پس از آنکه به نور اسم بهاء و جمال نظر کردید، به اسم جلال مینگرید و اظهار میدارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ جَلالِكَ» خدایا از تو نور جلالت را طلب میکنم. اسم جلال بر عکس اسم جمال است. در اسم جمال به تماشای زیباییهایِ حق مینشینید ولی با تجلی اسم جلال، شکوه حق در جان شما نمایان میشود و جنبهی خوف از جلال الهی بر قلب شما غلبه میکند. خداوند با تجلی اسم جمال و اسم جلال، قلب مؤمن را در تعادلِ بین خوف و رجاء قرار میدهد و حضرت باقر(ع) در این رابطه میفرمایند: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا فِی قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِیفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِدْ عَلَى هَذَا وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِدْ عَلَى هَذَا»(71) هیچ بندهی مؤمنى نیست مگر آنکه در قلبش دو نور هست، نورِ خوف و نورِ رجاء، اگر آن دو را با هم وزن كنند هر دو مساوى خواهند شد.
خداوند با اسم جمالِ خود امید اتصال به رحمتش را در شما ایجاد میکند و یک نحوه مؤانست با خود را برای شما فراهم میکند و با اسم جلالش جنبهی متعالیاش را بر قلب شما مینمایاند و قلب باید بتواند محل جمع هر دو نور باشد. خداوند از یک طرف آنچنان خود را به نمایش گذاشته که بر هرچه بنگری جمال حق را میبینی و از طرف دیگر قلب متوجه میشود او بسیار متعالیتر از این حرفها است.
انگشتهای خود را نگاه کنید! این زیباییها و نظمِ دقیق آنها نمایانکنندهی جمال حضرت حق است و قلب شما میتواند با او از این طریق اُنس بگیرد. از طرف دیگر هرچه مینگرید به حقیقت آن زیبایی و نظمی که در انگشتهایتان نمایان بود نمیرسید و مییابید که او اَجَلّ از آن است که بتوان به آن دست یافت و لذا اسم جمال و جلال هر دو در انگشتان شما نمایان است و قلب میتواند به هر دوی آنها نظر کند و آن دو را جمع نماید. همان نوع جمعبودنی که در آیهی «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»(72) مطرح است که میگوید همان خدایی که اول است، آخر است و همان خدایی که ظاهر است، باطن است. یعنی در هر مظهری میتوان اولبودن و آخربودن و ظاهربودن و باطنبودن او را یافت. اسم جمالش صورت اسم اول و ظاهر است و اسم جلالش صورت اسم آخر و باطن میباشد.
وقتی دست بنده را میبینید که حرکت میکند حیات را میبینید. از طرفی هرچه نگاه میکنید حیات را پیدا نمیکنید زیرا همین حیات که از حرکات دست بنده به راحتی ظاهر است اَجلّ از آن است که به صورت کامل، ظاهر شود. هر اندازه بنگرید تا حیات جاری در عالم را بنگرید قلبتان مییابد که موضوع بالاتر از آن است و به یک اعتبار هیبتش قلب را میگیرد. بهترین جایی که انسان میتواند اسم جلال حق را درست ببیند مسجدالحرام و حرمهای ائمه(ع) است. هیبت و عظمت حضرت ربالعالمین را در منظر کبریایی در جایی مثل مکهی معظمه میتوان بهخوبی مشاهده کرد. به نظر میرسد چون میخواهند باطن و ظاهر منطبق بشود به ما دستور دادهاند ظاهر مکه را نیز با شکوهِ هرچه تمامتر به صورتی مرتفع بسازیم، همینطور که مستحب است مساجد از سایر ساختمانها بلندتر باشد و یا حرم رسول خدا(ص) و ائمهی هدی(ع) شکوه داشته باشد تا در عین ظهور اسم جمال الهی، متذکر اسم جلال الهی نیز باشند. بر زائر خانهی خدا و ائمهی معصومین(ع) است که با نظر به جمال، از جلال حق غافل نشود و یا با نظر به جلال از جمال او محروم نگردد، همینطور که باید شکوه مساجد را حفظ کنیم ولی مساجد را به زینت آلوده نکنیم. چون در روایت داریم وقتی حضرت صاحبالأمر(عج) تشریف میآورند زینت مساجد را خراب میکنند. در حالیکه شکوه مساجد را حفظ میکنند.
