تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 1
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

باب جبر و قدر و امر بین الامرین

بَابُ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ وَ الْأَمْرِ بَیْنَ الْأَمْرَیْنِ
1- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ غَیْرِهِمَا رَفَعُوهُ قَالَ كَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع جَالِساً بِالْكُوفَةِ بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ صِفِّینَ إِذْ أَقْبَلَ شَیْخٌ فَجَثَا بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنْ مَسِیرِنَا إِلَى أَهْلِ الشَّامِ أَ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَجَلْ یَا شَیْخُ مَا عَلَوْتُمْ تَلْعَةً وَ لَا هَبَطْتُمْ بَطْنَ وَادٍ إِلَّا بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ فَقَالَ لَهُ الشَّیْخُ عِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ لَهُ مَهْ یَا شَیْخُ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ عَظَّمَ اللَّهُ الْأَجْرَ فِی مَسِیرِكُمْ وَ أَنْتُمْ سَائِرُونَ وَ فِی مَقَامِكُمْ وَ أَنْتُمْ مُقِیمُونَ وَ فِی مُنْصَرَفِكُمْ وَ أَنْتُمْ مُنْصَرِفُونَ وَ لَمْ تَكُونُوا فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ حَالَاتِكُمْ مُكْرَهِینَ وَ لَا إِلَیْهِ مُضْطَرِّینَ فَقَالَ لَهُ الشَّیْخُ وَ كَیْفَ لَمْ نَكُنْ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ حَالَاتِنَا مُكْرَهِینَ وَ لَا إِلَیْهِ مُضْطَرِّینَ وَ كَانَ بِالْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ مَسِیرُنَا وَ مُنْقَلَبُنَا وَ مُنْصَرَفُنَا فَقَالَ لَهُ وَ تَظُنُّ أَنَّهُ كَانَ قَضَاءً حَتْماً وَ قَدَراً لَازِماً إِنَّهُ لَوْ كَانَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْیُ وَ الزَّجْرُ مِنَ اللَّهِ وَ سَقَطَ مَعْنَى الْوَعْدِ وَ الْوَعِیدِ فَلَمْ تَكُنْ لَائِمَةٌ لِلْمُذْنِبِ وَ لَا مَحْمَدَةٌ لِلْمُحْسِنِ وَ لَكَانَ الْمُذْنِبُ أَوْلَى بِالْإِحْسَانِ مِنَ الْمُحْسِنِ وَ لَكَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَى بِالْعُقُوبَةِ مِنَ الْمُذْنِبِ تِلْكَ مَقَالَةُ إِخْوَانِ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ خُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَ حِزْبِ الشَّیْطَانِ وَ قَدَرِیَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مَجُوسِهَا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَلَّفَ تَخْیِیراً وَ نَهَى تَحْذِیراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِیلِ كَثِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ یُمَلِّكْ مُفَوِّضاً وَ لَمْ یَخْلُقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا وَ لَمْ یَبْعَثِ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ عَبَثاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِینَ كَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ فَأَنْشَأَ الشَّیْخُ یَقُولُ
أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِی نَرْجُو بِطَاعَتِهِ یَوْمَ النَّجَاةِ مِنَ الرَّحْمَنِ غُفْرَاناً
أَوْضَحْتَ مِنْ أَمْرِنَا مَا كَانَ مُلْتَبِساً جَزَاكَ رَبُّكَ بِالْإِحْسَانِ إِحْسَاناً
شرح :
كلمه «قدر» در این عنوان به معنى تفویض است و مقصود از این موضوع مشهور و معروف خلق اعمال و مسأله جبر و تفویض است كه از مهمترین و مشكلترین مسائل مذهب است و در این خصوص میان طایفه امامیه و معتزله و اشاعره مباحثات و مناقشات دراز انجام یافته و بیشتر دانشمندان در این خصوص رساله جداگانه‏اى نوشته‏اند و عقاید ایشان فروع و منشعباتى پیدا كرده است ولى در اصل در اصل مسأله سه عقیده و مذاق بیش نبوده است: اول عقیده بجز و خلاصه‏اش این است كه هر كردار و گفتاریكه از انسان سر میزند بقدرت واراده خداست و قدرت و اراده انسان در آن هیچ تأثیرى ندارد بلكه انسان مانند ابزار دست كارگر است، خدا گاهى درخت را بصدا مى‏آورد و گاهى انسان را، زمانى رعد و برق و هوا را بجنبش مى‏آورد و زمانى انسان را بنابراین فرقى میان گام بر داشتن انسان و رعشه دست و پاى او نیست، این عقیده شعارا شاعره است و سر سلسله این عقیده جهم بن صفوان و ابوالحسن اشعرى است كه هر یك تابعین بسیارى دارند دوم عقیده بتفویض است باین معنى كه قدرت و اراده انسان در گفتار و كردار از خود اوست و قدرت وارده خدا در آن تأثیر و مدخلیت و بى‏واسطه ندارد و نزد بعضى در این معنى كلمه «قدر» هم بكار میرود مانند بكار بردن مصنف در این عنوان و