آیه
وَکَذَ لِکَ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَّهْدِی بِهِ مَن نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ أَلَا إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ
ترجمه
و بدین گونه ما روحی (به نام قرآن) را از فرمان خود به تو وحی کردیم و تو نه کتاب را میدانستی چیست و نه ایمان را، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که هر که از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت کنیم و همانا تو (مردم را) به راه راست هدایت میکنی.
راه خداوندی که آنچه در آسمانها و زمین است برای اوست. بدانید که همه امور به سوی او باز میگردد.
نکته ها
این سوره با آیه وحی شروع شد، «حم، عسق، کذلک یوحی الیک» و با آیه وحی پایان میپذیرد. «و کذلک اوحینا الیک»
مراد از «روح» در این آیه را بعضی روح الامین گرفتهاند و بعضی فرشتهای بالاتر از سایر فرشتگان که همراه آنهاست، نظیر «تنزّل الملائکة والروح فیها»**قدر، 4.*** و گروهی قرآن دانستهاند که به نظر این معنا بهتر است.
روح مایه حیات و زندگی است و قرآن رمز حیات معنوی انسان است. همان گونه که جسم بدون روح متلاشی و متعفن میشود، جامعهی بدون کتاب و قرآن در معرض متلاشی شدن است. آن گونه که حقیقت روح درک نشدنی است، حقیقت قرآن نیز درک ناشدنی است و آن طور که روح کهنه نمیشود قرآن نیز کهنه شدنی نیست.
امام علی علیه السلام در نهجالبلاغه میفرماید: «لقد قرن اللّه به صلی اللّه علیه و آله من لدن کان فطیماً اعظم ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن الاخلاق لیله و نهاره»**نهجالبلاغه، خطبه 192.*** همانا خداوند از لحظه از شیر گرفتن پیامبر، یکی از بزرگترین فرشتگان خود را همراه او گرداند تا راه مکارم و محاسن اخلاق را شب و روز به او تعلیم دهد. بنابراین مراد از جمله «ولا الایمان» رها بودن و گمراه بودن و بیایمان بودن پیامبر، قبل از بعثت نیست، بلکه مراد آن است که پیامبر از جزئیّات و محتویّات آئین خبر نداشت.
برای حرکت معنوی انسان اموری لازم است از جمله: راه، «صراط مستقیم» راهنما، «انّک لتهدی» نور، «و جعلناه نوراً» نقشه، «اوحینا الیک روحاً من امرنا» و هدف و مقصد. «الی اللّه تصیر الامور»
پیام ها
1- وحی به پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله استمرار وحی به انبیای پیشین است. «و کذلک اوحینا الیک»
2- سه نوع وحی که در آیه قبل آمده بود برای پیامبر اسلام بوده است. «و کذلک اوحینا الیک»
3- پیامبر اسلام امّی و درس نخوانده بود. «ما کنتَ تَدری ما الکتاب»
4- حتّی پیامبران بدون هدایت الهی راهی از پیش نمیبرند. «ما کنتَ تَدری...»
5 - صفا و صداقت نشانه نبوّت است. رهبران عادّی حاضر نیستند سابقهی خود را این گونه برای مردم مطرح کنند. «ما کنتَ تَدری...»
6- گرچه هدایت به دست خداست «من نشاء» لکن بستر هدایت، روح بندگی و دوری از تکبّر است. «عبادنا»
7- کسی که میخواهد دیگران را هدایت کند باید خود بر راه حقّ مسلط باشد. «انّک لمن المرسلین علی صراط مستقیم»**یس ، 3 - 4.***، «انّک لتهدی الی صراط المستقیم»
8 - قرآن و رسول وسیله هدایتند. «نوراً نهدی به... انک لتهدی»
9- ملاک، لیاقت فعلی افراد است، گرچه در گذشته دست آنها خالی باشد. «ما کنت تدری... انک لتهدی»
10- تکامل حتّی برای انبیا نیز هست. «و ما کنت تدری... انک لتهدی»
11- اگر لطف خدا شامل حال انسانی شود، ناآگاه دیروز معلم امروز میشود. «ما کنت تدری... انک لتهدی»
12- قرآن به تنهایی کافی نیست، با اینکه قرآن نور هدایت است «نوراً نهدی به...» لکن باز هم نیاز به رسول است. «انک لتهدی»
13- راه راست همان راه خداست. (مکاتب غیر الهی از تعیین راه درست برای بشر عاجزند.) «صراط مستقیم صراط اللّه الّذی»)
14- راه کسی را بپیمائیم که فرمانروای هستی باشد. «صراط اللّه الّذی له ما فی السموات...»
15- اهل ایمان دلشاد باشند و اهل لجاجت و کفر هشدار یابند که پایان کار آنها با خداست. «الی اللّه تصیر الامور»
16- حرکت جهان هستی، هدفدار و تکاملی است. «الی اللّه تصیر الامور»