تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 1
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

هر كتابى را كه خدا نازل كرده نزد ائمه است و بهر لغتى كه باشد آنرا میدانند

بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ علیهم السلام عِنْدَهُمْ جَمِیعُ الْكُتُبِ الَّتِی نَزَلَتْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَّهُمْ یَعْرِفُونَهَا عَلَى اخْتِلَافِ أَلْسِنَتِهَا
1- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یُونُسَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ فِی حَدِیثِ بُرَیْهٍ أَنَّهُ لَمَّا جَاءَ مَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَقِیَ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع فَحَكَى لَهُ هِشَامٌ الْحِكَایَةَ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع لِبُرَیْهٍ یَا بُرَیْهُ كَیْفَ عِلْمُكَ بِكِتَابِكَ قَالَ أَنَا بِهِ عَالِمٌ ثُمَّ قَالَ كَیْفَ ثِقَتُكَ بِتَأْوِیلِهِ قَالَ مَا أَوْثَقَنِی بِعِلْمِی فِیهِ قَالَ فَابْتَدَأَ أَبُو الْحَسَنِ ع یَقْرَأُ الْإِنْجِیلَ فَقَالَ بُرَیْهٌ إِیَّاكَ كُنْتُ أَطْلُبُ مُنْذُ خَمْسِینَ سَنَةً أَوْ مِثْلَكَ قَالَ فَ‏آمَنَ بُرَیْهٌ وَ حَسُنَ إِیمَانُهُ وَ آمَنَتِ الْمَرْأَةُ الَّتِی كَانَتْ مَعَهُ فَدَخَلَ هِشَامٌ وَ بُرَیْهٌ وَ الْمَرْأَةُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَحَكَى لَهُ هِشَامٌ الْكَلَامَ الَّذِی جَرَى بَیْنَ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع وَ بَیْنَ بُرَیْهٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ فَقَالَ بُرَیْهٌ أَنَّى لَكُمُ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِیلُ وَ كُتُبُ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ هِیَ عِنْدَنَا وِرَاثَةً مِنْ عِنْدِهِمْ نَقْرَؤُهَا كَمَا قَرَءُوهَا وَ نَقُولُهَا كَمَا قَالُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یَجْعَلُ حُجَّةً فِی أَرْضِهِ یُسْأَلُ عَنْ شَیْ‏ءٍ فَیَقُولُ لَا أَدْرِی‏
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 329 روایه: 1 @*@
ترجمه :
چون هشام بن حكم با بریه خدمت امام صادق آمد، بحضرت موسى بن جعفر برخوردند، هشام داستان بریه را براى آنحضرت نقلكرد، چون پایان یافت، حضرت ابوالحسن علیه‏السلام به بریه فرمود: اى بریه: علمت بكتاب دینت تا چه حد است؟ گفت: آنرا میدانم فرمود: تا چه حد اطمینان دارى كه معنیش را بدانى؟ گفت، آنرا خوب مى‏دانم و بسیار اطمینان دارم، سپس امام علیه‏السلام بخواندن انجیل شروع فرمود، بریه گفت: پنجاه سال است كه من ترا یا مانند ترا میجستم، پس او به خدا ایمان آورد و خوب هم ایمان آورد وزنى هم كه با او بود، ایمان آورد، سپس هشام و بریه و آن زن، خدمت امام صادق علیه‏السلام آمدند، هشام گفتگوى میان حضرت ابوالحسن و بریه را نقلكرد، امام صادق (آیه 34 سوره 3) «نژاد ابراهیم و عمران بعض آن از بعض دیگر است و خدا شنوا و داناست» را قرائت فرمود بریه گفت: تورات و انجیل و كتب پیغمبران از كجا بشما رسیده؟ فرمود: اینها از خودشان بما بارث رسیده و چنانكه آنها مى‏خواندند ما هم مى‏خوانیم و چنانكه آنها بیان مى‏كردند ما هم بیان مى كنیم، خدا حجتى در زمینش نمى‏گذارد كه چیزى از او بپرسند و او بگوید نمیدانم.
