تربیت
Tarbiat.Org

خودشناسی برای خودسازی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

پاسخ چند پرسش

پرسش اول: اگر مطلوب حقیقیِ انسان، مقام قرب الهی است و در اثر رسیدن به آن، به عالی ترین و پایدارترین لذت‌ها نایل می‌شود، چگونه بیش تر مردم در صدد یافتن آن نیستند با این که همگی بالفطره خواستار لذت و سعادت خویشند؟
در پاسخ این سؤال باید گفت: تلاش انسان برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی و نایل شدن به لذت آن، منوط به شناختن و تصدیق به لذیذبودن آن است. و چون اکثریت انسان ها، هدف اصلیِ آفرینش و کمال حقیقیِ خویش را چنان که باید و شاید، نمی‌شناسند و لذت رسیدن به آن را نچشیده اند، در صدد یافتن و رسیدن به آن برنمی آیند؛ ولی کمالات مادی و دنیوی را می‌شناسند و لذت رسیدن به آن‌ها را درک می‌کنند و به همین علت، تمام نیروهای خود را صرف رسیدن به آن‌ها می‌کنند. گرچه میان مردم در انتخاب کالاهای دنیا و شؤون آن اختلاف‌هایی وجود دارد و هر کسی طبق درک و تشخیص خود، دسته‌ای از آن‌ها را مهم تر و ارزنده تر یا کم هزینه تر و آسان یاب تر می‌داند و عمده کوشش خود را در راه رسیدن به آن مبذول می‌دارد.
شناخت کمال حقیقی، گرچه دارای مایه فطری است، ولی در اکثریت مردم، خود به خود، به سرحد آگاهی و هوشیاریِ کافی نمی‌رسد و نیاز به راهنمایی و تربیت صحیح دارد.
﴿ صفحه 74﴾
از این رو، یکی از بزرگ ترین وظایف انبیا(علیهم السلام) بیدارکردن همین شعور ناآگاهانه فطری و به یادآوردن پیمان فراموش شده الهی است.
«لِیَسْتَأدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِه.»**نهج البلاغه، خطبه اول.***
و این مسؤولیت بزرگ، در این زمان، به عهده کسانی است که راه انبیا را به خوبی شناخته‌اند و قدرت شناساندن آن را به دیگران دارند تا دورافتادگان از راه سعادت را به راه آورند و ایشان را به مطلوب فطری خویش آشنا سازند.
پرسش دوم: اگر هدف اصلیِ آفرینش انسان، رسیدن به چنین مقامی است، چرا غرایزی در سرشت او نهاده شده که همواره او را به سوی لذایذ مادی و ظواهر فریبنده دنیوی می‌کشانند و از سیر به سوی هدف اصلی باز می‌دارند؟ آیا چنین چیزی نقض غرض و خلاف حکمت نیست؟ و اگر به جای آن‌ها تنها انگیزه‌هایی می‌بود که او را فقط به سوی خدا و جهان ابدی سوق می‌داد، با این هدف، سازگارتر نبود؟
برای روشن شدن پاسخ این سؤال، باید به دو نکته توجه کرد:
1. ارزش کمال انسان به اختیاری بودن آن است و همین امتیاز است که انسان را به مقام مخدوم ملائکه و مسجود فرشتگان بودن می‌رساند، و برای تحقق زمینه اختیار، ناچار باید راه‌های گوناگون و کشش‌های مختلفی وجود داشته باشد تا پیمودن راه سعادت، اجباری و تحمیلی نباشد.
2. چون تکامل انسان، تدریجی و دارای مراحل طولی می‌باشد، لازم است زمینه اختیار برای مدت قابل توجهی ادامه داشته باشد تا در هر مرحله، انسان بتواند آزادانه راه خود را انتخاب کند و حتی تغییر مسیر دهد.
با توجه به این دو نکته، راز حیات دنیوی و تدریجیِ انسان، آشکار
﴿ صفحه 75﴾
می گردد و بدیهی است بقای انسان در جهان حرکت و تغییر و تکامل تدریجی، نیاز به اسباب و وسایل و شرایط و امکانات ویژه‌ای دارد و غرایز طبیعی در واقع، انگیزه‌هایی برای تهیه این اسباب و شرایط هستند که ضمناً نقش فراهم کردن زمینه اختیار را نیز به عهده دارند و در صورت انتخاب راه صحیح، می‌توانند کمک‌های شایانی به پیشرفت انسان به سوی هدف اصلی و کمال نهایی بکنند. بنابراین، وجود آن‌ها نه تنها تضادی با غرض آفرینش ندارد، بلکه نبودن آن‌ها خلاف حکمت مطلقه الهی است.
پرسش سوم: بر فرض پذیرفتن این که کمال نهاییِ انسان، در قرب الهی و گذشتن از همه خواسته‌ها و آرزوها در راه نیل به آن و رسیدن به چنین مقامی هم فی الجمله ممکن باشد، جای تردید نیست که چنان همتی جز در افراد نادری پیدا نمی‌شود و در نتیجه، رسیدن به کمال مطلوب، منحصر به ایشان است و دیگران که اکثریت انسان‌ها را تشکیل می‌دهند، از آن محروم خواهند ماند.
در این صورت، آیا می‌توان گفت که تنها همان افراد گزیده، شایستگیِ نام انسان را دارند و دیگران در حقیقت، حیواناتی هستند که بهره‌ای از انسانیت، جز در شکل ظاهری ندارند؟ و باری، همگی محکوم به بدبختی و شقاوت ابدی می‌باشند؟
در پاسخ این پرسش باید گفت:
کمال حقیقیِ انسان، چنان که بارها یادآور شده ایم، دارای مراتب مختلفی است و اگر وصول به عالی ترین مرتبه آن‌ها برای همه میسر نباشد، رسیدن به نازل ترین مراتب آن، برای همگان میسور است و آن با ایمان به خدا و برداشتن گامی در راه بندگیِ او حاصل می‌شود. و گذشتن
﴿ صفحه 76﴾
از همه خواسته‌ها و صرف کردن تمام نیروها در راه رضای الهی، لازمه مراتب عالی تر است.
البته آثاری که بر قرب الهی مترتب می‌شود، در همه مراتب، یک سان نیست؛ مثلاً علم کامل به حقایق و قدرت بر ایجاد هر چیز یا لذت کامل از لقای الهی، برای هر مؤمنی در این جهان حاصل نمی‌شود؛ ولی کسی که تا پایان زندگی، ایمان خود را از دستبردها حفظ کند و کثرت گناه و عصیان، آن را از دست وی نگیرد، سرانجام، به سعادت ابدی خواهد رسید، گو این که فاصله اش تا آن روز زیاد باشد و در این میان، مراحل سخت و دردناکی را به کیفر اعمال ناشایسته اش بگذراند. نیاز به توضیح ندارد که سعادت ابدی و بهشت جاودانی نیز دارای درجات مختلفی است و هر کسی در آن جهان به اندازه معرفت و ایمان و وزن اعمال و اخلاقش پاداش داده می‌شود، و شاید هر کس در هر درجه ای، تنها ظرفیت درک لذت‌های همان درجه را داشته باشد و فقط اراده اش به نیل همان‌ها تعلق گیرد.
بنابراین، چنان نیست که هر کس به قله کمال انسانی و نهایت قرب الهی نرسید، شایسته نام انسان نباشد و سرانجام، محکوم به شقاوت و عذاب ابدی گردد.
﴿ صفحه 77﴾