عمده آن است که ابتدا «اسم» را بیابید، اگر معنی اسماء الهی درست روشن نشود ما نمیتوانیم درست سیر کنیم. بناست از طریق اسماء الهی با حق مأنوس شویم زیرا خودش فرمود: «فَادْعُوهُ بِها» او را از طریق اسماء حُسنایش طلب کنید. عرض شد که در تعریف اسم میفرمایند: اسم همان ذات حق است به جلوه و صفت خاص. برای فهم این موضوع به علم دیگری نیاز نداریم، کافی است در موضوعِ اسمای حُسنا تأمل و تدبّر کنیم تا به راحتی منظور دعای سحر را بفهمیم و از طریق این دعا، راه اُنس با خدا را به عالیترین شکل پیدا کنیم.
عرضه میدارید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیٌّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّه» خدایا از تو از نور بهاء و تابش و حُسنات تقاضا دارم، اما آن بهاء و درخششی که از همهی درخششها کاملتر است در حالی که هر بهاء و حُسن و کمالی که از تو باشد کاملترین تابش و حسن و کمال است. پس خدایا از تو نورِ همهی بهاء و روشنی و حسن و کمالت را تقاضا دارم.
در هر فرازی از فرازهای دعای سحر چنین سیری را ملاحظه میکنید که ابتدا نظر به نورِ اسمی از اسماء الهی میکنید تا خداوند بر اساس آن اسم بر جان شما تجلی کند، سپس دل را به جنبهی متعالی آن اسم معطوف میدارید تا جایی که آنچنان دل شکوفا شود که از هر جنبهای از جنبههای آن اسم متوجه جنبهی متعالی آن گردد و اظهار کند: « وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیٌّ » هر نور و روشنی که از تو باشد، کاملترین و شدیدترین روشنایی است و در نتیجهی چنین سیری سالک در پرتو نورِ آن اسم، به حقِ مطلق میرسد و در نهایت اظهار میدارد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ» خدایا از تو به نور اسم بهاءات به صورت کلی تقاضای توجه دارم. در قسمت آخر دعا قلب نظر به جامعیت نور بهاءِ الهی انداخته و طلب تجلی آن نور را بر جانِ خود میکند. به عبارت دیگر در این قسمت از این فراز سالک نظر به حقِّ مطلق نموده، منتها در صفت «بهاء» و آماده شده تا حقِّ مطلق به نور آن اسم بر قلب او تجلی کند.
ملاحظه کنید آنچه در صحنه است ذات است به صفاتی خاص. گُل مظهر جمال حق است و چون همهی زیباییها از حق است، پس ذات حق به نور جمال جلوه کرده و شما از منظر آن گُل با حق روبهرو شدهاید و هر اندازه ما کامل شویم جلوهی حق هم کاملتر ظهور میکند. گفت:
هرچه روی دلت مصفاتر
زو تجلی تو را مهیاتر
چون خداوند وجود مطلق و حضور مطلق است پس از جانب او غیبتی و نقصی نیست و لذا هر اندازه قلب انسان توجه بیشتری به خداوند داشته باشد، حق با جامعیتِ بیشتری ظهور میکند، در آن حال دیگر از جمال حق متوجه حق نمیشوید بلکه از حق متوجه جمال او میگردید و در آن شرایط است که بهواقع میتوانیم با قلب خود تصدیق کنیم که «اسم» عبارت است از ذات به صفتی خاص.
در مسیر رجوعِ به حق، حق را به اسم جمال در گُل میبینیم. گُل مظهر است تا با اسم جمال مرتبط شویم و ذات حق را در صفت جمال بنگریم. ذات در اسماء، به صفات خاص جلوه میکند و خود را از طریق مظاهر مینمایاند. میفرماید: «فَادْعُوهُ بِها» از طریق نظر به اسماء الهی در آینهی مظاهر، به حق رجوع کنید و حق را طلب نمایید. در مسیر رجوع الی الله، ابتدا جمال حق را در مظهری مثل گُل میبینید و به اسم جمال منتقل میشوید و ذاتبینی را در صفتی خاص تجربه میکنید تا آنجا که إنشاءالله، «الله» را بیابید و از آینهی اسم «الله» به اسم جمالِ او بنگرید که این غایتُالقصوای سیر إلی الله است و مقصد اصلی هر سالکی همین است.(20) اینکه میگویند در مسیر «إلیهِ راجِعون» باید دل انسان خدابین شود به همین معنی است که بتواند به «الله» برگردد.
اگر انسان خواست خدا را پیدا کند ابتدا باید او را بشناسد و قلب او از طریق معرفتِ صحیح و طهارت و تزکیه، از غیر خدا منصرف شود و در عالَمِ وجود هیچچیزی را مستقل نبیند تا خداوند آرامآرام خود را در مظاهر به او نشان دهد. بهترین و کاملترین مظاهر الهی، اولیاء معصوم(ع) هستند و بعد از آنها علماء بالله میباشند. کسی که بداند خدا را باید با اسماء حُسنایش طلب کرد و اسماء او مظهر دارد، به ناکجاآبادها نظر نمیکند، قلب را طوری تربیت میکند تا در مظاهرِ حق، حق را بیابد. حق در جمال اولیاء تجلی میکند و خود را نشان میدهد. همینطور که در دعای جوشن کبیر از یک طرف میگوئیم این دعا را رسول خدا(ص) گفتهاند و از طرف دیگر میدانیم چون خدا قلب حضرت را آمادهی تجلی دید، با آن اسماء در آن قلب تجلی کرد، هرگز نباید از حضور خدا در قلب پیامبر خدا(ص) هنگام گفتن این دعا غفلت کنیم وگرنه از حقیقت بزرگی غافل شدهایم. خداوند در آن دعا با هزار جلوه، هزار اسم را بر قلب رسول خدا(ص) متجلی کرده و در همین رابطه حضرت سیدالساجدین(ع) میفرمایند: جبرائیل در یکی از غزوات، دعای جوشن کبیر را بر قلب مبارک رسول خدا(ص) القاء فرمود.