شرح :
بریه مصغر ابراهیم است و در بعضى از نسخ كافى بریهه ضبط شده است. مرحوم مجلسى در صفحه 170 ج اول مرآت العقول داستان او را از توحید صدوق بتفصیل نقل مى‏كند كه خلاصه‏اش اینست كه:
بریه از دانشمندان بزرگ هفتاد ساله نصارى بود كه بوجود او افتخار مى‏كردند و او مدتى بود كه عقیده‏اش نسبت بدین مسیح سست شده بود و در جستجوى دین حق بود و با بسیارى از مسلمین مباحثه كرده ولى چیزى بدست نیاورده بود او زنى خدمتگزار داشت كه مطالب را با او در میان مى‏گذاشت شیعیان او را بهشام بن حكم معرفى كردند.
روزى با جمعى از نصارى بدكان هشام رفت كه عده‏ئى نزد او قرآن مى‏آموختند، بهشام گفت: با همه متكلمین اسلام مباحثه كردم و چیزى دست گیرم نشد، آمده‏ام كه با تو مناظره كنم، هشام خندید و گفت: اگر از من معجزات مسیح مى‏خواهى، ندارم. سپس سؤالاتى درباره اسلام از هشام كرد و جواب كافى شنید، آنگاه هشام از او سؤالاتى درباره نصرانیت نمود و او نتوانست جواب گوید، خودش شرمسار و اطرافیانش پشیمان شدند كه با آمدند و متفرق گشتند.
چون بریه بخانه آمد و داستان را براى زن خدمتگزارش نقلكرد، او گفت: اگر طالب حقى اندوهگین مباش و هر كجا حق را دیدى بپذیر و لجبازى را كنار گذار، بریه سخن او را پذیرفت و روز دیگر نزد هشام آمد و گفت،: تو معلم و پیشوائى هم دارى؟ گفت آرى. بریه شرح :حال خواست، هشام اندكى درباره نژاد و عصمت و سخاوت و شجاعت حضرت صادق توضیح داد و سپس گفت: اى بریهة خدا هر حجتى را كه بر مردم دوران اول نصب فرموده براى مردم دوران وسط و اخیر هم اقامه كرده است و هیچگاه حجت خدا و دین و سنت از میان نرود، بریه گفت: سخن بسیار درستى است، سپس با هشام و زن خدمتگزار عازم مدینه و تشرف خدمت امام صادق علیه‏السلام شدند، چنانكه ذكر شد.
2- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ أَتَیْنَا بَابَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ نَحْنُ نُرِیدُ الْإِذْنَ عَلَیْهِ فَسَمِعْنَاهُ یَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ لَیْسَ بِالْعَرَبِیَّةِ فَتَوَهَّمْنَا أَنَّهُ بِالسُّرْیَانِیَّةِ ثُمَّ بَكَى فَبَكَیْنَا لِبُكَائِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیْنَا الْغُلَامُ فَأَذِنَ لَنَا فَدَخَلْنَا عَلَیْهِ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَتَیْنَاكَ نُرِیدُ الْإِذْنَ عَلَیْكَ فَسَمِعْنَاكَ تَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ لَیْسَ بِالْعَرَبِیَّةِ فَتَوَهَّمْنَا أَنَّهُ بِالسُّرْیَانِیَّةِ ثُمَّ بَكَیْتَ فَبَكَیْنَا لِبُكَاءِكَ قَالَ نَعَمْ ذَكَرْتُ إِلْیَاسَ النَّبِیَّ وَ كَانَ مِنْ عُبَّادِ أَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ
