تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نور جلد 10(دوره 10 جلدی)
حاج شیخ محسن قرائتی

سوره 72. جن آیه 26-28

آیه
عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى‏ غَیْبِهِ أَحَداً
إِلَّا مَنِ ارْتَضَى‏ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُكُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً
لِّیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُواْ رَسِالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بَمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَى‏ كُلَّ شَىْ‏ءٍ عَدَدًا
ترجمه
او عالم به غیب است و هیچ كس را بر غیب خود آگاه نمى‏كند.
مگر كسى همانند پیامبر كه از او راضى باشد، پس از پیش رو و از پشت سر نگهبانانى مى‏فرستد
تا بداند (رسولان) پیام هاى پروردگارشان را رسانده‏اند و او به آنچه نزد آنان است احاطه دارد و هر چیزى را با عدد، شماره كرده است.
نکته ها
در مدیریّت، هم باید اطلاعات لازم را در اختیار مسئولان گذاشت. «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الاّ من ارتضى من رسول»، هم از او حفاظت كرد. «فانه یسلك من بین یدیه...» و هم بر عملكرد او نظارت دقیق داشت. «لیعلم ان قد ابلغو رسالات ربّهم»
علم غیب‏
در این كه غیر از خدا كسى علم غیب مى‏داند یا نه؟ و اگر مى‏داند مقدار آن چقدر و كیفیّت آن چگونه است؟ چه افرادى مى‏دانند؟ و آیا این دانستن به اراده خودشان است یا نه؟ دائمى است یا لحظه‏اى؟ جزیى است یا كلى؟ موروثى است یا اهدایى؟ سخن بسیار است، لذا به تحقیقى كه در سال‏هاى جوانى داشتم و به یادداشت‏هایى كه سال‏ها قبل جمع آورى كرده بودم، مراجعه كردم و خلاصه آن را در این جا مى‏آورم.
اصل اول. احدى جز خداوند، به طور مستقل غیب را نمى‏داند، زیرا كلید و خزانه و سرچشمه علم غیب تنها نزد اوست: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الاّ هو»**انعام، 59.*** و اگر دیگران بهره‏اى دارند از طرف خداوند است. بنابراین آیاتى كه مى‏گویند: ما كسى را بر غیب آگاه كردیم، یعنى بخشى از غیب را به او هبه كردیم. «تلك من انباء الغیب نوحیها الیك»**هود، 49.***
در قرآن مى‏خوانیم كه حضرت عیسى به مردم فرمود: من شما را از آنچه در خانه‏هاى خود ذخیره كرده‏اید و آنچه خواهید خورد خبر مى‏دهم. «و انبّئكم بما تأكلون و ما تدّخرون فى بیوتكم»**آل عمران، 49.***
آرى آگاهى دیگران از غیب، تنها با خواست و اراده الهى است. «و لایحیطون بشى‏ء من علمه الاّ بما شاء»**بقره، 255.***
اصل دوم. در آیه 26 سوره جن مى‏فرماید: «فلا یظهر على غیبه احداً الاّ من ارتضى من رسول» یعنى خداوند جز افرادى نظیر پیامبر را كه از آنها راضى است، دیگرى را بر علم غیب خود آگاه نمى‏سازد و در آیه 174 سوره آل عمران نیز مى‏خوانیم: خداوند شما را بر غیب آگاه نمى‏سازد ولى از پیامبرانش هر كه را بخواهد بر مى‏گزیند (و علوم غیبى را به او مى‏دهد.) «و ما كان اللّه لیطلعكم على الغیب و لكن یجتبى من رسله من یشاء»**آل عمران، 179.***
بنابراین حساب افراد كاهن، جادوگر و كف‏بین كه ارتباطى با معنویات ندارند و گاه و بیگاه از رندى خود و سادگى مردم سوء استفاده كرده و براساس تخمین‏ها و تحلیل‏ها، پیشگویى مى‏كنند، از حساب اولیاى خدا جداست.
اصل سوم. بهره‏گیرى اولیاى خدا از علم غیب، تنها در موارد خاص آن هم به اذن خداست، نه آن كه براى رفع مشكلات شخصى از آن استفاده كنند. همانگونه كه پیامبراكرم‏صلى الله علیه وآله در مرافعات، به سوگند و شاهد و ظواهر عمل مى‏فرمود و از علم غیب استفاده نمى‏كرد.
