تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نور جلد 10(دوره 10 جلدی)
حاج شیخ محسن قرائتی

سوره 75. قیامة آیه 26-35

آیه
كَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِىَ
وَقِیل مَنْ رَاقٍ
وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ
وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ
إِلَى‏ رَبِّكَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ
فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى‏
وَلَكِن كَذَّبَ‏وَتَوَلَّى‏
ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّى‏
أَوْلَى‏ لَكَ فَأَوْلَى‏
ثُمَّ أَوْلَى‏ لَكَ فَأَوْلَى‏
ترجمه
چنین نیست (كه انسان مى‏پندارد) آنگاه كه (در آستانه مرگ) جان به گلوگاه رسد.
و گفته شود: چه كسى شفادهنده است؟
و (محتضر) بداند كه هنگام جدایى است.
و ساق پا به ساق دیگر بچسبد (و دیگر حركتى نكند) در آن روز به سوى پروردگارت سوق داده شود.
او كه نه حق را تصدیق كرد و نه نماز گزارد.
بلكه تكذیب كرد و روى گردانید.
و سپس با كبر و غرور به سوى اهلش رفت.
(عذاب الهى) براى تو شایسته‏تر است، شایسته‏تر.
باز هم شایسته‏تر است، شایسته‏تر.
نکته ها
«تراقى» جمع «ترقوة» به معناى استخوانى است كه دور گلو را فراگرفته است.
«راقٍ» در اصل «راقى»، اسم فاعل از «رَقى» است. به اوراد و اذكارى كه موجب شفاى مریض مى‏شود، «رُقیة» گویند. پس «راقٍ»: هرچیزى كه مایه نجات بیمار از مرگ است.
كلمه «ظنّ» گاهى به معناى علم مى‏آید، همان گونه كه در این آیه آمده است: انسان در حال احتضار به جدا شدن و فراق یقین پیدا مى‏كند.
در روایت آمده است كه در لحظه مرگ، مال و اولاد و اعمال در نظر انسان مى‏آیند. مال مى‏گوید: من از دسترس تو خارج هستم، فرزند مى‏گوید: من تا قبر با تو هستم ولى اعمال مى‏گویند: من تا ابد با تو هستم.**تفسیر اطیب‏البیان.***
«الى ربّك یومئذ المساق» سوق داده شدن، گاهى توسط فرشتگان رحمت و به سوى بهشت است و گاهى توسط فرشتگان عذاب و به سوى دوزخ است.
در حدیث مى‏خوانیم: «مَن ترك الصلاة معتمّداً فقد كفر»**تفسیر مخزن‏العرفان.***، هركس با توجّه و از روى عمد نماز را ترك كند، كافر است. قرآن نیز ترك نماز را ثمره كفر مى‏داند. «فلا صدّق و لاصلّى»
بعضى مفسّران شأن زول آیات 31 به بعد این سوره را اشاره به تكّبر و غرور ابوجهل دانسته‏اند، ولى بر فرض صحّت آن، ضررى به كلّیت موضوع نمى‏زند.
كلمه «یتمطّى» یا از «مطّ» به معناى دراز كردن پا و یا از مطاء به معناى پشت كردن است كه هر دو كنایه از تكّبر و تبختر است.
این آیات، ترسیم صحنه جان دادن منحرفان است و گرنه به فرموده امام صادق‏علیه السلام، جان دادن مؤمن مانند بوییدن بهترین بوییدنى‏هاست.**بحارالانوار، ج‏6، ص 152.***
در حدیث مى‏خوانیم: یاد مرگ شهوات را مى‏میراند، غفلت را ریشه‏كن مى‏كند، دل را به وعده‏هاى الهى تقویت مى‏كند، طبیعت انسان را لطیف و قساوت زدایى مى‏كند، آتش حرص را خاموش مى‏كند، دنیا را نزد انسان پایین مى‏آورد و این معناى سخن و كلام پیامبرصلى الله علیه وآله است كه فرمود: «فكر ساعة خیر من عبادة سنة».**تفسیر نمونه ؛ بحارالانوار، ج 6، ص 133.***
حضرت على‏علیه السلام، آخرین لحظات عمر انسان و هنگام مرگ را این گونه ترسیم كرده است:
در لحظه مرگ صحنه‏اى پیش مى‏آید كه برگشت و رجوعى در آن نیست، آنچه در تمام عمر از آن بى‏خبر بودند، چگونه در آن لحظه بر آنان وارد مى‏شود، جدایى از دنیایى را كه نسبت به آن مطمئن بودند به سراغشان آمده، به آخرتى كه پیوسته به خطرات آن تهدید مى‏شدند، رو مى‏نمایند و آنچه بر آنان فرود آید وصف ناشدنى است.
سختى جان دادن و حسرت از دست دادن دنیا (و آنچه در آن است)، به آنان هجوم مى‏آورد، بدن‏ها سست و رنگ‏ها دگرگون مى‏شود، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرامى‏گیرد، پس زبانش از كار مى‏افتد، در میان خانواده‏اش افتاده، چشم و گوش و عقل او كار مى‏كند، در آن لحظه در فكر آن است كه عمر خود را در چه چیزى از دست داده و زندگى را در كجا مصرف نموده است.
به یاد اموالى مى‏افتد كه در عمرش جمع‏آورى كرده، همان اموالى كه در به دست آوردن آنها چشم خود را بسته و دقّت نكرده كه از حلال و حرام و شبهه‏ناك گردآورى كرده است، اكنون گناه جمع‏آورى آنها بر دوش اوست و باید از آن اموال جدا شود و آنها را براى وارثان بگذارد تا بهره‏مند شوند، راحتى و خوشى اموال براى دیگران و درد سر آن براى اوست و خودش را در گرو آنها قرار داده است، پس او از پشیمانى و غصه دست خود را به دندان مى‏گزد، ... .
كم كم روح از گوش و سپس چشم او نیز گرفته مى‏شود و روح از بدنش خارج مى‏شود و همچون مردارى در میان بستگان بر زمین مى‏ماند، كه وحشت زده از او دور مى‏شوند. نه سوگواران را یارى مى‏كند و نه پاسخى به ناله‏هاى آنان مى‏دهد.
سپس او را به سوى قبر و منزلگاهش حمل كرده و دفن مى‏كنند و به دست عملش مى‏سپارند و مى‏روند.**نهج البلاغه، خطبه 109.***
گاهى انسان چیزى را نمى‏پذیرد ولى ردّ هم نمى‏كند، زیرا شك دارد. چنانكه به حضرت صالح مى‏گفتند: نسبت به آنچه ما را به آن مى‏خوانى در شك هستیم. «و انّنا لفى شك ممّا تدعونا الیه مریب»**هود، 62.*** امّا گاهى نه تنها نمى‏پذیرد، بلكه در مقام انكار و تكذیب بر مى‏آید كه نشان دهنده عناد و لجاجت است. مانند این آیات: «فلا صدّق... و لكن كذّب و تولّى»
«اولى لك» نظیر «ویلٌ لك» براى تحقیر و مذمّت است. امام رضاعلیه السلام آیه «اولى لك فاولى» را چنین تفسیر فرمود: خیر دنیا براى تو باد و خیر آخرت از تو دور باد.**تفسیر نورالثقلین.***
«سُدى» به معناى مهمل است، به شتر رها شده، «سُدى» مى‏گویند.
مصداق آنچه سزاوار متكبّران است بیان نشده تا شامل هرگونه بدبختى و نكبت بشود. «اولى لك فاولى»

