وقتی مشخص شد لازمهی رؤیت قلبی انصراف از کثرت به وحدت است، باید بدانیم این رؤیت، ادب خاص و الفبای مخصوص دارد و با ریاضت حاصل میشود، شما در حد رعایت دستورات شریعت به میدان بیائید بقیهاش مربوط به خداوند است. نفرمود: ای روزه داران من میآیم نزد شما، فرمود: من که پیش شمایم. این نشان میدهد حاصل روزه داری آن است که انسانِ روزهدار با رفع حجابهای ظلمانی و نورانی، خدایی را که از هر چیز حاضرتر است را مییابد. امام خمینی(رض) در شعری که در مدخل ماه مبارک رمضان سرودهاند میفرمایند:
ماه رمضان شد میّ و میخانه برافتاد
عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد
افطار به میّ کرد برم پیر خرابات
گفتا که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد
میفرمایند پیر خرابات از طریق روزهداری و صیقلدادن دل، با دل نورانیِ خود نظر به حق کرد و بدین شکل افطار کرد و حضرت حق برایش روشن نمود که روزهی تو به نتیجه رسید، چون توانست با به صحنهآوردن دل، به مقام رؤیت و شهود برسد و این همان عید فطر است که حافظ در وصف آن میگوید:
روز عید است و من مانده بر این تدبیرم
که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم
این یک فرهنگ است که عرفای ما متذکر آن هستند و حاصل یک ماه روزهداری را ساغری میدانند که از میِّ رؤیتِ حق توسط قلب پُر شده است، همان وعدهای که خداوند در آیهی «إِنِّی قَریبٌ» به روزهداران داد. اشکال کار در خودِ ما است که باورمان نیامده میتوانیم با حضرت معبود ملاقات کنیم، هنوز تصورمان آن است که از معلول و مخلوق میتوان به وجود علت و خالق پی برد در حالی که به ما توصیه شده:
خود هنر دان دیدن آتش عیان
نی گپ دَلّ علی النّار دُخان
هنر آن است که خود آتش را بنگری نه اینکه در گپ و گفتگوی آن باشی که وجود دُود دلیل بر وجود آتش است.
وقتی متوجه شدیم که رؤیت حق با تزکیه حاصل میشود، میفهمیم چگونه از طریق روزه داری به کلاس تعلیمِ رؤیت برویم. مشکل عمدهی ما این است که در بسیاری اوقات میخواهیم از راهی به سوی خدا برویم که هرگز به لقای خدا ختم نمیشود و منظور حضرت امام(رض) توجه به این امر است که میفرمایند:
در میخانه گشایید به رویم شب و روز
کهمن از مسجد و از مدرسهبیزار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که از دست بت میکده بیدار شدم
در این غزل نظر به روش قلبی و برکاتی دارند که از این طریق حاصل میشود، زیرا در این روش انسان باید به کمک ریاضتهای شرعی حجاب بین خود و پروردگارش را پاره کند به همین جهت میگویند:
فارغ از خود شدموکوس اناالحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
اینکه حضرت امام(رض) مقامِ «فارغ از خود شدن» را مطرح میکنند چون این یک مکتب است، یک سیر است، باید روی آن وقت گذاشت. اگر به آن توجه کافی شود جای خود را باز میکند تا آنجایی که تقاضا میکنید:
از در خویش خدایا به بهشتم نفرست
کهسرکویتو ازکونومکان ما را بس
به خدا میگوییم میخواهیم پیش تو باشیم، ما روزه نگرفتهایم که به بهشت برویم، معلوم است آدمی که پیش خدا بیاید خدا بهشت هم به او میدهد ولی در عین اینکه او را سر کوی خود نگه میدارد، در بهشت جای میدهد.