فَقُلْتُ كَمَا كَانَ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ ثُمَّ انْدَفَعَ فِیهِ بِالسُّرْیَانِیَّةِ فَلَا وَ اللَّهِ مَا رَأَیْنَا قَسّاً وَ لَا جَاثَلِیقاً أَفْصَحَ لَهْجَةً مِنْهُ بِهِ ثُمَّ فَسَّرَهُ لَنَا بِالْعَرَبِیَّةِ فَقَالَ كَانَ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ أَ تُرَاكَ مُعَذِّبِی وَ قَدْ أَظْمَأْتُ لَكَ هَوَاجِرِی أَ تُرَاكَ مُعَذِّبِی وَ قَدْ عَفَّرْتُ لَكَ فِی التُّرَابِ وَجْهِی أَ تُرَاكَ مُعَذِّبِی وَ قَدِ اجْتَنَبْتُ لَكَ الْمَعَاصِیَ أَ تُرَاكَ مُعَذِّبِی وَ قَدْ أَسْهَرْتُ لَكَ لَیْلِی قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ ارْفَعْ رَأْسَكَ فَإِنِّی غَیْرُ مُعَذِّبِكَ قَالَ فَقَالَ إِنْ قُلْتَ لَا أُعَذِّبُكَ ثُمَّ عَذَّبْتَنِی مَا ذَا أَ لَسْتُ عَبْدَكَ وَ أَنْتَ رَبِّی قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ ارْفَعْ رَأْسَكَ فَإِنِّی غَیْرُ مُعَذِّبِكَ إِنِّی إِذَا وَعَدْتُ وَعْداً وَفَیْتُ بِهِ‏
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 330 روایة: 2 @*@
ترجمه :
مفضل بن عمر گوید: ما در خانه امام صادق علیه‏السلام آمدیم و مى‏خواستیم اجازه تشرف خدمتش گیریم، شنیدم حضرت سخنى میگوید كه عربى نیست و خیال كردیم بلغت سریانى‏ست، سپس آنحضرت گریه كرد و ما هم از گریه او بگریه در آمدیم، آنگاه غلامش بیرون آمد و بما اجازه داد، ما خدمتش رسیدیم، من عرض كردم: اصلحك الله ما آمدیم كه از شما اجازه ورود گیریم، شنیدیم بلغتى كه عربى نیست و بخیال ما سریانى بود، سخن مى‏گفتید، سپس شما گریه كردید و ما هم از گریه شما بگریه در آمدیم.
فرمود: آرى بیاد الیاس پیغمبر افتادم كه از عباد پیغمبران بنى اسرائیل بود و دعائى كه او در سجده مى‏خواند، مى‏خواندم، سپس آن دعا را بلغت سریانى پشت سر هم مى‏خواند كه بخدا من هیچ كشیش و جاثلیقى را شیوا لهجه‏تر از او ندیده بودم و بعد آنرا براى ما بعربى ترجمه كرد و فرمود: او در سجودش مى‏گفت:
خدایا ترا بینم كه مرا عذاب كنى، با آنكه روزهاى آتشبار بخاطر تو تشنگى كشیدم؟!؟ ترا بینم كه مرا عذاب كنى، در صورتیكه رخسارم را براى تو روى خاك مالیدم؟!؟ ترا بینم كه مرا عذاب كنى، با آنكه از گناهان بخاطر تو دورى گزیدم؟!؟ ترا بینم كه مرا عذاب كنى، با آنكه براى تو شب زنده دارى كردم؟!؟ پس خدا باو وحى كرد: سرت را بردار كه ترا عذاب نمى‏كنم الیاس گفت: اگر فرمودى عنایت نمى‏كنم و سپس عذابم كردى چه مى‏شود! مگر نه اینستكه من بنده تو و تو پروردگار منى! باز خدا باو وحى كرد سرت را بردار كه من ترا عذاب نمى‏كنم و چون وعده‏اى دادم به آن وفا مى‏كنم (وعده من مشروط و مفید نیست كه تو ترس از عاقبت و نبودن شرط دارى بلكه وعده مطلق است مرات -).
شرح :
دانشمندان نصارى بدین ترتیب درجه بندى مى‏شوند.
1- بطریق یا بطریك در شهر انطاكیه بوده و رئیس اساققه است.
2- مطران زیر دست بطریق است.
3- اسقف در همه بلاد هست و بفرمان مطرانست.
4- قس یا قیس (معرب كشیش) زیر نظر اسقف است.
5- شماس در آخرین درجه آنهاست و لازمست میان سرش براى بیعت تراشیده باشد.