نزد بعضى دیگران این كلمه بمعنى «جبر» بكار میرود، پیغمبر(ص) فرموده است: «قدریة مجوس این امت است» و هر یك از دو طایفه «مجبره و مفوضه» این سخن را بر دسته مقابل تطبیق مى‏كنند سوم عقیده باختیار یا «امر بین الامرین » كه مضمون روایات این باب و سایر روایاتى است كه از ائمه هدى(ص) رسیده است، در تمام این روایات جبر و تفویض (یا قدر) را رد كرده و بر بطلان آن استدلال فرموده و امر بین الامرین را ثابت نموده‏اند چنانكه اكنون ذكر مى‏شود. معنى امر بین الامرین اجمالا این است كه در افعال خود نه چنان مجبور و بى‏اختیار است كه مانند ابزار دست كارگر باشد و از خود نیروى امتناع و دفاع نداشته باشد و نه چنانكه انسان در كردار خود مستقل باشد و خدا را هیچگونه دخالتى در آن نباشد بلكه افعال او بهر دو طرف ربط و بستگى دارد هم بخدا و هم بخود او ولى بیان و توضیح این عقیده و استدلالش معركه آراء و میدان نجات و هلاكت شده و دانشمندان را حیران و پریشان كرده است و به همین جهت جهت این مسأله از غوامض و مشكلات مسائل مذهبى به شمار آمده است در اینجاست كه صاحب كفایة الاصول چون به بن بست جبر از طریق استدلال گیر كرده مى‏گویند «قلم اینجا رسید و سر بشكست» مرحوم مجلسى در اینجا هشت قول از بزرگان دانشمندان نقل مى‏كند و بر هر یك ایراد و اعتراضى مى‏نماید و خودش در آخر قول نهمى احداث میكند و آنرا مستفاد از روایات میداند، بسیارى از دانشمندان دلیل دندان شكن بر اختیار را وجدان پاك خود انسان دانسته و اینكه خود انسان گاهى میگوید «دلم خواست یا دلم نخواست» را دلیل مختار بودنش دانسته‏اند.
اینكه گوئى این كنم یا آن كنم خود دلیل اختیارست اى صنم.
و ما جز اینكه با استمداد از فضل و توفیق خداى منان و با التجاء به درگاه او از لغزش فكر و قلم وارد ترجمه و شر ح روایات شویم چاره دیگرى نداریم و به نظر ما حدیث دوازدهم این باب كه از حضرت ثامن الأئمه روایت شده است تا آنجا كه مغز بشر استمداد و اجازه تفكر دارد این مشكل را حل فرموده است.
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 215 روایة: 1 @*@
ترجمه :
1- امیرالمؤمنین(ع) پس از بازگشت از جنگ صفین در كوفه نشسته بود كه پیرمردى آمد و در برابر آن حضرت زانو زد و سپس عرض كرد: اى امیر مؤمنان، بفرمائید كه آیا رفتن ما بجنگ اهل شام بقضا و قدر خدا بود؟ حضرت فرمود: آرى اى پیرمرد بهیچ تلى بالا نرفتید و به هیچ دره‏اى سرازیر نشدید مگر بقضا وقدر خدا، پیرمرد گفت: اى امیر مؤمنان رنجیكه من در این راه بردم بحساب خدا گذارم؟ (یعنى چون رفتن من بقضاء و قدر خدا بوده است پس من اجرى نخواهم داشت) حضرت فرمود: ساكت باش اى پیرمرد بخدا سوگند كه خدا اجر بزرگى نسبت برفتن آنجا و اقامت در آنجا و بازگشت از آنجا بشما داده است، و شما نسبت بهیچ یك از حالات خود مجبور و ناچار نبودید پیرمرد گفت: چگونه مى‏شود كه ما در هیچ یك از حالات مجبور و ناچار نباشیم با آنكه رفتن و حركات و بازگشت ما بقضا و قدر خدا باشد؟ حضرت باو فرمود: مگر تو گمان كنى كه آن قضا حتمى بود و آن قدر لازم (بطوریكه اختیار از تو سلب شود و رفتن و جنگ كردنت بقدرت و اراده تو نباشد) اگر چنین مى‏بود ثواب و عقاب و امر و نهى و بازداشت خدا بیهوده بود (زیرا در آنصورت انسان مانند ماشین خود كاریستكه اگر درست كوكش كنند نافع باشد و چون بد جورش كنند زیان رساند و ماشین را امر و نهى كردن و توبیخ و تحسین نمودن بیهوده و باطلست) و نوید و بیم دادن انسان معنى ندارد نه گنهكار سزاوارى سرزنش دارد و نه نیكوكار اهلیت ستایش، بلكه گنهكار از نیكوكار سزاوارتر باحسانست و نیكوكار از گنهكار بعقوبت سزاورتر است (نیكوكار از بدكردار سزاوارتر بستایش نیست و بدكردار از نیكوكار سزاوارتر بنكوهش نباشد) این سخن گفتار برادران بت پرستان و دشمنان خداى رحمان و حزب شیطان و اهل قدر و مجوس این امت است، خداى تبارك و تعالى تكلیف با اختیار نموده (نه با جبر و اضطرار) و براى بیم دادن نهى فرموده (تا مردم فهمیده و با اختیار بچاه نیفتند) و بركردار اندك ثواب بسیار عطا فرموده، نافرمانى از او غلبه جوئى بر او نیست و فرمانبرى از او باكراه و زور نباشد بمردم آن ملكیت نداده كه یكباره واگذار كرده باشد (چنانكه اهل تفویض گویند) و آسمانها و زمین و فضا را بیهوده نیافریده و پیغمبران را بدون جهت مژده گویان و بیم رسان مبعوث نساخته، این عقیده كافران آست، واى بر كافران از آتش دوزخ پیرمرد (كه عقده دلش باز شده و از شادى در پوست خود نمى‏گنجید یك رباعى باین مضمون) انشاء نمود و مى‏گفت: توئى آن امامیكه بسبب اطاعت او از خداى رحمان در روز قیامت امید آمرزش داریم، از امر دین ما هر چه مشكلش بود روشن ساختى، در برابر این احسان پروردگارت بتو جزاى احسان عنایت كند.
