بسم الله الرحمن الرحیم
(اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِأَعْظَمِهَا وَ كُلُّ عَظَمَتِكَ عَظِیمَةٌ(
(اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّهَا(
(اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ نُورِكَ بِأَنْوَرِهِ وَ كُلُّ نُورِكَ نَیِّرٌ(
(اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِنُورِكَ كُلِّهِ(
خداوند میفرماید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»(76) همچنانکه حضرت علی(ع) در دعای کمیل نظر به اسماء الهی دارند و عرضه میدارند: «وَ بِأسْمائِکَ الَّتی مَلَأتْ اَرْکانَ کُلِّ شَیئ» خداوندا! به نور اسماءات که بنیان هر چیزی را فرا گرفته، تقاضا دارم. خواندن اسمای الهی به این معنی است که به نور آن اسماء و با نظر به آنها با خدا ارتباط پیدا کنید. همان خدایی که مقصد همهی انسانها و مطلق کمال است. پس راه ارتباط با کمالِ مطلق، شناخت و معرفت صحیح به نحوه و جایگاه اسماء الهی است تا آن اسماء به قلب انسان تجلی کند و عملاً انسان به خداوند معرفت لازم را پیدا کند، چون تنها وقتی اسماء الهی بر قلب انسان تجلی کرد انسان خدا را خواهد شناخت. معرفت حقیقی این نیست که انسان فقط بداند خدایی هست، معرفت حقیقی آن است که انسان خدا را پیدا کند. به همین جهت در شناخت اسماء الهی بحث تجلی آن اسماء مطرح است، ما میتوانیم زمینهی آن تجلی را فراهم کنیم و از خدا بخواهیم با تجلی اسماء با ما حرف بزند و از این طریق، ارتباط ما با خدا برقرار شود.
عرض شد خودِ خداوند نور دعای سحر را بر قلب مبارک حضرت باقر(ع) انداخت تا حضرت به آن صورت با او سخن بگویند. به عبارت دیگر این دعا مثل سایر ادعیه، تجلی نور خدا به قلب اولیاء الهی است.
به مدد الهی اظهار میدارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ عَظَمَتِكَ بِأَعْظَمِهَا وَ كُلُّ عَظَمَتِكَ عَظِیمَةٌ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّهَا» در این فراز از حضرت حق تقاضا میکنید که نور عظمت خود را بر جان شما متجلی کند تا بتوانید از این طریق به او معرفت پیدا نمایید. عرضه میداریم از تو، تو را میخواهیم، اما به نور عظمتت. در جای دیگر عظمتی نیست که از خدا بخواهیم آن عظمت را به ما بدهد. از آن طرف چون بین ذات و صفاتِ خداوند اتحاد هست و یک خدا نداریم و یک عظمت، پس با تجلی نور عظمت از ارتباط با حضرت معبود برخوردار میشویم. در واقع در این فراز «ذات» را به نور عظمت میخوانیم، زیرا بنا بر قاعدهی «بسیطالحقیقة کُلُّ الأشیاء و لیس بِشَیئٍ منها»(77) آن حقیقت بسیط از یک طرف به جهت وحدت ذاتیاش شامل همهی اشیاء میشود و از طرف دیگر چون بسیط الحقیقة است هیچکدام از اشیاء نیست و به این اعتبار با تجلی یک اسم، انسان از تجلی سایر اسماء به صورت اجمال بهرهمند میشود و به حقِّ مطلق میرسد، منتها از دریچهی آن اسم خاص.
