تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 2
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

مواردى كه خداى عزوجل و رسولش بر ائمه علیهم السلام یكى پس از دیگرى تصریح كرده‏اند

بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ علیهم السلام وَاحِداً فَوَاحِداً
1- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ یُسَمِّ عَلِیّاً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ ع فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَزَلَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَیْهِ الزَّكَاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی عَلِیٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ قَالَ ص أُوصِیكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَیْتِی فَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمَا حَتَّى یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِی ذَلِكَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ یُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ یُدْخِلُوكُمْ فِی بَابِ ضَلَالَةٍ فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ یُبَیِّنْ مَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِی كِتَابِهِ تَصْدِیقاً لِنَبِیِّهِ ص إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً فَكَانَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ ع فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص تَحْتَ الْكِسَاءِ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِیٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ ثَقَلِی فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى خَیْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی وَ ثِقْلِی فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَانَ عَلِیٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِیَدِهِ فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ لَمْ یَكُنْ یَسْتَطِیعُ عَلِیٌّ وَ لَمْ یَكُنْ لِیَفْعَلَ أَنْ یُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِیٍّ وَ لَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِینَا كَمَا أَنْزَلَ فِیكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ بَلَّغَ فِینَا رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا بَلَّغَ فِیكَ وَ أَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ ع كَانَ الْحَسَنُ ع أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّیَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُدْخِلَ وُلْدَهُ وَ لَمْ یَكُنْ لِیَفْعَلَ ذَلِكَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللَّهِ فَیَجْعَلَهَا فِی وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحُسَیْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِی كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِیكَ وَ بَلَّغَ فِیَّ رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا بَلَّغَ فِیكَ وَ فِی أَبِیكَ وَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّی الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِیكَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ ع لَمْ یَكُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَدَّعِیَ عَلَیْهِ كَمَا كَانَ هُوَ یَدَّعِی عَلَى أَخِیهِ وَ عَلَى أَبِیهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ یَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ یَكُونَا لِیَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِینَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَجَرَى تَأْوِیلُ هَذِهِ الْ‏آیَةِ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللَّهِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ قَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ وَ اللَّهِ لَا نَشُكُّ فِی رَبِّنَا أَبَداً
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ وَ عِمْرَانَ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَ ذَلِكَ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 40 روایة 1@*@
ترجمه:
ابو بصیر گوید: از امام صادق درباره قول خداى عزوجل «خدا را فرمان برید و پیغمبر و كارداران خود را فرمان برید - 59 نساء» پرسیدم، فرمود: درباره على بن ابى‏طالب و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است (زیرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند)، به حضرت عرض كردم: مردم مى‏گویند: چرا على و خانواده‏اش در كتاب خداى عزوجل برده نشده؟ فرمود: به آنها بگو: آیه نماز، بر پیغمبر صلى اللّه علیه و آله نازل شده و سه ركعتى و چهار ركعتى آن نام برده نشده تا اینكه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله خود براى مردم بیان كرد و آیه زكوة بر آن حضرت نازل شد و نامبرده نشد كه زكوة از هر چهل درهم یك درهم است، تا اینكه خود پیغمبر آن را براى مردم شرح داد و امر بحج نازل شد و به مردم نگفت هفت دور طواف كنید تا اینكه‏
خود پیغمبر صلى اللّه علیه و آله براى آنها توضیح داد.
و آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منكم» نازل شد و درباره على و حسن و حسن نازل شد، پس پیغمبر صلى اللّه علیه و آله درباره على علیه السلام فرمود: «هر كه من مولا و آقایم على مولا و آقاست» و باز فرمود: در كتاب خدا و اهل بیتم به شما سفارش مى‏كنم. من از خداى عزوجل خواسته‏ام كه میان آنها جدائى نیندازد تا آنها را در سر حوض به من رساند، خدا خواسته مرا عطا كرد، و نیز فرمود: شما چیزیى به آنها نیاموزید كه آنها از شما داناترند، و باز فرمود: آنها شما را از در هدایت بیرون نكنند و بدر گمراهى وارد نسازند.
اگر پیغمبر خاموشى مى‏گزید و درباره اهلبیتش بیان نمى‏كرد، آل فلان و آل فلان آن را براى خود ادعا مى‏كردند، ولى خداى عزوجل براى تصدیق پیغمبرش بیان آن حضرت را (كه مقصود آل پیغمبر است نه آل فلان و فلان) در كتابش نازل فرمود «همانا خدا مى‏خواهد ناپاكى را از شما اهل این خانه ببرد و پاكیزه‏تان كند، پاكیزه كامل - 33 سوره احزاب ) در خانه‏ام سلمه و على و حسن و حسین و فاطمه علیهم - السلام بودند كه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله آنها را زیر عبا گرد آورد و سپس فرمود: خدایا هر پیغمبرى اهل و حشمى داشت، و اهل و حشم من اینهایند، ام سلمه گفت: من از اهل شما نیستم؟ فرمود: تو به خوبى مى‏گرائى، ولى اینها اهل و حشم من هستند.
