عرصه فرهنگ عرصه فکر و اندیشه است، عرصه اعتقاد و گرایش است،
﴿ صفحه 66﴾
عرصه جلوه گری انواع مکاتب حق و باطل است، بنابراین بازسازی فرهنگی نیز به معنای مبارزه با اندیشه های باطل، برداشت های نادرست، گرایش های شیطانی، روش های غلط و مکاتب انحرافی و جایگزینی حق و صواب است. پیدا است که چنین مبارزه ای، با زور سلاحهای سرد و گرم و بکارگیری تکنولوژی پیشرفته و بسیج نیروهای فیزیکی میسر نیست. اگر مردم دنیا دست به دست هم دهند و مدرن ترین تکنولوژی را بکار گیرند تا یک فکر غلط را از ذهن یک فرد بزدایند نخواهند توانست. این مبارزه سلاح دیگری نیاز دارد. در این عرصه تنها سلاح مؤثر علم است، فقط با منطق صحیح است که میتوان غلط را نابود ساخت، نه با زور و یا شعار. البته شعار و زور نیز هر یک در جای خود مؤثر است و باید از آن استفاده نمود اما میدان اندیشه و فرهنگ، میدان منطق و علم است، عقل باید تجلی کند، فکر باید بکار افتد، حقایق باید روشن شود تا دشمن فرهنگی مغلوب گردد. پس باید با سلاح منطق و استدلال، با سلاح تفکر و تحقیق، با سلاح دانش و علم مجهز شویم تا بتوانیم در دنیای اندیشه های متضاد و مکاتب متقابل، حق را از باطل، سره را از ناسره جدا نموده هر یک را به جای خود نشانیم. این وظیفه ماست، این نبرد اگر چه مثل نبرد نظامی درگیری مشهود و محسوسی ندارد، انسان تماشاگر صحنهای که هزاران کشته و زخمی در آن باشد نیست، ولی اهمیت آن به مراتب بیش از نبردهای نظامی است، و آثار مطلوب یا نامطلوب آن در دراز مدت گستردهتر عمیقتر از آثار نبردهای نظامی است. باید اعتراف کرد که این حقیقت در گذشته آنچنان که میبایست شناخته نشده و هم اکنون نیز آنگونه که در خور و شایسته آن است مورد توجه نیست.
در مبارزه نظامی معمولاً دشمن کاملا شناخته میشود قیافه و جهت
﴿ صفحه 67﴾
گیریاش مشخص است. انسان میبیند گلوله و بمب و موشک از چه سوئی میآید و چه سوئی را هدف قرار میدهد. به راحتی نوع سلاح بکار رفته را میتوان تشخیص داد، اما در مبارزه فرهنگی این گونه نیست. نه دشمن به راحتی قابل شناخت است و نه عرصه مورد هجوم وی و مزارع سلاح بکار رفته. چه بسا در زیر ماسک دلسوزی برای اسلام سالها و شاید قرنها فعالیت کند و زیر پوشش آن، ضربه های کاری بر پیکر آن وارد سازد. چنان وانمود کند که از دلسوختگان اسلام و دلباختگان این مکتب است، حتی کارهای به ظاهر خوب و ریاکاری های نسبتاً چشمگیری نیز در این زمینه انجام دهد ولی در لابلای همین کارها زهر خود را به پیکر این فرهنگ تزریق نماید به طوری که اکثر مردم و گاهی همه آنها جز نوادری نفهمند که این خوراک فرهنگی حاوی چه زهر خطرناکی است، و چه بسا چهره پر فریب و ریای دشمن آن قدر زیرکانه گریم شده باشد که مردم آن را به عنوان کسی که لیاقت رهبری فرهنگی دارد بپذیرند.
﴿ صفحه 69﴾