در رابطه با مقام بسیط الحقیقة بودن حضرت حق و جامعیت آن مقام نسبت به همهی کمالات، حضرت علی(ع) در وصف خداوند میفرمایند: «هُوَ الَّذِی اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ عَلَى أَعْدَائِهِ فِی سَعَةِ رَحْمَتِهِ وَ اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لِأَوْلِیَائِهِ فِی شِدَّةِ نِقْمَتِه»(78) اوست خدایى كه با همهی وسعتى كه رحمتش دارد، كیفرش بر دشمنان سخت است و با سختگیرى كه دارد، رحمتش همهی دوستان را فرا گرفته است. چنانچه ملاحظه میفرمایید حضرت نشان میدهند که رحمت خداوند برای اولیائش در شدت سختیها واقع است و نقمت و سختی او بر دشمنانش در وسعت رحمت واقع میشود و این همان مقام وحدتی است که اضداد را جمع میکند. او کُلُّ الأشیاء است در عین واحدبودن، و همانطور که حضرت حق در عین اَحدبودن جامع همهی صفات میباشد، خلیفةالله نیز به جهت قرب به مقام حضرت احدی مستجمع صفات متقابله است. در تفسیر اینکه خداوند فرموده انسان را با دو دست خود آفریدم(79) گفتهاند؛ منظور دو دستِ جمال و جلال بوده است.(80) و در همین رابطه در وصف انسان کامل گفتهاند:
اى وجودت مظهر اسماء حسنى آمده
وى ز جودت جملهی عالم هویدا آمده
ظاهرت مجموعهی مجموعِ عالمها شده
باطنت مرآت ذات حق تعالى آمده
در فضای دعای سحر دو نکته وجود دارد. یکی مسئلهی اسمائی است که باید بشناسیم و دیگر اینکه از طریق این اسماء با خداوند مرتبط شویم. مثلاً به نور عظمت الهی همهی عظمتها را که در مظاهر مختلف تجلی میکند در ذات حق بنگریم تا همهی آنها را عظیم ببینیم و از او بخواهیم حالا که میخواهی با عظمتت با ما برخورد کنی ما را تا کجاها جلو ببر. ابتدا باید اسم را بشناسیم و معنی اینکه خداوند میفرماید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» را بفهمیم و متوجه باشیم با نظر به اسماء الهی میتوان با خداوند مرتبط شد و بدانیم راه دیگری جهت ارتباط با خدا نیست. یک خدایی نیست که این اسماء را دارد، خدا یعنی حیّ. خدا یعنی قیّوم.(81) همهی این اسماء با ذات اتحاد دارند و تنها در جلوات مختلفاند. به همین جهت به لطف الهی سالک به جایی میرسد و در وحدانیتی قرار میگیرد که همهی اسماء آنجا یک نور میشوند. همهی اسماء را در ذات حق میبیند که حکما به آن «علم اجمالی در عین کشف تفصیلی» گویند و عرفا آن را «شهودُ المفصلِ مجملاً» نامیدهاند. عرض بنده آن است که ابتدا باید متوجه بود یک خدا نداریم یک عظمت، یک خدا نداریم یک جلال. خدا همان جلال است منتها به اندازهی ظرفیت سالک و تقاضای روحانی او خود را به اسم خاص برای او مینمایاند بدون آنکه از بقیهی جلوات محرومش کند. در توجه به خداوند از طریق اسمای حسنا، دیگر خداشناسی ما محدود به خداشناسی ذهنی نیست، وگرنه نمیتوان از طریق قلب خود با خدا اُنس برقرار کرد و عملاً در زندگی بیخدا میشویم. بعد از آنکه متوجه اسماء و جایگاه آنها شدیم میرسیم به اینکه خداوند با اسماء خود جلوه میکند و همهی انبیاء و اولیاء و عرفا به نور اسماء الهی با خداوند مرتبط میشوند و نه اینکه کسی بتواند با ذات خداوند مرتبط باشد. وقتی متوجه شدیم خداوند با اسماء خود جلوه میکند میفهمیم حضرت حق در جلوهی عظمت، یک حقیقت است در خارج که سالک با قلب خود میتواند او را درک کند و از او بهرهمند شود. همانطور که وقتی میگوئید «الله اکبر» و با قلب خود به واسطهی کبریایی حق - به عنوان یک حقیقتِ واقع در خارج- به حق نظر میکنید، نور کبریایی حق به قلب شما تجلی میکند و احوالاتی مناسب آن به شما میرسد.