بنابراین چون پیغمبر صلى الله علیه و آله وفات یافت، براى پیشوایى مردم، على از همه مردم سزاوارتر بود، بجهت تبلیغات بسیارى كه رسولخدا صلى الله علیه و آله نسبت به او فرموده بود، و دست او را گرفته و در میان مردم بپاداشته بود، و چون على درگذشت، نمى‏توانست و اقدام هم نمى‏كرد كه محمد بن على و نه عباس بن على و نه هیچیك از پسران دیگرش را (غیر از حسنین علیهماالسلام) در اهل پیغمبر داخل كند، زیرا در آنصورت حسن و حسین مى‏گفتند: خداى تبارك و تعالى آیه اهلبیت را درباره ما نازل فرمود، چنانكه درباره تو نازل كرد و مردم را باطاعت ما امر كرد، چنانكه باطاعت تو امر فرمود، و رسول خدا صلى الله علیه و آله نسبت به ما تبلیغ كرد، چنانكه نسبت به تو، تبلیغ فرمود و خدا ناپاكى را از ما برد چنانكه از تو برد، و چون على درگذشت، حسن علیه السلام بامامت سزاوارتر بود براى بزرگسالیش و چون وفات نمود، نمى‏توانست و اقدام هم نمى‏كرد كه فرزندان خودش را در امر امانت داخل كند و در میان آنها قرار دهد، در صورتى كه خداى عزوجل مى‏فرماید: «خویشاوندان در كتاب خدا به یكدیگر سزاوارترند» زیرا در آن صورت حسین علیه السلام مى‏گفت: خدا مردم را به اطاعت من امر نمود، چنانكه به اطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا صلى اللّه علیه و آله درباره من هم تبلیغ كرده، چنانكه درباره تو و پدرت تبلیغ فرموده و خدا ناپاكى را از من برده، چنانكه از تو و پدرت برده است، پس چون امامت به حسین رسید، هیچ یك از اهل بیت او نمى‏توانست بر او ادعا كند، همچنانكه او بر برادر و پدرش ادعا مى‏كرد، اگر آن دو مى‏خواستند امر امامت را از او به دیگرى بگردانند، ولى آنها چنین كارى نمى‏كردند، سپس زمانى كه امامت به حسین علیه السلام رسید، معنى و تأویل آیه «و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله» جارى گشت، و بعد از حسین به على بن الحسین رسید، و بعد از على بن الحسین به محمد بن على رسید، آنگاه امام فرمود: مقصود از ناپاكى همان شك است، به خدا كه ما درباره پروردگار خود هرگز شك نكنیم.
شرح :
جمله «من كنت مولاه فعلى مولاه» كه در این روایت از قول پیغمبر اكرم (صلى اللّه علیه و آله) نقل شد، سخن روز غدیر آن حضرت است كه از بزرگترین ادله امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام بشمار مى‏آید.
علامه مجلسى (ره) در اینجا توضیح مفصلى در این باره مى‏دهد كه ما خلاصه و عصاره آن را ذكر مى‏كنیم: استدلال به خبر غدیر براى امامت آن حضرت به دو مطلب توقف دارد. 1- اثبات اصل خبر و صدور آن كلمات از پیغمبر صلى اللّه علیه و آله 2- اثبات دلالت آن بر امامت و خلافت آن حضرت: در قسمت اول گمان ندارم هیچ خردمندى در ثبوت و تواتر این خبر شك و تردید كند، تا آنجا كه ابن جزرى شافعى در رساله «اسنى المطالب» خود متواتر بودن این حدیث را ثابت كرده و منكرش را جاهل و متعصب نامیده است، و دانشمندان بزرگ عامه مانند ابن اثیر در جامع الاصول و بغوى در مصابیح و ابن حجر در فتح البارى، از صحیح ترمذى بسندهاى خود از زیدبن ارقم نقل كرده‏اند.
سید مرتضى در كتاب شافى گوید: صدور اصل خبر غدیر ظاهر و معلومست مانند غزوات پیغمبر اصل قضیه حجة الوداع و احوال معروف آن حضرت و دلیل دیگر بر صحت این خبر اجماع شیعه و سنى است بر نقل آن، چه آنكه اعتراض و اشكال عامه بر دلالت این خبر دلیل تصدیق به صدور آن است و دلیل دیگرش اخبار متظافرى است كه احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام را در شورى بیان مى‏كند، كه آن حضرت در شورى فرمود: شما را به خدا در میان شما جز من كسى هست كه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله دست او را گرفته و گفته باشد: من كنت مولاه فهذا مولاه، الهم و ال من و الاه و عاد من عاداه. همه گفتند: نه، به خدا، و چون آن مردم مشهور و معروف شورى اعتراف كردند و دیگرانى هم كه بعداً آن خبر را شنیدند، انكار نكردند با وجود اینكه مى‏دانیم بسیار مى‏خواستند اگر آن سخن دروغ باشد، انكار كنند، موجب یقین به صحت آن خبر مى‏گردد.
و اما در مقام دوم كه مقام اثبات دلالت این خبر است بر امامت، چون بعضى از متعصبین عامه كه نتوانسته‏اند اصل خبر را انكار كنند گفته‏اند: كلمه «مولى» در سخن پیغمبر صلى اللّه علیه و آله معنى امامت و ولایت را نمى‏فهماند، بدین جهت علماء ما رضوان الله علیهم اجمعین از چند راه شبهه را حل كرده و توضیح داده‏اند.