شرح :
در این حدیث شریف امیرالمؤمن علیه‏الس لام در كمال وضوح بر بطلان جبر و تفویض استدلال فرموده است، آنچه در بین دو قلاب () ذكر نمودیم نسخه بدل جمله سابق است كه مجلسى (ره) از حدیث اصبغ بن نباته نقل فرموده است و بنظر ما عبارت صحیح همان است كه بین دو قلابست زیرا مطابق عبارت كافى اگر چه مجلسى (ره) پنج وجه براى توجیه آن بیان كرده است ولى بنظر دقت هیچ یك درست نیست زیرا اساساً امام علیه‏السلام سزاوارى ثواب و عقاب را در صورت جبر نفى مى‏كند پس چگونه مى‏شود كه در دو جمله بعد سزاوارتر بودن آنرا ثابت كند و آنكه فرمود این سخن گفتار برادران بت پرستانست براى اینستكه قرآن از قول آنها نقل مى‏ند كه: «چون كار زشتى كنند گویند پدران‏مان را اینگونه دیدیم و خدا ما را باین امر كرده است» یعنى ما مجبور و تحت فرمان خدائیم و اینكه فرمود «دشمن خداى رحمان » گویا مربوط باهل تفویض باشد كه خود را در برابر خدا مستقل مى‏دانند ولى باز حزب شیطان با اهل جبر مناسبتر است زیرا كه شیطان گفت «رب بما اغویتنى» پروردگارا چون تو مرا گمراه كردى و اهل قدر چنانكه گفتیم بر هر دو دسته تطبیق شده است و همچنین عبارات بعد در حدیث شریف بر هر دو طایفه قابل انطباق است، باهل تفویض مى‏گوئیم اگر خدا كار را بشما واگذاشته و خود كنار رفته است پس چرا شما را امرو نهى مى‏كند چرا پیغمبر مى‏فرستد، چرا پاداش اندك را بسیار مى‏دهد و باهل جبر مى‏گوئیم بماشین خودكار كه امر و نهى نمى‏كنند و بعلاوه امر او را مقرون باختیار خود وجدان مى‏كنى و بعقیده تو پاداش بسیار بر عمل اندك معنى ندارد و. و. و اما كلمه قضا و قدر را در اینجا طبق حدیثى كه از احتجاج نقل شده بامر و نهى و تمكین خدا معنى فرموده است.
2- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ فَقَدْ كَذَبَ
عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ إِلَیْهِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ‏
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 218 روایة: 2 @*@
ترجمه :
امام صادق علیه‏السلام فرمود: هر كه معتقد باشد كه: خدا خلقش را به بى‏عفتى و زشتكارى فرمان مى‏دهد بر خدا دروغ بسته است و هر كه معتقد شود كه كار نیك و بد از اوست بر خدا دروغ بسته است.
شرح :
جمله اول این روایت رد بر اهل جبر است كه مى‏گویند: كار زشت ما بدستور خداست چنانچه در شرح :حدیث سابق از آیه شریفه نقل شد و جمله دوم رد بر اهل تفویض است كه گویند مرجع و منشاء كار نیك و بد خود ما هستیم و خدا را در سلطنتش مغلوب و مقهور مى‏دانند. دسته اول علل و اسباب اولیه افعال انسان را در نظر گرفته و از علل و اسباب قریبه كه اراده و اختیار انسانست صرفنظر كردن و دسته دوم تنها چشم بعلل قریبه دوختند و قدرت و اراده خدا را نادیده انگاشتند. هر دو دسته بر خدا دروغ بستند و امر بین الامرین را فراموش كردند.
3- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ سَأَلْتُهُ فَقُلْتُ اللَّهُ فَوَّضَ الْأَمْرَ إِلَى الْعِبَادِ قَالَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ ذَلِكَ قُلْتُ فَجَبَرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِی قَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ وَ أَحْكَمُ مِنْ ذَلِكَ قَالَ ثُمَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَیِّئَاتِكَ مِنِّی عَمِلْتَ الْمَعَاصِیَ بِقُوَّتِیَ الَّتِی جَعَلْتُهَا فِیكَ‏
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 218 روایة: 3 @*@
ترجمه :
و شاء گوید از حضرت رضا(ع) پرسیدم و عرضكردم: خدا كار را به خود بندگان واگذاشته است؟ فرمود: خدا قادرتر از اینست، عرض كردم: پس ایشان را بر گناه مجبور كرده است؟ فرمود خدا عادلتر و حكیم‏تر از اینست، سپس فرمود: خدا فرماید: اى پسر آدم من بكارهاى نیك تو از خود تو سزاوارترم و تو بكارهاى زشتت از من سزاورترى (به حدیث 383 رجوع شود) مرتكب گناه مى‏شوى بسبب نیروئى كه من در وجودت قرار داده‏ام.
4- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَا یُونُسُ لَا تَقُلْ بِقَوْلِ الْقَدَرِیَّةِ فَإِنَّ الْقَدَرِیَّةَ لَمْ یَقُولُوا بِقَوْلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ لَا بِقَوْلِ أَهْلِ النَّارِ وَ لَا بِقَوْلِ إِبْلِیسَ فَإِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ وَ قَالَ أَهْلُ النَّارِ رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا
قَوْماً ضالِّینَ وَ قَالَ إِبْلِیسُ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی فَقُلْتُ وَ اللَّهِ مَا أَقُولُ بِقَوْلِهِمْ وَ لَكِنِّی أَقُولُ لَا یَكُونُ إِلَّا بِمَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى فَقَالَ یَا یُونُسُ لَیْسَ هَكَذَا لَا یَكُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى یَا یُونُسُ تَعْلَمُ مَا الْمَشِیئَةُ قُلْتُ لَا قَالَ هِیَ الذِّكْرُ الْأَوَّلُ فَتَعْلَمُ مَا الْإِرَادَةُ قُلْتُ لَا قَالَ هِیَ الْعَزِیمَةُ عَلَى مَا یَشَاءُ فَتَعْلَمُ مَا الْقَدَرُ قُلْتُ لَا قَالَ هِیَ الْهَنْدَسَةُ وَ وَضْعُ الْحُدُودِ مِنَ الْبَقَاءِ وَ الْفَنَاءِ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ الْقَضَاءُ هُوَ الْإِبْرَامُ وَ إِقَامَةُ الْعَیْنِ قَالَ فَاسْتَأْذَنْتُهُ أَنْ أُقَبِّلَ رَأْسَهُ وَ قُلْتُ فَتَحْتَ لِی شَیْئاً كُنْتُ عَنْهُ فِی غَفْلَةٍ
@@اصول كافى جلد 1 صفحه:218 روایة: 4 @*@
ترجمه :
یونس بن عبدالرحمن گوید: حضرت رضا(ع) بمن فرمود: بگفتار قدریه (اهل تفویض) قائل مباش زیرا قدریه نه بگفتار اهل بهشت قائل شدند ونه بگفتار اهل دوزخ و نه بگفتار شیطان براى اینكه اهل بهشت گفتند (سوره 7 43) «سپاس خداى راست كه ما را باین بهشت هدایت فرمود و اگر خدا ما را هدایت نمى‏كرد، ما هدایت نمى‏شدیم» و اهل دوزخ گفتند (سوره 23 106) «پروردگار، شقاوت خود ما بر غلبه كرد و ما گروهى گمراه بودیم» و شیطان گفت: «پروردگار بسبب آنكه تو مرا گمراه كردى» (پس این هر سه طایفه نیكى و بدى را بخدا ارجاع مى‏دهند ولى قدریه بخودشان بر مى‏گردانند) عرض كردم بخدا سوگند من بگفتار ایشان قائل نیستم بلكه مى‏گویم چیزى نباشد مگر بوسیله آنچه خدا خواهد و اراده كنند و تقدیر نماید و حكم فرماید، فرمود: اى یونس چنین نیست، چیزى نباشد مگر آنچه خدا خواهد و اراده كند و تقدیر نماید و حكم فرماید مى‏دانى مشیت (خواست خدا) چیست! گفتم: نه: فرمود: ذكراولست (یاد نخستین) مى‏دانى اراده چیست؟ گفتم: نه فرمود: آن تصمیم است بر آنچه مى‏خواهد، مى‏دانى قدر چیست؟ گفتم: نه فرمود آن اندازه‏گیرى و مرزبندى است مانند مقدار بقا و زمان فناء سپس فرمود و قضا (حكم) محكم ساختن و وجود خارجى دادنست، یونس گوید: از آنحضرت اجازه خواستم كه سرش را ببوسم و عرضكردم :گرهى برایم گشودى كه از آن بى‏خبر بودم.
