یک وقت حضرت حق به جلوهی اسم جمال بر قلب شما تجلی میکند، در نتیجه همهی زیباییهای عالم را به او نسبت میدهید. در این رابطه قسمت اول این فراز را بر زبان میآورید که: «اَللّهُمّ إنّی اَسْئَلُکَ مِنْ جَمالِکَ» از خدا میخواهید با نور اسم جمال بر شما جلوه کند تا تمام زیباییهای عالم را که از اوست ببینید و از طریق آن زیباییها با او مرتبط شوید. در همین رابطه اظهار میدارید: خدایا! این زیباییها جلوهی تو است، در درون این نوع نگاه به عالم است که طلب «اَجمل» پیش میآید و طلب تجلی شدیدتری از آن اسم طلوع میکند. مثل اینکه با یک انسان مومنی روبهرو میشوید و زیبایی بندگی و تواضع را در او مییابید و در نتیجه طالب رجوع به شخصیتی میشوید که با شدت بیشتری آن بندگی و تواضع را نشان دهد تا آنجایی که طالب زیبایی بندگی و تواضع در جمال محمّد(ص) و آل محمّد(ع) میگردید. همانطور که در سورهی تکاثر خودِ خداوند وعده میدهد که در راستای «علمالیقین» و نظر به جهنم با یقین علمی، رشدی حاصل میشود که انسانها با «عین الیقین» متوجه جهنم میشوند و با تأکید فراوان میفرماید: «ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَینَ الْیقین» سپس حتماً جهنم را با چشم یقین خواهید دید.
در مسیر توحید با نظر به آن جمال نهایی شرایط جدیدی برای قلبتان فراهم میشود که هر جمالی را صورت آن جمال نهایی مییابید و هر تواضعی را پرتوی از تواضعی میبینید که در محمّد و آل محمّد(ع) بود و غیر آن تواضع و بندگی، تواضع و بندگی به حساب نمیآید. این است معنی سیر توحیدی به سوی مطلقِ حق که برای غیر حق اصالتی قائل نیست و اظهار میدارید: «وَ كُلُّ جَمَالِكَ جَمِیلٌ» و هر وجه از جمال تو که نمایان شود تماماً آن جمال، جمال نهایی نمایان شده است، یعنی میشود انسان به جایی برسد که هر اسمی از اسماء الهی را در هر مظهری که میبیند محدود به آن مظهر نبیند بلکه آن مظهر وسیله باشد تا آن اسم را به عالیترین مرتبه بنگرد، چون قبل از آنکه مظهر دیده شود این مطلق است که دیده میشود. قرآن در همین رابطه میفرماید: «أَوَ لَمْ یَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ»(67) آیا پروردگار تو کافی نیست که بر هر چیزی مشهود است و بر هر چه نظر کنی او را بنگری؟ نحوهی حضور خداوند طوری است که همواره از هر چیزی خود را به صورت کامل مینمایاند و قبل از آنکه چیزی را ببینید خدا مشهود است، همین طور که شما قبل از آنکه همدیگر را ببینید نور را میبینید و چون نور را میبینید همدیگر را میبینید.
با توجه به اینکه خداوند مطلق وجود و حضور است اگر مشغول حجاب مظاهر نشویم و قلب خود را به حضور مطلق او منتقل کنیم او را در کاملترین اسم مییابیم. در این مقام است که قبل از اینکه اسمی را در محدودهی مظهر ببینید، مطلق آن اسم را میبینید و بر این اساس است که اظهار میدارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ» خداوندا! به نور جمالت که در همهی مظاهر به صورتی اَجْمل در ظهور است تقاضای من را برآورده ساز. حالا که مشخص شد «همهی جمال تو جمیل» است و در هر مظهری میتوان به کاملترین حالت بر جمال تو نظر کرد تقاضای من تجلی نور جمال تو است از هر منظری. اول از جمالش شروع کردی و به اجمل رسیدی و در انتها مرحلهی عالیهی توحید ظهور کرد که همهی عالم را مظهر نورِ اجملِ او میبینید و قبل از اینکه آن مظهری که جمال او را مینمایاند، محدودیت خود را بر آن حقیقت مطلق تحمیل کند، حق به کاملترین جلوه، جمال خود را مینمایاند و شما را در آن اسم به حقِّ مطلق منتقل میکند. همانطور که میتوانید در نظر به قرآن چنین مراحلی را طی کنید. ابتدا در قرآن تدبّر میکنید و همچنان تدبّر را ادامه میدهید تا متوجه میشوید چقدر مطالب آن متعالی است. ابتدا مطالب آن را مطالعه میکنید و متوجه عالیبودن آنها میشوید، ولی بعداً چون متوجه عالیبودن مطالب هستید تلاش میکنید آن حقایق متعالی را پیدا کنید. در مورد نظر به حقِّ مطلق هم وقتی متوجه شدید حضرت ربالعالمین در هر حال در مطلقِ کمال و حضور است و قلب سالک این نحوه بودن را برای خداوند شناخت یقیناً به اینجا میرسد که هرچه در این عالم مینگرد بر این مبنا مینگرد که او در هر اسمی که جلوه کند به صورت مطلق جلوه میکند و لذا هر حادثهای را به نور آن جمال مطلق مینگرد. دیگر حادثه نیست که او را متوجه نور مطلق خدا میکند بلکه حادثهها و مظاهر، همه آینهی نمایش آن نور مطلقی هستند که میشناسد و از طریق آن مظاهر به آن مطلق مینگرد.
سعی کنید در نظر به اسماء الهی به دنبال تعریف آن اسماء نباشید، سعی بفرمایید آنها را با چشم قلب بنگرید. در مورد اسماء الهی فرمودهاند: «مَنْ لَمْ یذُقْ لَمْ یعْرِف»(68) هرکس آن را نچشد نخواهد شناخت. یا قرآن در بارهی آن میفرماید: «إِنَّ فِی ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ»(69) یعنی در قرآن حقایقی هست برای تذکر که با نظر به آنها نمایان میشوند و کسی میتواند آنها را دریابد که با قلب خود به آنها نظر کند. زیرا:
دل شناسد که چیست جوهر عشق
عقل را زَهرهی بصارت نیست
چیزی که خودش تماماً ظهور است با تعریف معلوم نمیشود باید راه نظرکردن به او را در خود رشد دهیم. گفت:
او هست نهان و آشکار است جهان
بل عکس بود شهود اهل عرفان
بل اوست همه، چه آشکارا، چه نهان
گر اهل حقی غیرِ یکی هیچ مدان
به همین جهت نفرمود: «لِمَنْ کان لَهُ عقل» زیرا به نور قلب میشود نور اسمای الهی را نظاره کرد.
کِی کور به سمع بیند الوان و صُوَر؟
یا کر به بصر شنود الحان و نغم؟
در همین رابطه حضرت امام حسین(ع) میفرمایند: «أَیَكُونُ لِغَیْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَكَ حَتَّى یَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَیْكَ عَمِیَتْ عَیْنٌ لَاتَرَاك...»(70) خداوندا! آیا غیر تو چیز دیگری ظهورى دارد كه تو آن ظهور را ندارى تا او مُظهِر تو گردد؟ كى نهان شدى تا نیازت به دلیل باشد كه تو را بنمایاند، كى دور شدى تا مخلوقاتت، انسانها را به تو رسانند، كور است دیدهاى كه تو را نبیند.
در دعای سحر همین را میخواهند متذکر شوند که خداوند در جمال اسماءاش دیدنی است و در فرازی که مورد بحث است شما جمال حضرت رب العالمین را در جزء جزء این عالم نگاه میکنید و میبینید و تحت تأثیر تجلیات نوری آن اسم قرار میگیرید. زیبایی جاری در هستی به شکلهای مختلف در مظاهر مختلف برای شما تجلی کرده تا شما را از جمال به اَجمل منتقل کند. هر اندازه روح انسان مصفاتر باشد تجلی آن اسم کاملتر خواهد بود و این بستگی دارد به سیر عبودی شما تا آنجایی که دیگر شیطان نمیتواند کاری انجام دهد، چون خودی برای انسان نمیماند که شیطان خود را به آن متصل کند و وارد شود.