اول - طریقه این است كه گویا شیخ صدوق علیه الرحمه مبتكر آن بوده و در معانى الاخبار و خصالش بیان كرده است، و آن طریقه این است كه: كلمه «مولى» در لغت عربى علاوه بر اینكه در معنى صاحب اختیار و سرپرست و أولى به تصرف استعمال مى‏شود، به معانى دیگرى هم بكار مى‏رود: 2- بنده، 3- آزاد شده 4- هم سوگند 5- آزاد كنند 6- مالك 7- همسایه 8- داماد 9- جلو 10 - دنبال 11- پسر عمو 12- نعمت پرورده 13- دوست 14- ناصر و یاور. اما مسلم است كه قرائن حال و مقام اقضا مى‏كند كه هیچیك از آن معانى جز معنى اول مقصود پیغمبر اكرم صلى اللّه علیه و آله نبوده است، زیرا نسبت به معنى دوم و سوم و چهارم پیداست كه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله بنده و آزاد شده و هم قسم كسى نبوده است تا در آن موقع حساس بفرماید: هر كس من هم قسم او بوده‏ام، على هم قسم اوست. و اما 8 معنى دیگر (آزاد كننده، مالك، همسایه، داماد، جلو، دنبال، پسر عمو، نعمت پرورده) بسیار واضح است كه اراده آنها توضیح و اضحاف و بلكه سخنى است بیهوده و خنده‏آور كه از هیچ عاقلى صادر نمى‏شود، مگر ممكن است انسان عاقل مردم را در شدت گرما وسط بیابان گرد آورد و بگوید: هركس من همسایه او هستم على همسایه اوست یا آنكه هر كس را كه من پسر عمو هستم، على هم پسر عمویش هست، باقى مى‏ماند معنى دوست و یاور كه بیشتر عامه به آن تمسك كرده‏اند. ولى بر هیچ خردمندى پوشیده نیست كه براى بیان این معنى پیغمبر صلى اللّه علیه و آله باید به على عله السلام سفارش كند كه هر كس را من دوست مى‏داشتم و یارى مى‏كردم تو هم دوست داشته باش و یارى كن، نه آنكه مردم را گرد آورد و با آنها چنین سخنى بگوید و اگر بگوئید مقصود یاورى امراء است از رعایا و جلب دوستى رعایا نسبت به امرا، در این صورت دلیل بر گفته ما و امامت و خلافت آن حضرت است و نیز مى‏گوئید: هر گاه سلطانى رعیت خود را نزدیك وفاتش جمع كند و دست یكى از خویشان و نزدیكانش را بگیرد و بگوید: هر كه را من دوست و یاورش بوده‏ام، این شخص دوست و یاور اوست، با توجه به اینكه چنین سخنى را درباره دیگرى نگفته و براى جانشینى خودش هم هنوز كسى را انتخاب نكرده است، هر كسى از این بیان معنى جانشینى و خلافت و ترغیب رعیت را به امتثال فرمان و دوستى او مى‏فهمد.
دوم - در روایات بسیارى كه عامه و خاصه نقل كرده‏اند چنانست كه: پیغمبر صلى اللّه علیه و آله پیش از آنكه آن جمله را درباره على بفرماید، فرمود: ألست اولى بكم من أنفسكم؟ «من نسبت به شما از خود شما أولى نیستم؟» همه گفتند: چرا، سپس فرمود: هر كه را من مولاى او هستم على مولاى اوست و بسیار روشن است كه آن اولویتى را كه ابتداء از مردم، براى خود اقرار گرفته است، همان اولویت و سرپرستى و صاحب اختیارى است كه در جمله بعد براى على علیه السلام ثابت مى‏كند.
سوم - كلمه مولى در معنى اولى بتصرف حقیقت است و معانى دیگر از فروع این معنى است و محتاج به اضافه قیدى دیگر است و نیز محتاج به عنایت و قرینه است، زیرا مالك را مولى گویند، چون نسبت به مملوك اولویت دارد و مملوك را مولى گویند. چون به اطاعت مالك اولى است و همچنین همسایه و هم قسم را مولى گویند چون آنها به یارى هم قسم و همسایه خویش اولویت دارند و همچنین نسبت به معانى دیگر پس چون لفظ مولى در معنى اول حقیقت است و قرینه‏ئى براى معانى دیگر نیست باید بر آن معنى حمل شود، و اگر معنى دوست و یاور را ادعا كنند مى‏گوئیم: اگر معنى مولى سرپرست و اولى بتصرف باشد، مقصود پیغمبر صلى اللّه علیه و آله اینست كه مردم او را دوست بدارند و متابعت كنند و یارى نمایند و اگر معنى مولى دوست و یاور باشد، مقصود اینست كه: على علیه السلام یاور و دوست مردم است و پیداست كه دعائى كه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله به لفظ «الهم و ال من والاه و عاد من عاده» مى‏فرماید با معنى اول مناسب است نه با معنى دوم.
چهارم - اخباریكه از طریق عامه و خاصه رسیده است به اینكه آیه شریفه الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى 3- سوره مائده - «امروز دینتان را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام كردم، در روز عید غدیر نازل شده است دلالت دارد بر اینكه كلمه «مولى» در سخن پیغمبر صلى اللّه علیه و آله در معنى امامت و خلافت به كار رفته است و مقصود آن حضرت از آن عمل در آن خطبه تعیین جانشین خود و حجت خداست بر مخلوق، زیرا امرى كه كامل كننده دین و نعمت خدا باشد، جز نصب امام و پیشواى روحانى براى مردم نتواند بود.
