میدانیم که ایمان مراتبی دارد، معرفت افراد نسبت به حقایق دین متفاوت است و همّت افراد نیز ذاتاً با یکدیگر تفاوت دارد. اگر انسان هدفی عالی و بلند در سر دارد که به دنبال رسیدن به آن است، باید اولا، آن هدف را درست بشناسد و به وجود آن ایمان داشته باشد و ثانیاً، تلاش لازم برای رسیدن به آن هدف بلند را نیز انجام دهد. افرادی که معرفت و ایمانشان ضعیف است، در صورت تقویت معرفت خود، این آمادگی و همّت را پیدا خواهند کرد که با تلاش بیش تر به اهداف بلند خود نایل آیند. اما کسانی که همّتشان ضعیف است و حتی در امور دنیایی هم همّت بلندی ندارند ـ صرف نظر از این که امور دنیا نسبت به آخرت چه موقعیتی دارد ـ هر قدر هم که زمینه معرفت و ایمان برایشان فراهم باشد، هیچ گونه ترقی و پیشرفتی نخواهند داشت. به این افراد باید هشدار داد تا با تقویت همّت خود، برای رسیدن به اهداف عالیه، راه صحیح را انتخاب کنند. البته مؤمنان، هم از نظر مرتبه ایمان و هم ازنظر همّت، با یکدیگر تفاوتهایی دارند.
در این بخش از روایت، امام صادق(علیه السلام) در مقام یک مربی میخواهند با ایجاد انگیزه در شیعیان، همّت مؤمنان را تعالی بخشند؛ یعنی آنها را متوجه این مسأله نمایند که فقط
﴿ صفحه 154﴾
به فکر رهایی از عذاب جهنم نباشند، بلکه همّتشان بیش از این باشد. کسانی که به معاد ایمان دارند متوجه این نکته هستند که انجام بعضی از کارها موجب عذاب ابدی میگردد، لذا سعی میکنند آن گناهان را مرتکب نشوند تا ایمانشان محفوظ بماند. این افراد اگر عذابهایی هم در عالم برزخ داشته باشند، نهایتاً به واسطه شفاعت هم که شده نجات پیدا میکنند. این پایین ترین مرتبه ایمان است. اما کسانی که از همّت بالاتری برخوردارند سعی میکنند در این دنیا به گونهای عمل نمایند که هم در موقع جان کندن، هم در شب اول قبر و هم در عالم برزخ مبتلا به عذاب نشوند. کسانی هم هستند که همّتشان از این هم بالاتر است؛ آنان تنها به رهایی از عذاب و نجات از جهنم اکتفا نمیکنند، بلکه دلشان میخواهد از مقاماتی عالی تر و درجاتی بلندتر در بهشت و نیز از نعمتهایی بیش تر در آخرت بهره مند شوند. درجات بهشت بسیار زیاد است به گونهای که قابل شمارش نیست. دربرخی از روایات، تعداد درجات بهشت برابر با تعداد آیات قرآن ذکر شده است؛ یعنی بیش از شش هزار درجه. البته این که فاصله درجات را چقدر حساب کنیم خود بحثی دیگر است. از این رو، مؤمنان بهشتی هم، از نظر مقام و مرتبه تفاوت زیادی با یکدیگر دارند.
دسته آخر کسانی هستند که نه تنها به دنیا، بلکه به لذایذ و نعمتهای بهشت هم پشت پا میزنند. آنها تنها دل به خدا میدهند و رضایت او را میطلبند؛ آن چنان محبت خدا در دلشان جای گرفته است که جز رضایت او به چیزی نمیاندیشند. البته هیچ کس از عذاب خوشش نمیآید، نیز همه مردم نعمتهای بهشت را دوست دارند، ولی آنها آن قدر معرفتشان بلند است که در مقابل لذت لقای الهی و رضوان او هیچ چیز دیگری برایشان ارزش ندارد. تمام همّ آنها این است که بیش تر به خدا نزدیک شوند. تعبیری هم که همسر فرعون در دعای خود به کار میبرد و در قرآن نیز آمده است، اشاره به همین مطلب دارد. وقتی فرعون او را تهدید کرد که اگر دست از ایمان به حضرت موسی(علیه السلام) بر ندارد کشته خواهد شد، خطاب به خداوند عرض میکند: رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ؛**تحریم (66)، 11.*** پروردگارا برای من خانهای در نزد خودت در بهشت قرار بده. او انواع شکنجهها و سختیها را به جان خرید برای این که ایمانش محفوظ بماند. او نجات از عذاب جهنم و
﴿ صفحه 155﴾
یا بهره مندی از نعمتهای بهشت را از خداوند درخواست نمیکند، بلکه به خدا میگوید میخواهم در مقام «عِنْدَک: جوار تو» باشم؛ این همان مقام قُرب است. البته خدا جسم نیست که ـ العیاذ بالله ـ یک خانه جسمانی داشته باشد، ولی رابطه معنوی بنده عاشق با خدا میتواند آن قدر زیاد باشد که مثل دو همسایه به یکدیگر نزدیک باشند.
همه انسانها چنین همّتی ندارند که از همه چیز چشم بپوشند و در دعا بگویند خدایا من تنها قرب تو را میخواهم و دوست دارم در جوار تو باشم. البته در جوار خدا بودن یعنی داشتن همه چیز، ولی توجه بنده عاشق اصلا به آنها نیست، بلکه فقط میخواهد فاصلهای با خدا نداشته باشد؛ مثل عاشقی که برای رسیدن به محبوبش همه مشکلات و سختیها را تحمل میکند تا همیشه در کنار او باشد، او اصلا متوجه نیست که در آن جا چه به او میگذرد، همین که به محبوبش نزدیک باشد، همه چیز برایش فراهم است. البته برای رسیدن به این مقام، همّتی بلند لازم است تا آدمی به جای این که تمام توجهش معطوف به رهایی از عذاب الهی و آتش جهنم و رسیدن به نعمتهای بهشتی از قبیل حورالعین و قصرهای مجلل و غذاهای لذیذ و مانند آن باشد، توجهش را فقط به این معطوف دارد که آیا به خدا نزدیک است یا خیر.