مسألهای که امروزه با آن مواجه هستیم این است که آیا افراد جامعه باید برای کسب امور
﴿ صفحه 178﴾
مادی و به دست آوردن مال و ثروت تلاش کنند یا خیر؟ یکی از مسایلی که در سطح جامعه ما ـ به خصوص پس از دوران جنگ ـ مطرح شده، این است که باید برنامههایی برای توسعه اقتصادی داشته باشیم. از آن زمان بحثهایی مطرح شد که آیا اسلام توسعه اقتصادی را میپذیرد یا خیر؟ آیا باید به فکر ارتقای سطح ثروت ملی و سطح زندگی مردم بود و یا این که باید کاری کرد که مردم مسلمان به نان جوی قانع باشند و بیش تر به عبادت بپردازند؟ این مباحث حتی به سطح دانشگاهها و محافل علمی نیز کشیده شد؛ سخنرانی ها، کنفرانسها و سمینارهایی برپا گردید و مقالاتی نیز در این زمینهها به رشته تحریر درآمد. البته کسانی هم از این شرایط سوءاستفادههایی کردند؛ یعنی به اسم دل سوزی ولی با انگیزههایی دیگر، که خدا میداند، کارهایی کردند و بحثهایی انجام دادند که معنایش این بود که یا باید دین را بپذیریم یا پیشرفت اقتصادی را. آنها این مسأله را مطرح کردند که اصلا دین با پیشرفت و توسعه اقتصادی سازگار نیست؛ دین دعوت به زهد و قناعت و دوری از دنیا میکند، پس اگر انقلاب، انقلاب اسلامی است نباید سخنی از توسعه به میان آید!
اما آیا به راستی اسلام گفته که نباید ثروت دنیا در دست مسلمانها باشد؟! آیا در اسلام چنین بینشی وجود دارد که هر کس مجموعهای از نعمتهای خدا در دستش باشد از نظر اسلام مذموم است؟! حال آن که در قرآن کریم، سخن حضرت سلیمان(علیه السلام) آمده که در یکی از دعاهایش خطاب به پروردگار عرض میکند: رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَد مِنْ بَعْدِی؛**ص (38)، 35.*** بارالها به لطف و کرمت از خطای من درگذر و مرا ملک و سلطنتی عطا فرما که پس از من احدی لایق آن نباشد. البته یهود و نصارا، حضرت سلیمان(علیه السلام) را پیامبر نمیدانند، ولی از دید ما مسلمانان، آن حضرت یکی از پیغمبران بزرگ الهی است. اگر داشتن ثروت و بهره مندی از نعمتهای خدادادی مذموم میبود، قرآن کریم از حضرت سلیمان(علیه السلام) که نعمتهای فراوانی در اختیارش بود این مقدار ستایش نمیکرد. از جمله نعمتهایی که خداوند به حضرت سلیمان(علیه السلام) عطا فرمود این بود که باد، جن، وحوش و شیاطین را مسخّر او گردانید. آن حضرت کاخهایی از جنس بلور داشت که شاید امروز هم در جهان نمونه اش وجود نداشته باشد؛ به طوری که وقتی ملکه سبا، بلقیس، وارد
﴿ صفحه 179﴾
کاخ او شد به گمان این که باید از نهر آب عبور کند لباس هایش را جمع کرد. حضرت سلیمان(علیه السلام) به او گفت: إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ؛**نمل (27)، 44.*** این قصری است از آبگینه صاف. حضرت سلیمان(علیه السلام) چنین کاخی داشت و نعمتهای فراوان دیگری که در قرآن به برخی از آنها اشاره شده است.
در سیره و احوالات پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) ، حتی زاهدترین امامان(علیهم السلام) ، آمده است که آن بزرگواران سالی دهها برده آزاد میکردند. برده آزاد کردن کار آسانی نیست. درست است که امروز بردهای نیست تا قیمت آن در بازار معلوم شود، ولی اجمالا قیمت و ارزش یک انسان را میتوان تصور کرد؛ آن هم انسانی که یک عمر در اختیار یک فرد قرار میگیرد تا او از کار، توانایی ها، مهارتها و هنرهایش استفاده کند. کسی که میخواهد صد برده آزاد کند مسلّماً باید توانایی این کار را از لحاظ مادی داشته باشد. حضرت امام حسن(علیه السلام) در طول عمر شریفشان چندین بار ثروت خود را بین فقرا تقسیم کردند؛ نصف برای خودشان و نصف دیگر برای فقرا. این طور نبود که همه امامان(علیهم السلام) به اصطلاح به یک لقمه نان جو محتاج باشند و شب با شکم گرسنه سر بر بالین بگذارند. درست است که آنها کم استفاده میکردند، اما این به معنای فقر و تنگدستی ائمه(علیهم السلام) نیست.