پنجم - یكى از آیات دیگرى كه در آن روز نازل شد، این آیه شریفه است یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس اى پیغمبر آنچه از پروردگارت بتو نازل شده به مردم برسان، اگر انجام ندهى، پیام وى را نرسانیده‏ئى، خدا ترا از شر مردم حفظ مى‏كند مفسرین گویند: تهدیدى كه خدایتعالى پیغمبرش را مى‏فرماید، با وعده حفظ و نگهدارى او بزرگتر دلیل بر این است كه: امر مهمى كه خدا در این آیه یغمبرش را مى‏فرماید، با وعده حفظ و نگهدارى او، بزرگتر دلیل بر این است كه: امر مهمى كه خدا در این آیه به پیغمبرش تذكر مى‏دهد، موضوع تعیین امام و جانشین است كه اگر انجام نشود، زحمات بیست و سه ساله پیغمبر اكرم صلى اللّه علیه و آله، پس از مرگش به هدر مى‏رود، و مردم یكباره به جاهلیت خود بر مى‏گردند، و مثل اینست كه پیغمبر رسالت و پیام خدا را نرسانیده است، و نیز چون امیر المؤمنین علیه السلام به واسطه جنگهاى معروف و مشهورش كه پایه اسلام را محكم كرده بود. در دل منافقین كینه و خشمى ایجاد نموده بود. كه در اواخر عمر پیغمبر صلى اللّه علیه و آله گاه و بیگاه اظهار مى‏كردند و آن حضرت هم آگاه بود كه نصب على علیه السلام به مقام پیشوائى بر آنها گران و سنگین خواهد آمد و كار شكنى و فتنه انگیزى خواهند كرد، از این جهت خداى تعالى ضمانت نگهدارى پیغمبرش را در آیه شریفه تذكر مى‏دهد.
ششم - جمعیتى كه در آن روز حاضر بودند و سخنان پیغمبر صلى اللّه علیه و آله را مى‏شنیدند، همگى مقصود آن حضرت را فهمیدند و على علیه السلام را به مقام امامت و خلافت تبریك گفتند، نخستین آنها عمر بن الخطاب بود كه گفت بخ بخ لك یا اباالحسن لقد أصبحت مولاى و مولا كل مؤمن و مؤمنة «خوشا به حال تو اى ابوالحسن! كه امروز آقاى من و آقاى هر مرد و زن با ایمان گشتى، و حسان بن ثابت نیز در آن روز اشعارى در تبریك و تهنیت آن حضرت به مقام امامت سروده كه بتواتر از او نقل شده است و همچنین شعراء دیگر صحابه و تابعین این موضوع را به تفصیل بیان كرده و همه معنى امامت و خلافت را از سخن پیغمبر فهمیده‏اند.
علامه مجلسى (ره) در اینجا راجع به جمله «اوصیكم بكتاب الله و اهل بیتى و نیز درباره آیه شریفه «انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس» توضیحات مفیدى بیان مى‏كند كه ما از ترس ملال خاطر خوانندگان آن را بفصول بعد حواله مى‏دهیم.
2- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللَّهِ فِیمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِی الْإِمْرَةِ إِنَّ هَذِهِ الْ‏آیَةَ جَرَتْ فِی وُلْدِ الْحُسَیْنِ ع مِنْ بَعْدِهِ فَنَحْنُ أَوْلَى بِالْأَمْرِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ قُلْتُ فَوُلْدُ جَعْفَرٍ لَهُمْ فِیهَا نَصِیبٌ قَالَ لَا قُلْتُ فَلِوُلْدِ الْعَبَّاسِ فِیهَا نَصِیبٌ فَقَالَ لَا فَعَدَدْتُ عَلَیْهِ بُطُونَ بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ كُلَّ ذَلِكَ یَقُولُ لَا قَالَ وَ نَسِیتُ وُلْدَ الْحَسَنِ ع فَدَخَلْتُ بَعْدَ ذَلِكَ عَلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ لِوُلْدِ الْحَسَنِ ع فِیهَا نَصِیبٌ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ یَا عَبْدَ الرَّحِیمِ مَا لِمُحَمَّدِیٍّ فِیهَا نَصِیبٌ غَیْرَنَا
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 46 روایة 2@*@
ترجمه:
عبدالرحیم بن روح قصیر گوید: از امام باقر علیه السلام راجع به قول خداى عزوجل «پیغمبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران مؤمنانند و خویشاوندان بعضى نسبت به بعضى در كتاب خدا سزاوارترند - 6 سوره 33-» پرسیدم درباره كى نازل شده است؟ فرمود درباره امر ولایت و امامت نازل شده است، این آیه پس از حسین علیه السلام در میان اولادش جارى شد، پس ما نسبت به پیغمبر و امر امامت از مؤمنین و مهاجرین و انصار سزاوارتریم، گفتم اولاد جعفر از امامت بهره‏ئى دارند؟ فرمود: نه، گفتم: براى اولاد عباس بهره‏ئى هست فرمود: نه، پس من تمام شعبه‏هاى فرزندان عبدالمطلب را براى آن حضرت بر شمردم، نسبت به همه مى‏فرمود: نه، ولى اولاد حسن علیه السلام را در آن مجلس فراموش كردم، بعداً خدمتش رسیدم و عرض كردم: براى اولاد حسن از امامت بهره‏ئى هست؟ فرمود نه: به خدا اى عبدالرحیم براى هیچ فردى كه به محمد منسوبست جز ما از آن بهره‏ئى ندارد (بحدیث 754 رجوع شود).
3- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا قَالَ إِنَّمَا یَعْنِی أَوْلَى بِكُمْ أَیْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا یَعْنِی عَلِیّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ ع إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ وَ كَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ قَدْ صَلَّى رَكْعَتَیْنِ وَ هُوَ رَاكِعٌ وَ عَلَیْهِ حُلَّةٌ قِیمَتُهَا أَلْفُ دِینَارٍ وَ كَانَ النَّبِیُّ ص كَسَاهُ إِیَّاهَا وَ كَانَ النَّجَاشِیُّ أَهْدَاهَا لَهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْكَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ وَ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ تَصَدَّقْ عَلَى مِسْكِینٍ فَطَرَحَ الْحُلَّةَ إِلَیْهِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَیْهِ أَنِ احْمِلْهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ هَذِهِ الْ‏آیَةَ وَ صَیَّرَ نِعْمَةَ أَوْلَادِهِ بِنِعْمَتِهِ فَكُلُّ مَنْ بَلَغَ مِنْ أَوْلَادِهِ مَبْلَغَ الْإِمَامَةِ یَكُونُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ مِثْلَهُ فَیَتَصَدَّقُونَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ وَ السَّائِلُ الَّذِی سَأَلَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الَّذِینَ یَسْأَلُونَ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَوْلَادِهِ یَكُونُونَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 46 روایة 3@*@
ترجمه:
امام صادق علیه السلام راجع به قول خداى عزوجل «همانا ولى شما خداست و رسولش و كسانیكه ایمان آورده‏اند» فرمود: یعنى اولى به شما و سزاوارتر به شما و كارهاى شما و جان و مال شما خداست و رسولش و كسانیكه ایمان آورده‏اند، یعنى على و اولادش كه ائمه علیهم السلام هستند تا روز قیامت، سپس خداى عزوجل ایشان را وصف كرد و فرمود: «كسانیكه نماز مى‏خوانند و در حال ركوع زكوة مى‏دهند».
امیرالمؤمنین مشغول نماز ظهر بود، بعد از آنكه دو ركعت را خوانده و در ركوع بود، در حالیكه حله‏اى كه هزار دینار قیمت داشت، در برش بود و آن حله را نجاشى به پیغمبر (ص) هدیه كرده و او به امیرالمؤمنین پوشانیده بود، مرد سائلى آمد و گفت: سلام بر تواى ولى خدا و اى كسى كه نسبت بمؤمنین از خودشان سزاوارترى! بفقیر صدقه‏اى ده، على علیه السلام آن حله را به جانب او انداخت و با دست اشاره كرد كه بردار، سپس خداى عزوجل آن آیه را در شأن او نازل فرمود. و تصدق اولادشرا بتصدیق او متصل ساخت (و نعمت بر اولادش را بوسیله نعمت به او قرار داد) پس هریك از اولاد او كه بدرجه امامت رسد، مانند خود او همین صفت را دارد كه در حال ركوع تصدق مى‏دهد، و آن سائلیكه از امیرالمؤمنین تقاضا كرد از ملائكه بود، و آنها كه از ائمه اولادش سؤال كنند، از ملائكه مى‏باشند.
شرح :
راجع به آیه شریفه در حدیث 480 توضیح داده شد، در آنجا بیان كردیم كه بیشتر مفسرین این آیه را در شأن امیرامؤمنین علیه السلام و راجع بخاتم بخشى آنحضرت در حال ركوع مى‏دانند ولى در این حدیث بجاى انگشتر حله ذكر شده است و آن نوعى از عبا و رولباسى مرسوم آن زمان است، علامه مجلسى (ره) درباره آن روایت مى‏فرماید: «حسن كالصحیح» درباره این روایت مى‏فرماید «ضعیف على المشهور» بنابراین آن روایت از لحاظ اعتبار و وثوق بیشتر مورد اعتماد است، علاوه بر اینكه مانعى ندارد كه هر دو قضیه واقع شده باشد و حضرت انگشتر و حله را در یك نماز یاد و نماز تصدق داده باشد.
4- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ وَ بُكَیْرِ بْنِ أَعْیَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ وَ أَبِی الْجَارُودِ جَمِیعاً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ فَرَضَ وَلَایَةَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یَدْرُوا مَا هِیَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ یَرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وَ أَنْ یُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَیْنَةَ قَالُوا جَمِیعاً غَیْرَ أَبِی الْجَارُودِ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ كَانَتِ الْفَرِیضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِیضَةِ الْأُخْرَى وَ كَانَتِ الْوَلَایَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَیْكُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِیضَةً قَدْ أَكْمَلْتُ لَكُمُ الْفَرَائِضَ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 47 روایة 4@*@
ترجمه:
عمر بن اذینه از زراره و فضیل و بكیر و ابن مسلم و برید و ابى الجارود، همگى از امام باقرعلیه السلام روایت كنند كه فرمود: خداى عزوجل رسولش را بولایت على علیه السلام امر كرد و آیه «سرپرست شما تنها خداست و رسولش و كسانیكه ایمان آورده، نماز بپادارند و زكوة دهند - 55 سوره مائده -» را بر او نازل فرمود و ولایت اولوالامر (كارداران) را واجب ساخت، مردم ندانستند مقصود از ولایت چیست، خدا بمحمد صلى اللّه علیه و آله امر فرمود تا ولایت را براى آنها توضیح دهد، چنانكه نماز و زكوة و روزه و حج را توضیح داد، و چون امر بولایت از جانب خدا به پیغمبر رسید حضرتش دلتنگ شد و ترسید مردم از دین برگردند و او را تكذیب كنند، از اینجهت دلتنگ شد و بپروردگارش مراجعه كرد، خداى عزوجل با وحى فرستاد «اى پیغمبر آنچه از پروردگارت به تو نازل شده برسان، و اگر نكنى پیام او را نرسانیده‏ئى، خدا ترا از گزند مردم حفظ میكند - 67 سوره مائده -» او هم امر خداى - تعالى ذكره - را اعلان كرد و بامر ولایت على علیه السلام در روز غدیر خم قیام نمود و مردم را براى نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد كه حاضرین و بغائبین برسانند.