شرح :
مجلسى علیه‏الرحمة گوید جمله «لایكون الا بماشاء الله» در بیشتر نسخ كافى در قول یونس با «باء» و در قول امام بدون «باء» ذكر شده است و سپس دو توجیه براى آن بیان مى‏فرماید و همچنین صدر المتألهین و فیض كاشانى قدس سر هما هر كدام در این زمینه بیانى دارند ولى انصاف اینستكه امام علیه‏السلام با در نظر گرفتن درجه فهم و دانش یونس و معنائیكه خود او از كلامش اراده كرده جوابش را داده است این جهات براى ما واضح و روشن نیست تا بدانیم آنجمله با نداشتن «باء» چه فرقى از لحاظ معنى.
مى‏كند، و اما منظور از «ذكر اول» مرحوم فیض گوید كه: لوح محفوظ است و مقصود از بقاء و فناء مدت عمر هر چیز واجل اوست.
5- مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَى تَرْكِهِ وَ لَا یَكُونُونَ آخِذِینَ وَ لَا تَارِكِینَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏
@@اصول كافى جلد 1 صفحه:220 روایة: 5 @*@
ترجمه :
امام صادق علیه‏السلام فرمود: همانا خدا خلق را آفرید و دانست كه آنها بچه راهى مى‏روند و ایشانرا امر كرد و نهى فرمود: هر امرى كه بایشان نمود راهى بتركش براى آنها گذاشت (بطوریكه با اختیار خود بجا آوردند و مجبور و ناچار نباشند) و انجام ندهند و ترك نكنند مگرباذن خدا.
توضیح براى اذن خدا پنج معنى گفته‏اند 1- امر تشریعى و فرمان 2- امر تكوینى و ایجاد 3- تخلیه و اطلاق یعنى رها گذاشتن و مجبور نكردن 4- علم و دانستن 5 قضاء و قدر ولى با اندكى تأمل مى‏فهمیم كه هیچیك از این معانى مناسب نیست و بعقیده ما باید در اینگونه موارد كشف الكلماتى باشد كه به تمام موارد استعمال كلمه «اذن» نظر شود تا اصطلاح مخصوص ائمه علیهم‏السلام در این ماده بدست آید.
6- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ بِغَیْرِ مَشِیئَةِ اللَّهِ فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْمَعَاصِیَ بِغَیْرِ قُوَّةِ اللَّهِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 220 روایة: 6 @*@
ترجمه :
امام صادق از قول پیغمبر(ص) فرماید هر كه معتقد باشد كه خدا بزشتكارى فرمان مى‏دهد بر خدا دروغ بسته و هر كه معتقد باشد كه خیر و شر بغیر خواست خداست، خدا را از سلطنتش بیرون كرده و هر كه معتقد باشد كه ارتكاب گناه با نیروى خدا نیست بر خدا دروغ و هر كه بر خدا دروغ بندد خدا او را بدوزخ برد.
7- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ كَانَ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَتَكَلَّمُ فِی الْقَدَرِ وَ النَّاسُ مُجْتَمِعُونَ قَالَ فَقُلْتُ یَا هَذَا أَسْأَلُكَ قَالَ سَلْ قُلْتُ یَكُونُ فِی مُلْكِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَا لَا یُرِیدُ قَالَ فَأَطْرَقَ طَوِیلًا ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیَّ فَقَالَ لِی یَا هَذَا لَئِنْ قُلْتُ إِنَّهُ یَكُونُ فِی مُلْكِهِ
مَا لَا یُرِیدُ إِنَّهُ لَمَقْهُورٌ وَ لَئِنْ قُلْتُ لَا یَكُونُ فِی مُلْكِهِ إِلَّا مَا یُرِیدُ أَقْرَرْتُ لَكَ بِالْمَعَاصِی قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع سَأَلْتُ هَذَا الْقَدَرِیَّ فَكَانَ مِنْ جَوَابِهِ كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ لِنَفْسِهِ نَظَرَ أَمَا لَوْ قَالَ غَیْرَ مَا قَالَ لَهَلَكَ
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 220 روایة: 7 @*@
ترجمه :
اسمعیل بن جابر گوید: مردى در مسجد مدینه نشسته بود و راجع بقدر سخن مى‏گفت و مردم گردش را گرفته بودند، من گفتم اى فلانى از تو سؤالى دارم، گفت بپرس، گفتم آیا در ملك خدا چیزى هست كه با اراده او نباشد، مدتى دراز سربگریبان شد و سپس سرش را بجانب من بلند كرد و گفت اى فلانى، اگر بگویم در ملك خداست چیزیكه اراده نكرده خدا مقهور و زورپذیر گردد و اگر بگویم در ملك او جز آنچه اراده كند نیست گناهان را بتو رخصت داده‏ام (زیرا آنها را بخدا نسبت داده‏ام و ترا بى‏تقصیر دانسته‏ام) اسماعیل گوید: من بامام صادق(ع) عرضكردم از آن قدرى مذهب چنین پرسیدم و او اینگونه جواب حضرت فرمود: او بنفع خویش اندیشید، اگر جز این مى‏گفت (و طبق عقیده خودش جواب قطعى مى‏داد) هلاك مى‏شد.
8- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ زَعْلَانَ عَنْ أَبِی طَالِبٍ الْقُمِّیِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَى الْمَعَاصِی قَالَ لَا قُلْتُ فَفَوَّضَ إِلَیْهِمُ الْأَمْرَ قَالَ قَالَ لَا قَالَ قُلْتُ فَمَا ذَا قَالَ لُطْفٌ مِنْ رَبِّكَ بَیْنَ ذَلِكَ‏
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 221 روایة: 8 @*@
ترجمه :
مردى گوید بامام صادق علیه‏السلام عرضكردم: خدا بندگانرا بر گناه مجبور ساخته؟ فرمود: نه، گفتم: پس كار را به آنها واگذاشته؟ فرمود: نه، گفتم پس حقیقت چیست؟ فرمود: لطفى است از پروردگارت میان این دو مطلب.
شرح :
كلمه «لطف» را در این حدیث مرحوم فیض و استادش بامر دقیق و مشكل معنى كرده‏اند و مرحوم مجلسى احتمال رحمت و توفیق پروردگار را هم داده و بلكه آنرا اختیار كرده است، و در هر حال تمام شارحین این كلمه را توضیح مذهب اختیار و امر بین امرین دانسته‏اند و چنانكه تحت عنوان این باب گفتیم براى مذهب اختیار نه معنى گفته‏اند و هر كسى این كلمه را با مختار خود تطبیق مى‏كند، ولى باصطلاح متكلمین كلمه «لطف» معنى دیگرى دارد و آن: «چیزیستكه بنده را باطاعت نزدیك كند و از معصیت دور دارد و به سرحد جبر و زور هم نرسد» كه امامیه و معتزله این معنى را بر خدا واجب عقلى دانسته و اشاعره واجب ندانسته‏اند و هریك بر گفته خود دلیلى دارند كه این مقام مناسب ذكرش نیست.
9- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَا إِنَّ اللَّهَ أَرْحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْ یُجْبِرَ خَلْقَهُ عَلَى الذُّنُوبِ ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیْهَا وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرِیدَ أَمْراً فَلَا یَكُونَ قَالَ فَسُئِلَا ع هَلْ بَیْنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ ثَالِثَةٌ قَالَا نَعَمْ أَوْسَعُ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ‏
@@اصول كافى جلد 1 صفحه:221 روایة 9@*@
ترجمه :
امام باقر و امام صادق علیهماالسلام فرمودند: خدا بمخلوقش مهربانتر از آنستكه ایشانرا مجبور بر گناه كند و سپس بجهت آن عذابشان نماید (چنانچه جبرى مذهب گوید) و خدا عزیزتر از آنستكه چیزى را بخواهد و نشود (چنانچه تفویضى مذهب گوید) راوى گوید از آن دو حضرت سؤال شد كه: مگر میان جبر و تفویض منزل سومى است، فرمودند: آرى منزلى است فراختر از میان آسمان تا زمین.
شرح :
این منزل هم تعبیر دیگریست از مذهب اختیار و امر بین امرین كه در حدیث سابق بلطف تعبیر شده بود. ملاصدرا گوید: «اشاره باینستكه قائل بمذهب اختیار در فراخى و وسعت است بمسافتى بیشتر از میان آسمان و زمین» یعنى اهل چبر و تفویض در تنگناى استناد افعال بندگان بخداوند یا خویش مى‏باشند ولى همینكه اندكى از این دو تنگنا بیرون رویم و افعال خود را بدو طرف نسبت دهیم در مذهب اختیار وارد شده‏ایم چه آنكه خدا را مؤثرتر بدانیم یا خویش را.
10- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سُئِلَ عَنِ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ فَقَالَ لَا جَبْرَ وَ لَا قَدَرَ وَ لَكِنْ مَنْزِلَةٌ بَیْنَهُمَا فِیهَا الْحَقُّ الَّتِی بَیْنَهُمَا لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا الْعَالِمُ أَوْ مَنْ عَلَّمَهَا إِیَّاهُ الْعَالِمُ‏
@@اصول كافى جلد 1 صفحه:222 روایة: 10 @*@
ترجمه :
از امام صادق علیه السلام راجع بجبر و تفویض پرسش شد، حضرت فرمود: نه جبر است و نه تفویض بلكه منزلیست میان آندو كه حق آنجاست و آن منزل را نداند جز عالم یا كسى كه عالم آن را بوى آموخته باشد.
11- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ یُونُسَ عَنْ عِدَّةٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَى الْمَعَاصِی فَقَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یُجْبِرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِی ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیْهَا فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَفَوَّضَ اللَّهُ إِلَى الْعِبَادِ قَالَ فَقَالَ لَوْ فَوَّضَ إِلَیْهِمْ لَمْ یَحْصُرْهُمْ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَبَیْنَهُمَا مَنْزِلَةٌ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ أَوْسَعُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ‏
@@اصول كافى جلد 1 صفحه:222 روایة: 11@*@
ترجمه :
راوى گوید مردى بامام صادق علیه السلام عرض كرد: قربانت گردم خدا بندگان را بر گناه مجبور كرده است؟ فرمود: خدا دادگرتر از آنستكه ایشان را برگناه مجبور كند و سپس به آنجهت عذابشان نماید، آنمرد گفت، قربانت گردم: پس كار را ببندگان واگذاشته است؟ فرمود اگر بایشان واگذار كرده بود در تنگناى امر و نهیشان قرار نمى‏داد، عرضكرد: پس میان این دو، منزل دیگریست؟ فرمود آرى، فراختر از میان آسمان و زمین.
12- مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ غَیْرُهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا یَقُولُ بِالْجَبْرِ وَ بَعْضَهُمْ یَقُولُ
بِالِاسْتِطَاعَةِ قَالَ فَقَالَ لِی اكْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیئَتِی كُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرَائِضِی وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَى مَعْصِیَتِی جَعَلْتُكَ سَمِیعاً بَصِیراً مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ ذَلِكَ أَنِّی أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَیِّئَاتِكَ مِنِّی وَ ذَلِكَ أَنِّی لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ قَدْ نَظَمْتُ لَكَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ تُرِیدُ
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 222 روایة: 12@*@
ترجمه :
احمد بن محمد گوید: بحضرت رضا(ع) عرضكردم: بعضى از اصحاب ما شیعیان قائل بجبر و بعضى قائل باستطاعتند حضرت فرمود بنویس: «بسم الله الرحمن الرحیم، على بن الحسین فرمود خداى عزوجل فرموده است: اى پسر آدم، تو بخواست من مى‏خواهى و بقوت من واجباتم را انجام دهى و بوسیله نعمت من بر نافرمانیم توانا گشتى، من ترا شنوا و بینا كردم، هر نیكى كه بتو رسد از خداست و هر بدى كه بتو رسد از خود تو است زیرا من به نیكیهایت از تو سزاوارترم و تو به بدیهایت از من سزاوارترى زیرا من از آنچه كنم بازخواست نشوم و مردم بازخواست شوند (سپس امام علیه‏السلام فرمود یا خدا فرماید) هر چه مى‏خواستى برایت برشته درآوردم.
شرح :
این حدیث با اندكى اختلاف درباب (مشیت و اراده (383) گذشت) و ما در آنجا توضیحاتى دادیم در اینجا علاوه بر آن مى‏گوئیم: معلوم مى‏شود احمدبن محمد از اصحاب باهوش و دانشمند حضرت رضا(ع) بوده است كه آنحضرت جوابى كامل و پرمغز باو داده و دستور بنوشتن فرموده است بطوریكه در میان روایات این باب جامعتر از این روایتى دیده نمى‏شود ایكاش احمد بن محمد هزارها مانند این سؤال از آنحضرت كرده بود و ایكاش مانند احمدبن محمد هزارها تن میان اصحاب آنحضرت و سایر ائمه هدى (ص) پیدا مى‏شد تا از مشكلات علمى حل نشده امروز ما اثرى باقى نباشد. در جمله اول حدیث شریف حقیقتى بسیار عالى و گرانبها روشن گشته است، زیرا در موضوع پرشور و غوغاى جبر و تفویض و اختیار مسأله‏اى پیش مى‏آید كه غالب دانشمندان پایه و مبناى بحث خود قرار مى‏دهند و آن مسأله اینستكه كارهاى را كه انسان با اراده و اختیار بجا مى‏آورد یا ترك مى‏كند مقدماتش باین ترتیب است كه ابتداء توجهى در نفس انسان نسبت بموضوعى پیدا مى‏شود، سپس درباره آن فكر مى‏كند و اطراف و جوانب را مى‏سنجد گاهى انجام فعل در نظرش رجحان پیدا مى‏كند و پس از تفكر و تأمل كم‏كم عزم و تصمیمش جدى مى‏شود تا آنجا كه دست و پا و سایر اعضائش بطرف آن مطلوب حركت مى‏كند و گاهى برعكس مى‏شود و ترك آن كار را اختیار مى‏كند.