بنابراین، اگر پرسش این است که آیا اسلام میخواهد ثروت دنیا در دست مسلمانها باشد، پاسخ مثبت است. هیچ گاه اسلام نمیخواهد مسلمانها خوار و زبون، گرسنه، عقب افتاده و توسری خور باشند. کار کردن، تولید ثروت کردن، مالک ثروت شدن و ثروت را در راه خدا صرف کردن یک مسأله است، و دل بستگی به مال دنیا و اهمیت دادن به دنیا در مقابل آخرت مسألهای دیگر. اتفاقاً یکی از نظریههایی که امروزه در مسایل اجتماعی و اقتصادی مطرح میباشد، این است که از جمله عوامل پیشرفت صنعت در دنیا این بوده که مسیحیان مخلص و مؤمن، کم مصرف میکردند و زیاد پس انداز مینمودند. این اموال پس انداز شده موجب گردید تا سرمایههای فراوانی پدید آید و صنایع بزرگی شکل گیرد. آقای ماکس وبر در این زمینه کتابی نوشته ودرآن روند شکل گیری سرمایه داری در اروپا را تشریح کرده است. او یکی از دلایل رواج
﴿ صفحه 180﴾
سرمایه داری را در غرب «اخلاق پروتستان» میداند؛ یعنی روحیهای که باعث میشد مردم زیاد کار و کم مصرف کنند. البته درصدد این نیستم که بگویم آیا این توجیه درست است یا خیر، بلکه اجمالا میخواهم بگویم کسانی هم هستند که فکر میکنند کم مصرف کردن موجب رشد اقتصادی میشود. البته نظریاتی عکس آن هم وجود دارد.
در هر حال سخن در این است که نداشتن ثروت، زبونی و پستی و حقارت یک مطلب است و داشتن عزت نفس، بی اعتنایی به دنیا، پارسایی، پیراستگی و وارستگی مطلب دیگری است. ممکن است کسانی نان شب هم نداشته باشند، اما دنیاپرست باشند. کسانی هم ممکن است ثروت دنیا را در اختیار داشته باشند، اما طالب آخرت و دشمن دنیا باشند؛ آن طور که اهل بیت(علیهم السلام) و تربیت یافتگان راستینشان بودند. توصیهها و سفارشهایی که در اسلام درباره قناعت و زهد شده، معنایش این نیست که کار نکنید، تولید نکنید و ثروت نداشته باشید، بلکه از دیدگاهی، دست کم برای حفظ عزت اسلامی در مقابل دشمنان، کسب ثروت واجب است، و این هیچ منافاتی با زهد ندارد. آموزههای تربیتی اسلام در خصوص قناعت و زهد به این دلیل است که مسلمانان دل به دنیا نبندند، نه این که دنیا نداشته باشند. این دو حیثیت را باید کاملا از یکدیگر تفکیک کنیم.
بنابراین توسعه اقتصادی هیچ منافاتی با روح زهد ندارد. کسانی هستند که به جمع آوری مال و ثروت میپردازند و کم کم خود آن مال و ثروت برایشان موضوعیت پیدا میکند. پول و ثروت ابتدا برای انسان جنبه ابزاری دارد؛ یعنی وسیلهای است برای رفع نیازها، اما برای کسانی مطلوب بالذات میشود. برای آنها چگونگی مصرف پول مهم نیست، بلکه صرف داشتن آن مهم است. طبعاً وقتی خودشان پول را مصرف نکردند، خوش بینانه ترین وضعیتش این است که نصیب وارثان شود و آنها هم به درستی از آن استفاده کنند. آیا این کار عاقلانهای است که انسان زحمت بکشد و پول دربیاورد و بدون این که خودش مصرف کند آن را برای دیگران بگذارد؟ البته وقتی انسان زحمتی کشید و خودش هم از آن بهره مند شد و به وظایف شرعی اش هم عمل کرد، اگر ثروتی از او باقی ماند، حق وارث است که از آن استفاده کند و این حق را خداوند بر اساس حکمتهایی قرار داده است.
﴿ صفحه 181﴾