اصولا اگر اولیاى خدا براى زندگى شخصى خود از معجزه و علم غیب استفاده كنند و مشكلات خود را حل نمایند، نمى‏توانند براى مردم الگوى عملى باشند، اگر امام حسین‏علیه السلام با معجزه و دعا، تشنگى صحراى كربلا را حل مى‏كرد، چگونه مى‏توانست براى مردمى كه این امكانات را ندارند امام باشد؟
یكى از رموز موفقیّت پیشوایان دینى، صبر آنان بر مشكلات شخصى، جنگ ها، فقرها، بیمارى‏ها، داغ دیدن‏ها و امثال آن بوده است. و صبر و پایدارى، قناعت و بردبارى و زهد و تقواى آنان در این صحنه‏ها جلوه مى‏كرد.
اصل چهارم. غیب بر دو گونه است: نوعى كه مخصوص خداوند است و نوعى كه به انبیا و فرشتگان و امامان معصوم داده مى‏شود. چنانكه امام صادق‏علیه السلام فرمود: «ان للّه عزّ و جلّ علمین: علماً عنده لم یطّلع علیه احداً من خلقه و علماً نبذه الى ملائكته و رسله فما نبذه الى ملائكته و رسله فقد انتهى الینا»**كافى، ج‏1، ص‏255.***
بنابراین مراد از آیاتى كه مى‏گویند: علم غیب مخصوص خداست، نوع اول آن و آیاتى كه مى‏گویند: علم غیب را دیگران مى‏دانند، نوع دوم است. در دعا نیز مى‏خوانیم: خدایا به حق آن علمى كه مخصوص خودت است سوگند. «وبحقّ علمك الذى استأثرت به لنفسك»
اصل پنجم. دست خداوند در تغییر امور عالم و به تعبیر قرآن، محو و اثبات امور باز است و لذا اولیاى خدا نمى‏توانند نسبت به آینده، علم قطعى داشته باشند. چنانكه امام سجّادعلیه السلام مى‏فرماید: كه اگر یك آیه در قرآن نبود، تمام مسائل تا روز قیامت را به شما خبر مى‏دادم، پرسیدند: كدام آیه؟ حضرت فرمود: «یمحوا اللّه ما یشاء و یثبت و عنده امّ الكتاب»**رعد، 39.*** خداوند هر چه را بخواهد محو مى‏كند و هر چه را بخواهد ثابت نگه مى‏دارد و ام الكتاب تنها نزد اوست.**تفسیر المیزان، ج 11، ص‏420.***
اصل ششم. گاهى كمال در دانستن غیب است و گاهى در ندانستن آن. مثلاً شبى كه حضرت على‏علیه السلام به جاى پیامبر در بستر خوابید، كمال او در این بود كه نداند دشمنان او را خواهند كشت یا نه؟ زیرا اگر مى‏دانست كه او را نمى‏كشند و به جاى او مى‏خوابید خیلى مهم نبود.
پیشوایان دینى خود فرموده‏اند: گاهى پرده كنار مى‏رود و امورى را مى‏دانیم و گاهى بسته مى‏شود و نمى‏توانیم كه بدانیم. «یبسط لنا فنعلم و یُقبض عنّا فلا نعلم»** كافى، ج‏1، ص 256.*** آرى قبض و بسط علم غیب به دست خداست. چنانكه در قرآن به پیامبرش خطاب مى‏كند: «لا تعلمهم»** توبه، 101.*** تو منافقان مدینه را نمى‏شناسى و در پاسخ كسانى كه از زمان قیامت سؤال مى‏كنند مى‏فرماید: «قل ان أدرى»**جنّ، 25.*** بگو: نمى‏دانم.

پیام ها
1- هستى، فقط دیدنى‏ها نیست، امور بسیارى وجود دارد كه از چشم ما پنهان و قابل رؤیت نیست. «عالم الغیب»
2- كسانى مثل فالگیرها، كف‏بین‏ها و كاهنان كه ادعاى علم غیب مى‏كنند دروغگو هستند، زیرا خداوند فقط به امثال پیامبران علم غیب عطا مى‏كند. «الّا من ارتضى من رسول»
3- هیچ كس، از ناظر و مراقب بى‏نیاز نیست. «فانّه یسلك... رصداً»
4- وحى الهى از طریق فرشتگان، حفاظت مى‏شود. «فانّه یسلك من بین یدیه»
5 - پیامبر، در دریافت وحى و ابلاغ آن مصونیت دارد. «رصداً لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربّهم»
6- حفاظت الهى از طریق فرشتگان جامع است. «من بین یدیه و من خلفه رصدا»
7- علم خداوند، اجمالى نیست، بلكه داراى احاطه و احصاى كامل است. «لیعلم...احاط... احصى كلّ شى‏ء عدداً»