روزه شروعِ مقیمشدن در سر کوی خدا است تا روزهدار به جایی برسد که به لقاء خداوند نایل شود. این آیهای که مستحب است قبل از خواب بخوانید جهت شما را به سوی لقاء الهی روشن میکند. خداوند در آن آیه میفرماید: «فَمَن كَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»(161) هرکس که میخواهد با پروردگارش ملاقات کند، باید عمل صالح انجام دهد و هیچکس را در عرض پروردگارش قلمداد نکند. یعنی انسان علاوه بر انجام اعمال شرعی مثل رعایت حرام و حلال الهی، پروردگار خود را محور همهی امور قرار دهد و هیچکس و هیچچیزِ دیگر را در میان نیاورد، در آن حال خداوند را در منظر جان خود مییابد و همهی افقِ روح او را حضور پروردگارش پر میکند. این آیه نشان میدهد که حجاب وقتی در صحنه است که نظرها به غیر خدا باشد و اعمال انسان شرعی نباشد. آری حافظ درست فرمود «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» برای این که راه بیفتید موانع بسیاری در میان است. بهترین جایی که آدم می تواند خود را بشناسد وقتی است که قلب او بنا دارد بگوید «الهی العفو» تا آن وقتیکه نیامدهایم بگوئیم «الهی العفو»، در راه نبودیم حالا که راهِ رجوع به مقصد را پیدا کردیم قلب نمیداند چگونه به سوی این مقصد حرکت کند. آیهی آخر سورهی کهف میگوید چگونه عمل کن و چه رویکردی داشته باش تا در شب قدر بتوانی بگویی «الهی العفو» و قلب نیز همراهی کند.
تعلقات طوری است که جان انسان را خسته میکند چون با دلسپردن به تعلقات دنیایی، رویکرد جان به سوی کثرات و اهداف پراکنده خواهند بود، همانطور که کینهها نمیگذارند قلب به صحنه بیاید و به مقام توحیدی برسد و حقیقت هزار ماه را در یک شب بیابد و توحید را بفهمد. مثل خدا که یکی است که همهی حقیقت است، اگر جان انسان با رفع تعلقات به توحید رسید در شب قدر ظرفیت جمعِ روح و ملائکه را در جان خود یکجا دارد، در آن صورت راه هشتاد و چند ساله را به لطف الهی یک شبه طی میکند و اگر سالهای بعد هم به همین صورت طی شد، در پنجاه سال زندگی، هزاران سال زندگی کرده، شرطش آن است که همهی نظرها به حق باشد تا در توحیدیترین شرایط یعنی شب قدر، حقیقت به جامعترین شکل بر قلب شما تجلی کند. به خودتان بگوئید:
ای دل! ار محنت وفاداری
بر خدا اعتمادها داری
لطفهایی که کرد چندین گاه
یادآور اگر وفاداری
هر سحر مر تو را ندا آید
سوی ما آ، که داغ ما داری
پیش از این تن، تو جان پاک بُدی
چند خود را از آن جدا داری؟
جان پاکی، میان خاک سیاه
من نگویم، تو خود روا داری؟(162)
رسول خدا(ص) میفرمایند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ فَضَیِّقُوا مَجَارِیَهُ بِالْجُوع»(163) شیطان چون خون در تن آدمى روان است، پس راه او را به گرسنهماندن تنگ كنید. این روایت روشن میکند چگونه خود را از وسوسههای شیطان آزاد کنیم تا قلب در مسیر رجوع الی الله قرار گیرد. وقتی انسان آرامآرام از بدن و مشغولیات مربوط به آن آزاد شد و سپس از خیالات واهی عبور کرد، روزهی روح شروع میشود تا آنجایی که انسان میفهمد چه اعمال و افکاری رابطهی او با پروردگارش را مختل میکند، به این صورت حساسیتهای معنویِ انسان ظهور میکند و انسان وارد یک میدان دیگر میشود. و این همان تقوا است و اگر این حساسیت را حفظ کند قلب به مقام رؤیت نایل میشود.