3- آنچه در متون روایی از آن نهی شده تفکر در ذات است و نه تفکر در اسماء الهی که به عنوان مقام تجلّی ذات مطرح است و موجب نمایش کمالات حضرت حق میشوند. در همین رابطه حضرت صادق(ع) میفرمایند: «یُسَمَّى بِأَسْمَائِهِ فَهُوَ غَیْرُ أَسْمَائِهِ وَ الْأَسْمَاءُ غَیْرُه»(10) خداوند به اسماءاش خوانده میشود، در حالیکه او غیر اسماءاش میباشد و اسماء نیز غیر اوست. که مقصد از غیریت در این روایت غیریت مخصوصی است که بین «متجلّی» و «تجلیات» هست، نه غیریت به معنی تباین بین دو چیز. و لذا میتوان گفت: اسماء الهی، تجلیات ذاتاند، نه خودِ ذاتاند و نه مباین ذات. همچنان که میفرمایند: «إِنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ اسْماً فَلَوْ كَانَ الِاسْمُ هُوَ الْمُسَمَّى لَكَانَ كُلُّ اسْمٍ مِنْهَا إِلَهاً وَ لَكِنَّ لِلَّهِ مَعْنًى یَدُلُّ عَلَیْهِ فَهَذِهِ الْأَسْمَاءُ كُلُّهَا غَیْرُه»(11) خداى عزّ و جلّ را «نود و نه» اسم است پس اگر اسم همان مسمى باشد هر آینه هر اسمى از آنها خدائى خواهد بود ولکن خدا خود معنایى است كه این اسماء بر او دلالت كنند و همه غیر خود او باشند.
4- اسماء الهی بعضی مثل علیم و قادر و حیّ و قیّوم، ثبوتی هستند و از کمالات ذات و صفات ثبوتیهی او خبر میدهند و بعضی تنزیهی میباشند مثل قدوس و سبحان و تعالی که منزهبودن ذات از نقایص را مینمایانند. اسم قدوس طهارت ذات الهی را از همهی نقصها و محدودیتها مینمایاند و اسم «سبحان» اگر بر قلب کسی تجلی نمود آن کس علوّ ذات الهی را از همهی آنچه جاهلان در مورد خداوند تصور میکند مییابد. در نظر بگیر وقتی نسیمِ آیهی «تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ»(12) بر قلب کسی وزید در چه حضوری قرار میگیرد و اسم «تعالی» افق جان او را به کجا میبرد.
5- هر اندازه قلبها آمادهتر باشند تجلی اسماء الهی - اعم از ثبوتی یا تنزیهی- در آنها زمینهی تجلی بیشتری دارند و به همان اندازه سالک را به توحید شدیدتری نایل میکنند و در مقابلِ خداوند به خضوع و عبودیت بیشتری میکشانند.(13)
رسول خدا(ص) میفرمایند: «لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ اسْماً مَنْ دَعَا اللَّهَ بِهَا اسْتَجَابَ لَهُ وَ مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّة»(14) برای خدای متعال «نود و نُه» اسم است که هرکس خدا را به آنها بخواند دعایش مستجاب میشود و هرکس آنها را احصاء کند وارد بهشت میشود. با توجه به اینکه برای خدا اسماء بیشماری هست این روایت میرساند که خداوند «نود و نه» اسم مخصوص دارد که احصاء آنها انسان را به جوار خداوند و به بهشت او میبرد و معلوم است که احصاء آن اسماء، علم و معرفت به معانی آنها نیست چون علم و معرفت به آنها به تنهایی انسان را به جوار خدای متعال و بهشت نمیرساند. بلکه احصاءِ اسماء خاص، احصایی است که انسان با نظر به آنها در طریق بهشت و جوار حق قرار میگیرد و در مدارج عبودیت و توحید پیش میرود و مسیر الیالحق را پیشه مینماید. اسماء «نود و نهگانه» را با عبودیت میتوان احصاء کرد به این معنی که انسان خدای متعال را با همهی این اسماء عبادت کند، همینطور که در رکوع نظر به اسم عظیم دارید و در سجده خداوند را با اسم اَعلی عبادت میکنید.(15)
در فرازی از دعای سحر داریم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ أَسْمَائِكَ بِأَكْبَرِهَا» خداوندا! از تو تقاضای تجلی اسماءات را دارم، آنهم تجلی به برترین آنها. هرچند در درون هر اسمی اسمائی نهفته است مثل اینکه شما در دعای جوشن کبیر با هزار اسم از اسماء الهی روبهرو هستید، عمده آن است که متوجه توصیهی قرآن باشیم که میفرماید خدا را با اسمائش میتوانید بشناسید و مسلّم هرکس به اندازهای که خدا را بشناسد خدا را عبادت میکند. چون با رجوع به اسماء الهی میتوان خدا را عبادت کرد.
چقدر خوب بود به جای مباحث کلامی که عموماً به این قصد تدوین شده که ما بتوانیم مخالفان خود را محکوم کنیم، در موضوع اصول عقایدی که باید به آن ایمان بیاوریم مباحث اسماءشناسی طرح میشد. دانشجویان از خودِ بنده سؤال میکردند مگر ما کافریم که میخواهید در درس معارف اسلامی دلایلی بر وجود خدا و وجود قیامت بیاورید تا ما قبول کنیم؟ واقعاً فرصتی که دانشجویان در اختیار ما گذاردند تا اسلام را به آنها معرفی کنیم از دست دادیم. اکثراً به طور فطری و به صورت اجمالی خدا را در جان خود دارند باید آن نور اجمالی را به تفصیل در آوریم. اگر ما میتوانستیم خدا را با اسمائش بشناسیم و بشناسانیم و با جلوات 99 گانهی او مرتبط شویم دیگر نهتنها دغدغهی خداشناسی نداشتیم بلکه زمینهی اُنس قلبی با خدا را در خود ایجاد میکردیم. روایت فوق متذکر میشود که سفر إلی الله بدون شناخت اسماء الهی ممکن نیست.