در سیر توحیدی، به لطف الهی در عین آنکه متوجه جمال حق میشوید، جلال حق خود را مینمایاند و میبینید حضرت حق خیلی بالاتر از این حرفها است، چون در عین آنکه او جمال است، جلال است. حضرت امام خمینی(رض) هم نمایش اسم جمال حق بودند و مسیر لطف حق به مردم شدند و هم نمایش اسم جلال حق بودند و زمانه هرگز نتوانست عظمت ایشان را درک کند و حتی وقتی در محضر ایشان قرار میگرفتی در عین اُنس با جمال ایشان، جلال ایشان بر قلبها حاکم میشد. رفقا میگفتند در نوفل لوشاتو که حضرت امام(رض) تشریف داشتند افراد میآمدند و نزدیک در مینشستند. آقای فخر الدین حجازی(ره) جهت ملاقات با امام از ایران به پاریس آمده بودند، همان نزدیک در نشستند. امام ایشان را شناختند و فرمودند: آقای فخرالدین تشریف بیاورید بالا. آقای فخرالدین دست و پایشان را گم کردند و تا آمدند بروند بالا چند بار نزدیک بود زمین بخورند. به دنبال این باشیم که جلال الهی را در مظاهرِ جلال او بنگریم تا بر قلب ما تجلی کند و طالب تجلی بیشتری از نور جلال الهی باشیم تا در اثر آن تجلی انانیّت ما هرچه بیشتر زدوده شود. با نظر به اسم جلال است که حافظ از خدا تقاضا میکند:
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را تو بگو باد ببر
جلال خداوند را در حضرت امام خمینی(رض) دیدیم. «اَجَلِّ» آن نور را از خدا در جمال حضرت مهدی(عج) طلب میکنیم. اینکه در روایت داریم؛ روز قیامت هیچ چشمی نمیتواند فاطمهی زهرا(س) را ببیند به جهت آن است که آن حضرت با مظهریت اسم جلال وارد صحرای محشر میشوند.(73) نظر به جلال خداوند مشکلتر است، جمال الهی خودش سراغ انسان میآید ولی باید به دنبال جلال او رفت و بر اساس نور اسم جلال الهی است که انسان را به راحتی به آستانهی قرب راه نمیدهند. گفت:
چو پردهدار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد شد
اسم جلال با آنهمه عظمت، نوری است که مطلوب اولیاء الهی است و در این فراز نهتنها طالب جلوهای از آن بلکه طالب عالیترین جلوه هستید تا بهکلی از دست خودتان راحت شوید و سیر توحیدیتان به جایی برسد که قبل از اینکه چیزی را بنگرید آن چیز مظهری از تجلی اسم جلال او باشد و این سیر ادامه یابد تا همهی عالم را مظهرِ نور اَجَلّ حضرت حق بنگرید و هرجا جلال او را ببینید همهی او را با صفت «جلیل» دیده باشید.
این حرف درستی نیست که میگویید ما اسماء را نمیفهمیم، خداوند خودش خود را با همین اسماء به شما معرفی کرده است، به قلبتان رجوع نکردهاید، به عقلتان رجوع کردهاید و میخواهید با عقل بنگرید. در موضوعِ ارتباط با اسماء الهی باید چشم قلب را بهکار گرفت، زیرا:
گر هزاران گوشها صف بر زنند
جمله محتاجان چشم روشناند
قلبتان به اسماء الهی آشنا است، به قلبتان رجوع کنید تمام این اسماء را میشناسید. ما هنوز عادت نکردهایم ذاتبین باشیم تا اسماء الهی را در منظر خود بیابیم و به همین جهت وقتی میخواهیم جلال الهی را بنگریم به دنبال چیزی هستیم که جلال را نشان دهد در حالیکه اگر جلال الهی را بشناسیم در هر منظری آن را مییابیم، چه در کوه و دشت و چه در جمال اولیاء، آنوقت توانستهایم خدا را پیدا کنیم و مییابیم خودِ جلال و کبریایی و جمال و بهاء در صحنه است. قلب شما کبریایی را میشناسد همانطور که میبیند خودِ عظمت در صحنه است، با نظر به اسماء الهی با خدا مرتبط میشوید و او را میخوانید. همانطور که خودش فرمود: «فَادْعُوهُ بِها»(74) او را به نور اسماء حُسنایش بخوانید تا او نیز با نور اسماء حُسنایش بر قلب شما تجلی کند و شما با معبود خود مأنوس شوید، دیگر فرقی نمیکند او با کدام اسم بر شما نظر کند. بنا به فرمایش امام خمینی(رض): پارهای از قلوب «خوفی» است که خدایتعالی بر آنگونه قلبها به جلال و عظمت و کبریا و هیبت تجلی میکند و بعضی از قلوب هر دو جهت را دارا است که خداوند بر آنها به جلال و جمال و صفات متقابله تجلی میفرماید و یا به اسم اعظمِ جامع تجلی کند که این مقام به خاتم انبیاء و اوصیاء آن حضرت اختصاص دارد، ولی دیگر اولیاء چنین نیستند زیرا به هریک از آنان پروردگارشان به اسمی که مناسب حالش بوده تجلی کرده است یا به صفات جمال، مانند حضرت ابراهیم(ع) یا به صفت جلال، مانند حضرت یحیی(ع) که قلبش خاضع و خاشع و منقبض بود و جلوهی عظمت و کبریا را مشاهده کرده بود، یا پروردگار به صفت جمال تجلی فرماید همانطور که بر حضرت عیسی(ع) تجلی فرمود.(75) این احوالات در عین جمع بین خوف و رجاء، بر قلب اولیاء الهی غلبه می کند.
خدا به حقیقت خودش ما را از طریق اسماء حسنایش با خودش آشنا بگرداند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»