عمر بن اذینه (كه از آن شش نفر روایت میكند) گوید: همگى جز ابى‏الجارود گفتند: امام باقر علیه السلام فرمود: واجبات خدا یكى پس از دیگرى نازل مى‏شد و امر ولایت آخرین آنها بود، كه خداى عزوجل این آیه را نازل فرمود: «امروز دین شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم - 3 سوره مائده - امام باقر علیه السلام فرمود: خداى عزوجل مى‏فرماید: بعد از این واجبى بر شما نازل نكنم، واجبات را براى شما كامل كردم.
5- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ كُنْتُ عِنْدَهُ جَالِساً فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ حَدِّثْنِی عَنْ وَلَایَةِ عَلِیٍّ أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَغَضِبَ ثُمَّ قَالَ وَیْحَكَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَخْوَفَ لِلَّهِ مِنْ أَنْ یَقُولَ مَا لَمْ یَأْمُرْهُ بِهِ اللَّهُ بَلِ افْتَرَضَهُ كَمَا افْتَرَضَ اللَّهُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 48 روایة 5@*@
ترجمه:
ابو بصیر گوید: خدمت امام باقر علیه السلام نشسته بودم كه مردى با آن حضرت عرضكرد: مرا از ولایت على خبر ده، كه آن از جانب خدا هست یا از جانب پیغمبر؟ حضرت خشمگین شد و فرمود: واى بر تو! پیغمبر از خدا بیمناكتر از آنستكه چیزى را كه خدا دستورش نداده بگوید، بلكه ولایت على را خدا واجب ساخت. چنانكه نماز و زكوة و روزه و حج را واجب ساخت.
6- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ خَمْساً أَخَذُوا أَرْبَعاً وَ تَرَكُوا وَاحِداً قُلْتُ أَ تُسَمِّیهِنَّ لِی جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ الصَّلَاةُ وَ كَانَ النَّاسُ لَا یَدْرُونَ كَیْفَ یُصَلُّونَ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْهُمْ بِمَوَاقِیتِ صَلَاتِهِمْ ثُمَّ نَزَلَتِ الزَّكَاةُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْهُمْ مِنْ زَكَاتِهِمْ مَا أَخْبَرْتَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ ثُمَّ نَزَلَ الصَّوْمُ فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا كَانَ یَوْمُ عَاشُورَاءَ بَعَثَ إِلَى مَا حَوْلَهُ مِنَ الْقُرَى فَصَامُوا ذَلِكَ الْیَوْمَ فَنَزَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ بَیْنَ شَعْبَانَ وَ شَوَّالٍ ثُمَّ نَزَلَ الْحَجُّ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ أَخْبِرْهُمْ مِنْ حَجِّهِمْ مَا أَخْبَرْتَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ ثُمَّ نَزَلَتِ الْوَلَایَةُ وَ إِنَّمَا أَتَاهُ ذَلِكَ فِی یَوْمِ الْجُمُعَةِ بِعَرَفَةَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ كَانَ كَمَالُ الدِّینِ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ عِنْدَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُمَّتِی حَدِیثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِیَّةِ وَ مَتَى أَخْبَرْتُهُمْ بِهَذَا فِی ابْنِ عَمِّی یَقُولُ قَائِلٌ وَ یَقُولُ قَائِلٌ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْطِقَ بِهِ لِسَانِی فَأَتَتْنِی عَزِیمَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَتْلَةً أَوْعَدَنِی إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ أَنْ یُعَذِّبَنِی فَنَزَلَتْ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرِینَ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِیَدِ عَلِیٍّ ع فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ یَكُنْ نَبِیٌّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ مِمَّنْ كَانَ قَبْلِی إِلَّا وَ قَدْ عَمَّرَهُ اللَّهُ ثُمَّ دَعَاهُ فَأَجَابَهُ فَأَوْشَكَ أَنْ أُدْعَى فَأُجِیبَ وَ أَنَا مَسْئُولٌ وَ أَنْتُمْ مَسْئُولُونَ فَمَا ذَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ أَدَّیْتَ مَا عَلَیْكَ فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ جَزَاءِ الْمُرْسَلِینَ فَقَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ هَذَا وَلِیُّكُمْ مِنْ بَعْدِی فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ وَ اللَّهِ عَلِیٌّ ع أَمِینَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ غَیْبِهِ وَ دِینِهِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَضَرَهُ الَّذِی حَضَرَ فَدَعَا عَلِیّاً فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَئْتَمِنَكَ عَلَى مَا ائْتَمَنَنِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ غَیْبِهِ وَ عِلْمِهِ وَ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ دِینِهِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ فَلَمْ یُشْرِكْ وَ اللَّهِ فِیهَا یَا زِیَادُ أَحَداً مِنَ الْخَلْقِ ثُمَّ إِنَّ عَلِیّاً ع حَضَرَهُ الَّذِی حَضَرَهُ فَدَعَا وُلْدَهُ وَ كَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ ذَكَراً فَقَالَ لَهُمْ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَبَى إِلَّا أَنْ یَجْعَلَ فِیَّ سُنَّةً مِنْ یَعْقُوبَ وَ إِنَّ یَعْقُوبَ دَعَا وُلْدَهُ وَ كَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ ذَكَراً فَأَخْبَرَهُمْ بِصَاحِبِهِمْ أَلَا وَ إِنِّی أُخْبِرُكُمْ بِصَاحِبِكُمْ أَلَا إِنَّ هَذَیْنِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ ص الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع فَاسْمَعُوا لَهُمَا وَ أَطِیعُوا وَ وَازِرُوهُمَا فَإِنِّی قَدِ ائْتَمَنْتُهُمَا عَلَى مَا ائْتَمَنَنِی عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص مِمَّا ائْتَمَنَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ مِنْ غَیْبِهِ وَ مِنْ دِینِهِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لِنَفْسِهِ فَأَوْجَبَ اللَّهُ لَهُمَا مِنْ عَلِیٍّ ع مَا أَوْجَبَ لِعَلِیٍّ ع مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمْ یَكُنْ لِأَحَدٍ مِنْهُمَا فَضْلٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا بِكِبَرِهِ وَ إِنَّ الْحُسَیْنَ كَانَ إِذَا حَضَرَ الْحَسَنُ لَمْ یَنْطِقْ فِی ذَلِكَ الْمَجْلِسِ حَتَّى یَقُومَ ثُمَّ إِنَّ الْحَسَنَ ع حَضَرَهُ الَّذِی حَضَرَهُ فَسَلَّمَ ذَلِكَ إِلَى الْحُسَیْنِ ع ثُمَّ إِنَّ حُسَیْناً حَضَرَهُ الَّذِی حَضَرَهُ فَدَعَا ابْنَتَهُ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ ع فَدَفَعَ إِلَیْهَا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَ وَصِیَّةً ظَاهِرَةً وَ كَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع مَبْطُوناً لَا یَرَوْنَ إِلَّا أَنَّهُ لِمَا بِهِ فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ الْكِتَابَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ثُمَّ صَارَ وَ اللَّهِ ذَلِكَ الْكِتَابُ إِلَیْنَا
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع مِثْلَهُ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 49 روایة 6@*@
ترجمه:
ابى الجارد گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام مى‏فرمود: خداى عزوجل پنج چیز بر بندگان واجب ساخت و آنها چهار چیزش را گرفتند و یكى ار رها كردند، عرض كردم: قربانت گردم: آنها را براى من نام مى‏برى؟ فرمود: 1- نماز، و مردم نمى‏دانستند چگونه نماز گزارند تا جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد! وقتهاى نماز را به مردم خبر ده 2- زكوة پس از نماز نازل شد، جبرئیل گفت: اى محمد راجع به زكوة آنها را خبر ده چنانكه راجع به نماز خبر دادى. 3- روزه بعد از زكوة نازل شد، چون روز عاشورا مى‏آمد، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله به دهات اطراف خود كس مى‏فرستاد تا آن روز را روزه بدارند، سپس روزه ماه رمضان، میان شعبان و شوال نازل شد. 4- سپس امر به حج رسید، و جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: چنانكه درباره نماز و زكوة و روزه به مردم خبر دادى، درباره حج هم خبر ده: 5- سپس امر بولایت رسید، و آن امر روز جمعه در عرفه رسید، و خداى عزوجل آیه «امروز دینتان را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم» را نازل كرد، و كمال دین به سبب ولایت على بن ابیطالب علیه السلام بود، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله در آنجا فرمود: امت من هنوز به دوران جاهلیت نزدیكند (تازه از جاهلیت به اسلام گرائیده‏اند) اگر من نسبت به پسر عمویم به آنها خبرى دهم، هر كسى نقى میزند - من این مطلب را بدون اینكه به زبان آورم در دلم مى‏گفتم - تا آنكه فرمان حتمى خداى عزوجل به من رسید و مرا تهدید كرد كه اگر ابلاغ نكنم، عذابم خواهد كرد، و این آیه نازل شد «اى پیغمبر آنچه از پروردگارت به تو نازل شده برسان، و اگر نكنى رسالت خدا را نرسانیده‏ئى. خدا تو را از شر مردم نگه دارد و خدا مردم كافر را هدایت نمى‏كند - 67 سوره 5 -» پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: اى مردم: خدا همه پیغمبران پیش از مرا عمرى معین داد و سپس به جانب خود خواند و آنها هم اجابتش كردند (از دارفانى به عالم باقى رهسپار گشتند) و نزدیك است كه مرا هم بخواند و اجابت كنم، من مسؤلیت دارم و شما هم مسؤلیت دارید، اكنون شما چه مى‏گوئید؟ آنها گفتند: گواهى دهیم كه تو ابلاغ كردى و خیر خواهى نمودى و آنچه بر تو بود رسانیدى، خدا بهترین پاداش پیغمبران را بتو دهد. پیغمبر سه مرتبه فرمود: خدایا شاهد باش، سپس فرمود: اى گروه مسلمین: این (شخصى كه روى دست من و نامش على بن ابیطالب علیه السلام است) ولى شماست پس از من، شما كه حاضرید به غائبین برسانید.
امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا كه على علیه السلام امین خدا بود بر خلقش و راز پنهانش و دینى كه براى خود پسندیده بود، سپس وفات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرا رسید، آن حضرت على علیه السلام را طلبید و به او فرمود: اى على من مى‏خواهم آنچه را كه خدا مرا بر آن امین ساخته و به من سپرده. ترا بر آن امین سازم و به تو سپارم و آن راز پنهان خدا و علم خدا و مخلوق خدا و دینى است كه براى خود پسندیده - امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا اى زیاد هیچكس را در اینها شریك على نساخت -.
سپس وفات على علیه السلام فرا رسید، آن حضرت فرزندانش را كه دوازده پسر بودند، نزد خود خواند و به آنها فرمود: فرزندان عزیزم! خداى عزوجل اراده حتمى فرمود كه سنتى از یعقوب در من قرار دهد.
یعقوب دوازده پسر داشت، آنها را نزد خود خواند و صاحب آنها (و جانشین خود را) به آنها معرفى كرد، آگاه باشید كه من هم صاحب شما را معرفى مى‏كنم، همانا این دو، پسران رسول خدا صلى اللّه علیه و آله حسن و حسینند علیهماالسلام، از آنها بشنوید و فرمان برید و پشتیبانى نمائید كه من آنچه را رسول خدا به من سپرده و خدا به او سپرده بود به آنها مى‏سپارم، و آن چیز مخلوق خدا و راز پنهان خدا و دینى است كه او براى خود پسندیده است. پس خدا براى آنها از جانب على واجب ساخت، آنچه را على از جانب پیغمبر صلى اللّه علیه و آله واجب ساخت (و آن شنیدن و فرمانبرى و پشتیبانى امت است از ایشان) و هیچ یك از آن دو بر دیگرى برترى نداشت، جز به واسطه بزرگ سالیش (كه مخصوص امام حسن علیه السلام بود) و چون حسین به محضر حسن علیهما السلام مى‏آمد، در آن مجلس سخن نمى‏گفت تا بر مى‏خاست.
سپس وفات حسن علیه السلام فرا رسید و او آن سپرده را به حسین تسلیم نمود، سپس وفات حسین علیه السلام فرا رسید، آن حضرت دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسین علیه السلام را طلبید و مكتوبى پیچیده و وصیتى آشكار به او سپرد و على بن الحسین علیه السلام بیمارى از نظر معده داشت كه در حال احتضارش مى‏دیدند، پس فاطمه آن مكتوب را به على بن الحسین داد، سپس به خدا آن مكتوب به ما رسید.
7- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ صَبَّاحٍ الْأَزْرَقِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع إِنَّ رَجُلًا مِنَ الْمُخْتَارِیَّةِ لَقِیَنِی فَزَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ الْحَنَفِیَّةِ إِمَامٌ فَغَضِبَ أَبُو جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قَالَ أَ فَلَا قُلْتَ لَهُ قَالَ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا دَرَیْتُ مَا أَقُولُ قَالَ أَ فَلَا قُلْتَ لَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوْصَى إِلَى عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ ع أَوْصَى إِلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ لَوْ ذَهَبَ یَزْوِیهَا عَنْهُمَا لَقَالَا لَهُ نَحْنُ وَصِیَّانِ مِثْلُكَ وَ لَمْ یَكُنْ لِیَفْعَلَ ذَلِكَ وَ أَوْصَى الْحَسَنُ إِلَى الْحُسَیْنِ وَ لَوْ ذَهَبَ یَزْوِیهَا عَنْهُ لَقَالَ أَنَا وَصِیٌّ مِثْلُكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مِنْ أَبِی وَ لَمْ یَكُنْ لِیَفْعَلَ ذَلِكَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ هِیَ فِینَا وَ فِی أَبْنَائِنَا
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 51 روایة 7@*@
ترجمه:
ابو بصیر گوید: به امام باقر علیه السلام عرض كردم مردى از طایفه مختاریه مرا دید و عقیده داشت كه محمد بن حنفیه امامست، امام باقر علیه السلام در خشم شد و فرمود: چیزى به او نگفتى؟ عرض كردم نه، به خدا، ندانستم چه بگویم، فرمود، چرا به او نگفتى. همانا رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به على و حسن و حسین وصیت كرد و چون على علیه السلام خوست در گذرد، به حسن و حسین وصیت كرد، و اگر وصیتش را از آنها باز مى‏داشت - در صورتیكه او چنین كارى نمى‏كرد - آنها مى‏گفتند: ما هم مانند تو وصى هستیم، و امام حسن به امام حسین وصیت نمود و اگر از او باز مى‏داشت - در صورتیكه او چنین كارى نمى‏كرد - حسین علیه السلام به او مى‏گفت: من هم مانند تو از طرف پیغمبر و پدرم وصى هستم، خداى عزوجل فرماید: «خویشاوندان بعضى از بعضى دیگر سزاوارترند» این آیه درباره ما و پدران ماست.