورد. اسب تا جایی خوب است که آدم را به دریا برساند از آن به بعد باید با کشتی راه را ادامه دهیم. فکر تا مراحلی به کار میآید که ما را متوجه وجود حق کند ولی بعد از آن، «حق» و نظر به او باید در میان آید. وقتی متوجه میشویم فكر مزاحم است كه در محضر حق، فكر بخواهد نظر دهد، در حالی که «سوار چون كه به منزل رسد پیاده شود»؛ در محضر حق که جای فکر نیست، جای دل است و دیدن، به همین جهت مولوی میگوید:
فکرت از ماضی و مستقبل بود
چون از این دو رَست مشکل حل بود
فکر طوری است که ما را به گذشته و آینده مشغول میکند و در محضر حق باید از گذشته و آینده آزاد بود تا با خدایی که آزاد از گذشته و آینده است بتوان ارتباط برقرار کرد. باید در «حال» قرار گیریم، چون خدا در «حال» است، او عین وجود و بقاء است در صورتیکه گذشته و آینده موجود نیستند - یا رفته است و یا نیامده است - خدای موجود نمیشود در عدم باشد، پس در «حال» است.
اگر احساس کردید فكرِ کارهای فردا آمد تا شما را از «حال» بیرون ببرد، بگو: «چو فردا رسد فكر فردا كنیم»، در محضر حق باید تماماً در توجه بود و توجه را به هیچ چیز دیگر نباید تبدیل کرد، این جا جای فکر نیست، جای نگاه است، در چنین حالتی متوجه میشوید عجب! این «فكر» كه در زندگی عادی به ماكمك می کرد تا برای آینده برنامهریزی كنیم، حالا چه حجابی شد! در این شرایط است که مولوی میگوید:
هرچه اندیشی پذیرای فناست
وآنکه در اندیشه ناید آن خداست
موضوعی که میتوان به آن فکر کرد و اندیشه نمود، «مفهوم» است و مفهوم تنها حکایت از «وجود» میکند و ما میخواهیم با «وجود خدا» مرتبط باشیم و لذا باید از اندیشه هم روزه بگیری و از آن بگذری تا به ضیافتالله برسی، در ضیافت الله خداوند اراده کرده است خود را به میهمان نشان دهد، روش میزبانِ کریم آن است که از آنچه دارد بهترین را برای میهمان بیاورد، آیا بهتر از خودِ خدا هست که خداوند به میهمان خود بدهد؟ فرمود: «روزه مال من است و خودم جزایش هستم»(198) وقتی او میخواهد خودش را به ما بدهد ما باید قلب خودمان را به محضر او بیاوریم، حال آیا درست است در چنین محضری به معلومات خود رجوع کنیم؟ ما همه کار کردیم که خدا را داشته باشیم حالا در محضر او نظر خود را به کجا بیندازیم؟ از این جهت باید در ماه رمضان و در شبهای قدر به اموری دل سپرد که حق را در منظر جان ما قرار میدهند، باید در این ماه طالب یار بود، گفت:
اگر كه یار نداری، چرا طلب نكنی؟!
وگر به یار رسیدی،چرا طرب نكنی؟!
همهی زندگی ما آن است که او را بیابیم و با او زندگی کنیم و این با تقوا پیش میآید. گفت:
اول قدم آن است که او را یابی
آخر قدم آن است که با او باشی
این ماه، وقت شیدایی و بهسربردن با یار است. اینكه میبینید ماه رمضان ماه دعا و ذكر و نماز و قرآن است، برای این است كه انسان در این ماه به مقصد خود رسیده است؛ قرآن میخوانی چون در قرآن خدا با بندهاش حرف میزند، نماز میخوانید چون در نماز بندهی خدا با خدا سخن میگوید و در دعا اوج ارتباط با پروردگار را به صحنه میآورید. دعاهای این ماه ارتباط فوق العادهای را بین عبد و مولا ایجاد میکند. خدا به حق خودش به ما كمك كند تا در این ماه از طریق دعا بتوانیم ارتباطمان را با خودش به عالیترین درجات برسانیم و حقِ ماه رمضان را اداء کنیم.
یك چشمزدن غافل از آن یارنباشید
شاید كه نگاهی كند، آگاه نباشید