پیام ها
1- ترسیم لحظات جان دادن، بهترین وسیله براى ترك دل بستگى به دنیاست. «تحبّون العاجلة... كلاّ اذا بلغت التراقى»
2- سخت‏ترین حالات جان دادن، زمانى است كه روح به گلو مى‏رسد. «كلّا اذا بلغت التراقى»
3- مرگ، قابل درمان نیست. زمانى مى‏رسد كه همه در برابر قدرت خداوند اظهار عجز مى‏كنند و درماندگى خود را به زبان مى‏آورند. «قیل من راق»
4- دلبستگى انسان به دنیا به گونه‏اى است كه حتّى لحظه مرگ نیز، گمانِ رفتن دارد، نه یقین. «ظنّ انّه الفراق»
5 - كسانى كه دنیا را دوست دارند و آخرت را فراموش مى‏كنند، باید بدانند كه روزى باید از محبوب خود جدا شوند. «تحبّون العاجلة... انّه الفراق»
6- لحظه مرگ، هنگام فراق و جدایى است. فراق از فرزندان، اموال، مقام، امكانات و...«و ظنّ انّه الفراق»
7- پس از مرگ، روح باقى مى‏ماند. (كلمه فراق به معناى جدایى است نه نابودى) «و ظنّ انّه الفراق»
8 - لحظه مرگ، لحظه‏اى بسیار سخت و ناگوار است. «و التفّت السّاق بالسّاق»
9- جز حركت به سوى خداوند و بازگشت به او، راه دیگرى وجود ندارد. «الى ربّك یومئذ المساق»
10- عقاید مقدّمه اعمال است. كسى كه حق را تصدیق نكند، قهراً نماز هم نمى‏خواند. «فلا صدّق و لاصلّى»
11- تصدیق همه حقایق دین لازم است و اگر كسى یكى از ضروریات دین را تصدیق نكند، گویا كل دین را تصدیق نكرده است. «فلا صدّق و لا صلّى»
12- نماز، اولین نشانه ایمان و تصدیق دین است. «فلا صدّق و لا صلّى»
13- دورى از دین و تكالیف دینى، عامل غرور و سرمستى مى‏شود. «ذهب الى اهله یتمطّى» در جاى دیگر هم مى‏خوانیم: مجرمان وقتى به نزد اهل خود مى‏روند، خنده‏هاى مستانه دارند. «و اذا انقبلوا الى اهلهم انقلبوا فكهین»**مطفّفین، 31.***
14- در برابر انكارهاى پى در پى «فلا صدّق ولا صلّى و لكن كذّب و تولّى»، تهدیدهاى پى در پى لازم است. (چهار مرتبه كلمه «اولى» نشانه آن است كه در برابر تكبّرهاى مستانه باید تحقیرهاى پى در پى باشد.) «اولى لك فاولى»
15- متكبّران باید تحقیر شوند. «یتمطّى - اولى لك فاولى»