دانشمندان گویند شكى نیست كه توجه و تفكر و عزم و تصمیم و قدرت و اختیار و اعضاء و جوارح ما همه ابزار و آلاتى است كه خداوند متعال در اختیار ما گذاشته تا معلوم شود كدامیك از ما نیكو كارتریم، اما سخن در توجه و خواست اولست كه آیا آن از ناحیه ذات خود ماست یا از جانب خدایتعالى، اگر آن خواست نخستین از خود ما باشد باید بخواست دیگر ما تعلق داشته باشد تا بگوئیم «خواستم كه بخواهم» و باز آن خواست بخواست قبلى دیگر ما متعلق مى‏شود و تسلسل لازم مى‏آید و آن هم محالست پس مذهب صحیح آنستكه خواستى كه در ما پیدا مى‏شود از طرف خدایتعالى و معلول خواست اوست. اینجاست كه دانشمندان در بن بست جبر گیر مى‏كنند و سر قلمشان مى‏شكند، اما از بیان امام علیه السلام استفاده مى‏شود كه مشیت خدا تعلق گرفته كه بما مشیت عنایت كند یعنى خدا خواست ما را جورى بسازد كه بتوانیم بخواهیم یا نخواهیم چنانكه بجماد و نبات این قوه را عنایت نفرمود، پس خواستن و نخواستن ما كه بانجام دادن یا انجام ندادن كارى منتهى مى‏شود بدست ما و در اختیار خود ماست بوسیله نیروئیكه خدا در ما بودیعت نهاده است و حاصل اینكه انسان جورى ساخته شده است كه اگر چیزى را بخواهد انجام دهد و اگر نخواهد ترك كند، و آنجور نیست كه اگر بخواهد تواند بخواهد و اگر نخواهد تواند نخواهد. مطلب دیگریكه از این حدیث شریف استفاده مى‏شود اینست كه راجع بانجام واجبات كلمه قوت بكار برده و درباره گناه كلمه نعمت تا اشاره باشد باینكه اگر چه اطاعت و معصیت بنده هر دو بخدا ارتباط دارد اما ارتباط اطاعت باینست كه خدا نیرو و قوتى در انسان مى‏گذارد براى اینكه آنرا صرف اطاعت كند ولى ارتباط گناه بخدا بهمین مقدار است كه او نعمت چشم و گوش و سایر قواى ظاهرى و باطنى را بانسان داده است و خود انسان بسوء اختیارش از این نعمتها سوء استفاده كرده و در غیر مورد بمصرف مى‏رساند مانند كسیكه نعمت آب و برق را بمصرف خراب كردن عمارات و كشتن مردم بیگناه رساند و باید باو گفت:
ترا تیشه دادم كه هیزم شكن ندادم كه دیوار مردم بكن
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 224 روایة: 13 @*@
ترجمه :
13- مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ وَ لَكِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ قَالَ قُلْتُ وَ مَا أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ قَالَ مَثَلُ ذَلِكَ رَجُلٌ رَأَیْتَهُ عَلَى مَعْصِیَةٍ فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَكْتَهُ فَفَعَلَ تِلْكَ الْمَعْصِیَةَ فَلَیْسَ حَیْثُ لَمْ یَقْبَلْ مِنْكَ فَتَرَكْتَهُ كُنْتَ أَنْتَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَةِ
امام صادق علیه السلام فرمود: نه جبر درست است و نه تفویض بلكه امرى است میان این دو امر، راوى گوید: گفتم امر میان دو امر چیست؟ فرمود مثلش اینستكه مردى را مشغول گناه بینى و او را نهى كنى او نپذیرد و تو او را رها كنى و او آن گناه را انجام دهد، پس چون او از تو نپذیرفته و تو او را رها كرده‏اى نباید گفت تو او را بگناه دستور داده‏اى.
شرح :
مثال امام علیه السلام راجع بارتباط گناهست بخدایتعالى و اینكه نه جبر است و نه تفویض زیرا در همین مثال امام علیه السلام اگر شخصى كه گناهكار را مى‏بیند دست و پاى او را به بندد و نگذارد گناه كند مثال از براى مذهب جبر است و اگر او را به بیند و هیچ نگوید، مثال براى تفویض مى‏شود ولى آنچه امام علیه السلام فرمود مثال براى مذهب اختیار و امر بین امرین است و آنچه در قرآن و اخبار خذلان و اضلال بندگان بخدا نسبت داده شده است دانشمندان طبق همین مثال معنى مى‏كنند و مى‏گویند معنى گمراه كردن و خذلان نمودن خدا بندگانش را اینستكه خدا با زبان پیغمبر و امام و مبلغین خود و یا بوسیله كتب آسمانى و سایر طریق بندگانش را از گناه نهى مى‏كند و چون نشنیده گرفتند آنها را بخودشان وامیگذارند سپس ایشان در گناه و عصیان تا آنجا مى‏تازند كه پناه مى‏بریم بخدا.
@@اصول كافى جلد 1 صفحه: 224 روایة: 14 @*@
ترجمه :
14- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اللَّهُ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ یُكَلِّفَ النَّاسَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یَكُونَ فِی سُلْطَانِهِ مَا لَا یُرِیدُ
امام صادق علیه السلام فرمود: خدا بزرگوارتر از آنستكه كه مردم را به آنچه توانائیش را ندارند تكلیف كند و خدا نیرومندتر از آنست كه در حوزه فرمانروائى او چیزى باشد كه آنرا اراده نكرده باشد.